خراسان/ در روزهاي گذشته، تصوير مجسمه «رستم و رخش» و «نبرد رستم و اژدها»، واکنشهاي مثبتي را در فضاي مجازي به همراه داشت. از اين مجسمهها که ساخته کيان اسفندياري و صدرايي نياست، به مناسبت روز ملي بزرگداشت فردوسي در بولوار شاهنامه (بزرگراه مشهد-قوچان) رونمايي شد. جالب اين که رخش و اژدها، داستان مشترکي در شاهنامه دارند که در ادامه مطلب از جزئيات آن بيشتر خواهيم گفت.
1.رخش سفيد نيست
رخش در فرهنگ عميد به «سرخ و سفيد به هم آميخته» معنا شده است. فردوسي خود نيز در شاهنامه، در بخش پادشاهي گرشاسب، اسب خود يعني رخش را اين طور توصيف ميکند :«دو گوشش چو دو خنجر آبدار/ بر و يال فربه ميانش نزار/ يکي کره از پس به بالاي او/ سرين و برش هم به پهناي او/ تنش پرنگار از کران تا کران/ چو داغ گل سرخ بر زعفران» با اين حساب برخلاف تصور عامه مردم ، رخش سفيد نيست.
2.ماجراي انتخاب رخش
فرمان زال پدر رستم بود که هرچه اسب در زابلستان و کابلستان است، از نظر رستم بگذرانند تا او يکي را انتخاب کند. در شاهنامه آمده که پشت هر اسبي که رستم بر آن مي نشست، از نيروي او خم ميشد و شکمش به زمين ميرسيد جز رخش. جالب اين که وقتي رستم بهاي رخش را از چوپاني که آن جا بود ميپرسد، او رخش را فراتر از يک اسب ميداند و ميگويد:«چنين داد پاسخ که گر رستمي/ برو راست کن روي ايران زمي/ مر اين را بر و بوم ايران بهاست/ بدين بر تو خواهي جهان کرد راست.»
3.رويارويي رخش و اژدها
در خان سوم که جنگ رستم با اژدهاست، رخش سه بار با اژدها روبهرو ميشود. در شاهنامه آمده است که رستم، در دشتي که لانه اژدها محسوب مي شد، خوابيد و رخش بيدار بود. اژدها دو بار پديدار شد و هربار که رخش، رستم را با شيهه و کوفتن سم بر خاک بيدار مي کرد، اژدها ناپديد ميشد و اين ماجرا رستم را آن قدر عصباني کرد که به او گفت:«گرين بار سازي چنين رستخيز/ سرت را ببرم به شمشير تيز».
بار سوم که اژدها ظاهر ميشود، رخش با اين که بيم بيدار کردن رستم را داشت، اما در نهايت او را بيدار کرد. اين بار اژدها نتوانست ناپديد شود و در نهايت رستم پيروز اين نبرد شد.
نويسنده: اکرم انتصاري
بازار