ايرنا/ سعدي شيرازي شاعر سخنور فارسي که به استاد سخن معروف است، شهرتش، بيش و پيش از ديگر شاعران ايراني به آن سوي مرزهاي ايران رسيد. اول ارديبهشت روز بزرگداشت سعدي است اما شهرت سعدي از حوزه ادبيات فراتر رفته است.
سعدي بيش از آنچه به شاعران و نويسندگان پس از خود تاثير گذاشته باشد، بر زبان فارسي تأثير نهاده است. ميتوانيم بگوييم امروز سخن ما، حرفهايي که بين ما ايرانيان به زبان فارسي رد و بدل ميشود به گونهاي همان سخنان سعدي است.
وقتي که 2هزار و 115 جمله از آثار سعدي بين مردم به صورت ضرب المثل رواج يافته بايد براي شيخ اجل در فرهنگ مردم جايگاه بينظيري اختصاص داد که کمتر شاعري حتي توانسته به آن نزديک شود.
در اين بين ضربالمثلهاي برگرفته از عبارات و اشعار سعدي اوجي بر اوج است؛ زيرا ضربالمثل شعر يا مطلبياست که در عمق جان و فکر عامه مردم نفوذ کرده است و دايره ارتباط دهي سخن و ارتباط گيري مخاطب بسيار وسيع است. در ميان درياي عبارات پندآموز و گلستان و بوستان و غزليات سعدي، ضربالمثلهاي ورد زبان مردوم کوچه و بازار اندک نيست:
-تا مرد سخن نگفته باشد/ عيب و هنرش نهفته باشد
-چگونه شکر اين نعمت گزارم/که زور مردمآزاري ندارم
-خانه از پايبست ويران است/خواجه در نقش ايوان است
-عبادت به جز خدمت خلق نيست
-مشک آن است که خود ببويد/ نه آنکه عطار بگويد.
- ادب از که آموختي، از بيادبان
-ترسم نرسي به کعبه اي اعرابي/ کاين ره که تو ميروي به ترکستان است
و صدها بيت و جمله ديگر که اين روزها مردم آن را در مناسبتها يا اتفاقات اطراف خود به زبان ميآورند مرهون شاعري است که به خوبي در فرهنگ مردم نفوذ کرده و از دل آنها خبر دارد.
بسياري از ابيات و جملاتي که امروز مردم ايران در مناسبتهاي مختلف و در گفتوگوهاي خود از آن استفاده ميکنند در آثار سعدي بيان شده که يا قبل از سعدي اين جملات به شکل ضربالمثل وجود داشته و سعدي آن را با استادي هرچه تمامتر بيان کرده يا به خود سعدي تعلق دارد و پيش از آن وجود نداشته و ساخته خود سعدي است و به اين شکل تا به امروز به شکل مثل در بين مردم نفوذ کرده است.
شايد اگر به يک کفاشي مراجعه کنيد ببينيد که تابلويي در دکان نصب شده که 'تهي پاي رفتن به از کفش تنگ'و يا اگر به داروخانه برويد گاهي ممکن است به اين سخن سعدي بر بخوريد که 'شفا بايدت داروي تلخ نوش'.
عاشق دلخسته فغان ميکند با شعر سعدي که 'شب فراق که داند که تا سحر چند است/مگر کسي که به زندان عشق در بند است'. و همچنين واعظ بالاي منبر مي گويد: 'راست بگويي و تو در بند بماني بِه زان که دروغت دهد از بند رهايي' يا اينکه ' اي مردم اگر با بدان بنشينيد نيکي نبينيد'.
شايد همين محبوبيت مردمي است که شاه و گدا و نميشناسد و باعث وقايعي عجيبي درباره سعدي شده است. معروف است اقدام يعقوب ذوالقدر که روزگاري والي شيراز بود و فرمان داده بود تا چند عمارت از جمله آرامگاه سعدي ويران شود، شاه عباس را به خشم آورد و او را از دم تيغ گذراند؛ در دوره مشروطه نشريه «زبان آزاد» به اتهام «توهين به ساحت مقدس سعدي» توسط دولت مشروطه توقيف و دفتر آن توسط انقلابيون غارت شد. اين مقاله از علي اصغر طالقاني با نام «مکتب سعدي» بود که در نشريه «زبان آزاد» منتشر شد. وي در اين مطلب نوشت: «اين کليات سعدي چيست که بت مسجود ملل فارسي زبان شده است؟» اين مطلب مجازات داغ و درفش براي نويسنده مطلب، توقيف نشريه و حمله به ساختمان نشريه را در پي داشت. ريحان روزنامه نگار نيز به دليل سخنان نامناسب عليه سعدي، سر او تراشيده و تبعيد شد تا کسي به سعدي جسارت نکند. هرچند اين جدالها و حملات در دوره مشروطه در جدال محافظهکاران ادبي و تجددگرايان بود، اما ما در تاريخ ادبيات فارسي هيچ شاعري را نداريم که مشابه اين اتفاقات به خاطر او رخ داده باشد و اينقدر محبوب عام و خاص و مردم و حکومت باشد و اصولاً در دعواهاي ادبي نقشي به اين پررنگي داشته باشد.
اين نکته را نبايد دور از نظر داشت که سعدي شاعر مردم است و رالف والدو امرسون، بنيانگذار مکتب تعاليگري آمريکايي گفته که سعدي شاعر انسانيت است و براي همه انسانها سخن گفته است و او در رديف هومر، شکسپير، مونتيني و... قرار دارد.
سعدي شيرين سخن ما که از هرکس بهتر به رواني کلام خود و وسعت دايره نفوذ و سرعت انتشار آن در عالم يقين داشته و در همان اوان کار خود به حق گفته: «ذکر جميل سعدي که در افواه عوام افتاده است و صيت سخنش که در بسيط زمين رفته» يا:
کس نناليد در اين عهد چو من بر در دوست
که به آفاق سخن ميرود از شيرازم
اشعار وي در زمان حياتش در هندوستان، آسياي صغير و آسياي ميانه خوانده ميشد و پس از آن غربيان نيز او را شناختند و آثارش را خواندند.
در آلمان، فردريش آکسن باخ و آدام اوله آدريوس، در انگلستان استفان ساليوان به زبان انگليسي، در آمستردام ژانتيوس به زبان لاتين، در هلند دوئيس برگ به زبان هلندي و شخصيتهايي مانند آندره شينه، آندره ژيد و... گلستان را ترجمه کردهاند.
در قرن نوزدهم ترجمههاي کامل و مطمئن گلستان و بوستان به زبانهاي اروپايي منتشر شد. شارل دوفرموي ترجمه گلستان و باربيه دومنار ترجمه بوستان را با مقدمه و حواشي سودمند به زبان فرانسه منتشر کردند. در همين سده، گلستان را گراف به زبان آلماني، نازاريانتس به زبان روسي، ايستويک به زبان انگليسي و کازيميرسکي به زبان لهستاني برگرداندند.
در سال 1887 رئيسجمهوري فرانسه سعدي نام داشت که به 'سعدي کارنو' لقب يافت. داستان نامگذاري سعدي کارنو در کتاب «از سعدي تا آراگون» نوشته جواد حديدي آمده است. پدربزرگ سعدي کارنو به قدري به گلستان علاقهمند بود که نام فرزند نخستش، نيکولا لئونار سعدي کارنو، را سعدي گذاشت. رئيسجمهوري فرانسه، برادرزاده نيکولا لئونار سعدي بوده که فيزيکدان برجستهاي بود و به افتخار وي نام برادرزاده (ماري فرانسوا سعدي) را نيز سعدي گذاشتند.
نياي سعدي کارنو يعني لازار کارنو با خواندن گلستان سعدي در زمره آزادگان درآمد. بسياري از خيابانهاي فرانسه به نام سعدي نامگذاري کردهاند.
ترجمهها و چاپهاي گلستان و بوستان به زبانهاي خارجي بسيار و مقالات و ملاحظات انتقادي خاورشناسان درباره سعدي و نوشتههاي او فراوان است.
** سعدي در چين
ابنبطوطه، سياح و جهانگرد مشهور قرن هشتم هجري، در سفرنامه خود مينويسد: هنگام سفربه چين ملاحان چيني را ديدم که اين اشعار را به زبان فارسي مي خواندند. سپس اين بيت سعدي را که از آنها شنيده نقل مي کند که:
تا دل به مهرت دادهام در بحر غم افتادهام
چون در نماز استادهام گويي به محراب اندري
نکته مهم در مورد سفرنامه ابن بطوطه فاصله زماني او با سعدي است. او متولد 705 هجري قمري حدود 10 الي 15 سال بعد از وفات سعدي است و نکته ديگر آن که طبق نقل دکتر محمدعلي موحد، مترجم سفرنامه ابن بطوطه اين مکان، خنسا در ساحل شرقي چين است که فاصله جغرافيايي زيادي با شيراز و ايران دارد. از اين جهت شعر سعدي در کمتر از يک قرن در دورترين نقاط شناخته شده بوده و نفوذ فرهنگ ايراني و زبان فارسي تا آنجا بوده است.
گلستان سعدي هم به عنوان يکي از کتابهاي معروف ادبيات فارسي در جهان و هم به عنوان يک کتاب درسي آموزش دين اسلام در چين به حساب ميآيد؛ يعني مسلمانان چين اگر بخواهند درس بخوانند، بايد حتما اين کتاب را بخوانند. گلستان را در مساجد چين تدريس ميکنند و قدمت تدريس آن در چين بيش از 500 سال است.
ديگر شعر معروف سعدي:
«بني آدم اعضاي يک پيکرند
که در آفرينش ز يک گوهرند»
چون در سازمان ملل آويخته شده، به زبان چيني هم ترجمه شده است. در سال 2000 ميلادي جانگ هونگ نين(2015-1931 ميلادي) گلستان سعدي را ترجمه کرد. کتاب بوستان را نيز استادي ديگر به نام جانگ هوي به زبان چيني ترجمه کرد.
**سعدي در فرانسه
نفوذ سعدي در ادبيات فرانسه خاصه در نوشته هاي نهضت رمانتيک با تأثيري که ديگر گويندگان ايراني (چون فردوسي وخيام و حافظ) داشته اند همراه است. در قرن 17 و 18، آسيا مهد تمدنهاي کهن از نظر مردم اروپا بود وجلوهاي سحر آميز داشت. سعدي نيز يکي از مظاهر جدلناپذير اين عظمت به شمار ميرفت. از اين رو کساني که مفهومي مبهم، اما پرشکوه از مشرق داشتند، با علاقه و احترامي خاص به سعدي و آثار او را مينگريستند.
در ميان ادباي فرانسه آندره دورير، منتخبي از گلستان را به فرانسوي ترجمه کرد و در سال 1634 تحت عنوان «گلستان يا کشور گلها» در پاريس چاپ کرد. اين ترجمه با همه نقايصي که داشت از طرف صاحبنظران اروپا که نخستين بار با يکي از آثار بديع ادبيات ايران مواجه ميشدند با شور استقبال شد. ديري نپاييد که آوازه شهرت سعدي در غرب پيچيد و ادبپژوهان کشورهاي اروپا اين ميهمان روحاني شرق را با مهر و گرمي تمام پذيره آمدند.
در مجموعه آثار منظوم ژان دولافنتن که ظاهراً بيش از همه به سخنان گرانبهاي سعدي دست يافت قصههايي وجود دارد که به گواهي سخنسنجان مقتبس از سعدي است. داستان «رؤياي مغول» به گفته شال دوفرمري و Chauvin از حکايتي سعدي که در باب دوم گلستان، در اخلاق درويشان، آمده اقتباس شده است.
سينس يکي ديگر از نويسندگان اين عصر نيز از سعدي متأثر است. يا مثلاً ديدرو متفکر فرانسوي مقالهاي درباره گلستان نوشته بود، ولتر گلستان را خوانده بود واز ترجمه خيالي آن سخن ميراند. وي در نامهاي در تاريخ 5 ژوئن 1752 از پتسدام خطاب به فورني، سردبير Bibliotheque Imperiale درباره اين ترجمه موهوم که به خود نسبت ميدهد مينويسد: «به من خواهيد گفت براي ترجمه سعدي دانستن زبان فارسي بايد، آيا شما با زبان پارسي آشنايي داريد؟ سوگند ياد ميکنم که يک لغت فارسي نيز نميدانم اما همانگونه که La motte ميتوانست هومر را ترجمه کند من نيز سعدي را به زبان فرانسه برگردانيدهام». هم از اين روست که فرورن، اديب فرانسوي در پاي نوشته طنزآميز خود درباره ولتر نام مستعار سعدي را گذاشت.
تسامح و افکار مداراآميز سعدي در زمينه معتقدات مذهبي و فلسفي بيگمان مورد ستايش و پسند ولتر بوده است. نويسندگان ديگري نيز در اين قرن به اقتباس مضاميني از سعدي پرداختند، مثل سن لامبر و مادام رولان و ويکتور هوگو. به گفته نيره صمصامي، از محققان ادبيات تطبيقي فرانسه و فارسي، «وجه مشترک ميان سعدي و هوگو دريافت زبان اشياء و طبيعت است. اين تفهيم هر دو را محفوظ ميداشته است. تأثير سعدي در هوگو خاصه از طريق الهام افسانههاي پندآميز و اخلاقي نمايان است».
ظاهراً ادباي دوره رمانتيک در فرانسه از حديث عشق گل و بلبل شعر فارسي بيش از هر مضمون ديگر اقتباس و استقبال کردهاند. سعدي را الهامبخش اين معني بايد دانست و به جرأت ميتوان گفت که اين مضمون لطيف از رهگذر آثار سعدي و ترجمه آنها به زبانهاي اروپايي در شعر وادب فرانسه پديد آمد.
تصويري که فرانسويان از سعدي در ذهن خود پروراندهاند، نخست مديون نمايشنامههايي بسياري است که درباره سعدي نگاشته شد و دوم اين امر بود که سعدي در اين نمايشنامهها هرچند به صورت طنز و مطايبه، مقام ارشاد و رهبري دارد و براي تهذيب اخلاق مردم يا انتقاد از جامعه سخن ميگويد.
قرن نوزدهم دوره رواج اين نمايشنامهها بود که سعدي به مدد ترجمههاي متعدد آثارش در دل فرانسويان جا داشت. از اين رو در سال 1805، شارل پواسن دولاشابوسيير، نمايشنامهاي منظوم در سه پرده نوشت و آن را «گلستان» يا «محلل سمرقند» نام نهاد. در ظاهر از عنوان نمايشنامه برميآيد که نويسنده با سعدي و آثارش آشنايي نداشته است، ولي دولاشابوسيير هم سعدي را خوب ميشناخت و هم با ساير آثار ارزنده فارسي چون هزار ويک شب نيز آشنا بود و از آنها براي پرداخت داستاني اين نمايشنامه بهره برد. اين نمايشنامه تا سال 1823، به مدت 19سال در تماشاخانههاي اپراکميک فرانسه به نمايش گذاشته شد و ستايش فرانسويان را برانگيخت.
در سال 1823، کليساي فرانسه، نمايش هرگونه نمايشنامهاي را در روز جمعه مقدس، يعني روز وفات حضرت عيسي به باور مسيحيان، ممنوع کرد و در اين روز همه تماشاخانههاي پاريس بسته شد، اما روزنامه ميرور، چاپ پاريس در صفحه اول خود با تيتري درشت نوشت:
«در روز جمعه مقدس، بازيگران ايراني در تماشاخانه ملل، نمايشنامه زيباي گلستان را به نمايش خواهند گذاشت. صحنه نمايش شهر شيراز است و زيباترين دختران ايراني با نامهاي رؤيايي و جامههاي خيالانگيز در اين تماشاخانه بازي خواهند کرد!»
با خواندن اين آگهي تمام کشيشان براي جلوگيري از اجراي اين نمايش به جستوجو پرداختند، اما پس از بررسيها مشخص شد نه نمايشنامهاي در کار بوده و زنان ايراني براي بازي به پاريس آمدهاند و روزنامهنگار شوخطبع براي شوخي با اين کار نهاد کليسا، چنين آگهي را منتشر کرده بوده است! و چون ايرانيان از ديرباز، يعني از دوره رضا و اوزبک، قهرمانان کتاب نامههاي ايراني اوژن يونسکو،همواره در پي راهنمايي فرانسويان و داوري درباره جامعه ايشان بودند، اينک نيز سعدي، نويسنده نمايشنامهاي موهوم و بازيگران ايراني اين نمايش، به ياري اين روزنامهنگار فرانسوي شتافتند و گفتنيها را بازميگفتند.
اين جايگاه ويژه سعدي شيرازي بود. او بود که در باور فرانسويان فرزانگي و شيدايي را درهم آميخته بود، گمراهان را پند و اندرز ميداد، عاشقان را درس عشق ميآموخت، ستمکاران را درس عشق ميآموخت و خوبان را ستايش ميکرد.
سيل مشتاقان از تمام ملل براي زيارت آرامگاه شيخ اجل در شيراز گواه اين مدعاست.
بازار