خراسان/ اگر تالکين و جرج مارتين در دوران معاصر «ارباب حلقهها» و «بازي تاج و تخت» را مينويسند که بعدها کارگردانها به سراغشان ميروند و نوشتههايشان را تبديل به فيلم و سريال حماسي ميکنند، حکيم فردوسي، هزار سال پيش شاهنامه، بزرگترين اثر حماسي جهان را سرود اما هنوز فيلم و مجموعه شايستهاي بر اساس آن ساخته نشده است. در حالي که اين اثر هزاران بازي تاج و تخت را در دل خود دارد. در ادامه، تنها به يک جنبه از ظرفيتهاي شاهنامه براي ساختن آثار نمايشي اشاره ميکنيم؛ موجودات افسانهاي مانند سيمرغ، ديو و اژدها و رابطهشان با انسانها.
سيمرغِ ياريدهنده
يکي از موجودات غيرانساني شاهنامه، پرندهاي به نام سيمرغ است. «زال»، پدر رستم در پناه سيمرغ بزرگ ميشود و رشد ميکند. سيمرغ يکي از پرهاي خودش را به زال ميدهد تا هر وقت نياز به کمک داشت، از آن استفاده کند. اين پرنده در دو جا کمکهاي مهمي به زال و رستم ميکند؛ يکي موقع به دنيا آمدن رستم که به زال ميگويد پهلوي رودابه را بشکافد و نوزاد را بيرون بياورد و بعد هم طرز تهيه يک مرهم را به او آموزش ميدهد. کمک ديگر سيمرغ در نبرد رستم با اسفنديار است. رستم که حريف اسفنديار نميشود به کمک سيمرغ ميفهمد چشم اسفنديار آسيبپذير است و او ميتواند تير زهرآگين را به چشمش بزند. سيمرغ در شاهنامه چند ويژگي مهم دارد از جمله بزرگي جثه، قدرت شفابخشي، مهرباني و نگهباني و از همه مهمتر دانايي و کارداني.
از ديو سياه تا تهمورث ديو بند
در شاهنامه فردوسي ديو به معني بيگانه، دشمن، اهريمن و در جاهايي، آدم بدکردار است. يکي از ويژگيهاي مهم ديوها اين است که وارونه عمل ميکنند. در شاهنامه تقريباً به 9 ديو برميخوريم که هر کدام، در داستانهاي مختلف خودي نشان ميدهند. اولين ديو شاهنامه ديو سياهي به نام فروزان است که سيامک، پسر کيومرث را ميکشد و بعد هوشنگ، پسر سيامک انتقام پدرش را از اين ديو ميگيرد. شخصيت بعدي که با ديوها برخورد دارد و لقب «ديوبند» را به او ميدهند، تهمورث است. او ديوهاي زيادي را اسير ميکند و از آنها حدود 30 زبان را ياد ميگيرد: «پري و پلنگ انجمن کرد شير/ ز درّندگان گرگ و ببر دلير».
نبرد رستم و ديوان
در بخش پهلواني شاهنامه، اين رستم است که يک تنه مقابل ديوان مازندران و اکوان ديو ميايستد و آنها را ميکشد. کيکاووس، شاه بيخرد شاهنامه فيلش ياد مازندران ميکند و ميخواهد ديوهاي آنجا را شکست دهد اما خودش و لشکرش به دست ديوها اسير ميشوند و رستم با رد شدن از هفت خان، به جنگ ديوهايي مانند اولاد، ارژنگ، سنجر، پولاد غندي، بيد و ديو سپيد ميرود و کيکاووس را از نابينايي و اسارت نجات ميدهد. جويان، نام ديو ديگري است که بعد از نجات کاووس از دست ديو سپيد، به دست رستم کشته ميشود. «اکوان ديو» از ديوهاي مشهور شاهنامه است که به شکل يک گورخر ظاهر ميشود و به گله اسبهاي کيخسرو حمله ميکند. رستم تعقيبش ميکند و بعد از چهار روز گيرش ميآورد، ولي گورخر فوراً ناپديد ميشود و رستم ميفهمد که او همان اکوان ديو است. اين تعقيب و گريزها ادامه دارد تا اين که رستم خسته ميشود و به خواب ميرود. در همين موقع، اکوان ظاهر ميشود و او را از زمين بلند ميکند و ميپرسد ميخواهي تو را درآب بيندازم يا در خشکي؟ رستم که ميداند ديو برعکس عمل ميکند، ميگويد خشکي و اکوان او را در دريا مياندازد و به اين ترتيب رستم نجات پيدا ميکند و در نهايت اکوان را ميکشد.
کرمي که اژدها ميشود
اژدها يکي ديگر از موجودات غيرواقعي شاهنامه است که در چند داستان حضور دارد. اين موجود در اسطوره ايراني، نماد پليدي و خشکسالي است. به همين دليل نبرد با اژدها در حکم نبرد با خشکسالي بوده است. جالب اين که همين اژدها، در اسطورههاي چيني، نماد باران و باروري طبيعت است. اژدهاکشي براي پهلوانان ايراني شاهنامه، يک افتخار و نشانۀ تأييد آنهاست. مثلاً سام نريمان، پدر زال در نامه به منوچهرشاه از کشتن اژدهاي کشفرود با افتخار ياد ميکند؛ يا رستم و اسفنديار هر دو در خان سومشان، با اژدها ميجنگند و بر او پيروز ميشوند. بهرام چوبين اژدهايي که دختر خاقان چين را بلعيده است، ميکشد و بر تخت پادشاهي مينشيند. اردشير هم موفق به کشتن اژدهايي ميشود که در ابتدا يک کرم کوچک بوده است!
نويسنده: الهه آرانيان
بازار