
شاعرانه/ همه با یک زبانِ مشترک از درد می نالیم
آخرين خبر
بروزرسانی

آخرين خبر/ نشستيم و قسم خورديم رو در رو به جانِ هم!
اگــرچــه زهــر مي ريزيــم تــــوي استکانِ هم!
همه با يک زبانِ مشترک از درد مي ناليم
ولي فرسنگ ها دوريم از لحن و زبانِ هم
هــواي شــام آخــــر دارم و بدجـور دلتنگم
که گَردِ درد مي پاشند مردُم روي نانِ هم!
بلاتکليف، پاي تخته، فکر زنگِ بي تفريح
فقط پاپــوش مي دوزيم بر پاي زيانِ هم!
قلم موهاي خيس از خون به جاي رنگِ روغن را
چــه آسان مي کشيم اين روزها بر آسمانِ هم
چـه قانــونِ عجيبـــي دارد اين جنگِ اساطيري
که شاد از مرگِ سهرابيم بينِ هفت خوانِ هم
برادر خوانده ايم و دستِ هم را خوانده ايم انگار!
کــه گاهـي مي دهيم از دور، دنداني نشانِ هم
سگِ ولگرد هـــم گاهــي -بلانسبت- شَرَف دارد
به ما که چشم مي دوزيم سوي استخوان هم!
گرفته شهر رنگِ گورهاي دسته جمعي را
چنـــان ارواح ، در حالِ عبوريم از ميانِ هم!
اميد صباغ نو