باشگاه خبرنگاران/ کتاب «مزخرفات فارسي» به شما در پاکيزه نگهداشتن اصطلاحات و واژهها کمک ميکند.
زبان فارسي اصطلاحات بسياري را در خود جاي داده است . در زندگي روزمره خود از بسياري از اصلاحات استفاده مي کينم و البته کاربرد بسياري از اصطلاحات را نمي دانيم. اگر شما از آن دست کتاب دوستاني هستيد که به واژهها و اصطلاحات و نيز نگارش پاکيزه و شيواي آن ها اهميت مي دهيد , بهتر است کتاب «مزخرفات فارسي» را در تعطيلات نوروزي بخوانيد تا در عين سادگي سخنان نويسنده به نگارش درست آن ها در يادداشت هاي خود دست پيدا کرده و در سال جديد به غلط ننوشتن در زبان فارسي کمک کنيم.
مزخرفات فارسي
کتاب «مزخرفات فارسي» به قلم رضا شکراللهي توسط انتشارات ققنوس در سال ۱۳۹۶ به چاپ رسيده است. رضا شکراللهي، نويسنده، ويراستار متخصص ادبيات داستاني، فعال ادبي کوشيده است بدون وارد شدن به مباحث تخصصي، برخي ظرايف زبان فارسي روزمره را به زبان ساده و با کمي چاشني طنز بيان کند. مهمترين هدف نويسنده توجه دادنِ کاربر عامِ فارسي زبان به فکر کردن به واژهها و اصطلاحات و نيز نگارش پاکيزه و شيوا در اين يادداشتها بوده است.
درباره کتاب «مزخرفات فارسي»:
نترسيد! در پاسداشتِ زبان فارسي ما همه با هم هستيم و، با اين همه، قرار نيست نه اين ور بغلتيم نه آن ور فقط قرار است برخي شيرينيهاي زبان فارسي را با قاشقِ يک ويراستار بچشيم که سروکارش با زبان روزمره در رسانههاي گروهي، داستانهاي ايراني و بهخصوص در انواع و اقسام شبکههاي مجازي است. در اين راه ممکن است از تيتر روزنامهها سردربياوريم يا از سخنان دولتمردان يا جوکهاي روزمره در انواع پيامرسانهاي اينترنتي يا نوشتههاي ساده فيسبوکي يا تابلوها و پلاکاردها يا اشعار شاعران کهن و متون ادبي و تاريخي. خلاصه آنکه غذايي نخواهد بود که براي چشيدنِ اين شيريني به آن انگشت نزنيم.
در بخشي از کتاب مي خوانيم:
برايم پيام فرستاد که « چه آفتابه درخشاني! » پرسيدم: « مگه آفتابه گرفتيد؟ از اين آفتابه مسي هاي دکوري؟ » جواب داد: « خاک تو سره بي ذوقت کنن، آفتابه چيه! » برايش يک عدد زبانِ دراز با چشمک فرستادم و نوشتم: « مجيد، دلبندم، خودت به جاي آفتاب درخشان نوشتي آفتابه درخشان. در ضمن، سرِ من هم تهش ه نداره. » جواب داد: «دسته بابات درد نکنه با اين پسر بزرگ کردنش. اصلاً برو گم شو!»
خيلي دوست داشتم همان لحظه بروم گم شوم، ولي طاقت نياوردم و باز برايش نوشتم: « مگر باباي من دسته دارد؟ » و چند تا چشم گرد و گشاد هم برايش فرستادم. جواب داد: « واي خدا، آخرش منم مثله خودت ديوونه مي کني! » فکر کردم ديگر وقتش است واقعاً بروم گم شوم، ولي مگر مي شد همان طور که دارم مي روم گم شوم، فکر نکنم به معناي مُثله و اين که مگر مثله با مثلِ و مثه فرق ندارد؟ امان از اين هکسرهها!
بازار