نماد آخرین خبر

هیچ مردی حقیقی‌تر از رستم نیست!

منبع
خراسان
بروزرسانی
هیچ مردی حقیقی‌تر از رستم نیست!
خراسان/ آدم‎هاي زيادي نيستند که مثل «شاهرخ مسکوب»، زيروبم شاهنامه را بشناسند؛ دريغا که افراد زيادي هم نيستند که خود مسکوب را بشناسند. با آوردن اين چندخط، دو نشان زده‎ايم؛ يادآوري بزرگيِ دست‎نيافتني شاهنامه و مزه‎کردن نثر پاکيزه مردي فرهيخته.
«نه هرگز مردِ ششصد ساله‌اي در جهان بود و نه رويين‌تنيْ و نه سيمرغي تا کسي را ياري کند اما آرزوي عمرِ دراز و بي‎مرگي هميشه بوده‎است و در بيچارگي اميدِ ياري از غيبْ هرگز انسان را‌ رها نکرده است. نه عمرِ رستم واقعيت است نه رويين‌تنيِ اسفنديار و نه وجودِ سيمرغ اما همه حقيقت است و اين تبلورِ اغراق‎آميزِ آرمان‎هاي بشر است در وجودِ پهلوانانيْ خيالي. زندگي رستم واقعي نيست. تولد و کودکي و پيري و مرگ او همه فوق بشري يا شايد بتوان گفت غيربشري است. ولي با اين همه مردي حقيقي‌تر از رستم و «زندگي و مرگي» بشري‌تر از آنِ او نيست. او تجسم روحيات و آرزوهاي ملتي است. اين پهلوان، تاريخ نيست ولي تاريخ است آن‌چنان که آرزو مي‌شد و اين تاريخ براي شناختن انديشه‌هاي ملتي که سال‎هاي سال چنين جامه‌اي بر تصورات خود پوشاند، بسي گوياتر از شرح جنگ‎ها و کشتارهاست. از اين نظرگاه افسانه رستم، از اسنادِ تاريخ، نه تنها حقيقي‌تر بلکه حتي واقعي‌تر است زيرا اين يکي نشانه‌اي ا‎ست از تلاطمِ امواج و آن ديگريْ مظهري از زندگيِ پنهانِ اعماق اما‌ با اين همه افسانه‌ رستم تنها ساخته‌ آرزو نيست، واقعيت زندگي در کار است. اين نيرومندترينِ مردان هم ‌در جنگ با سهراب طعمِ تلخِ شکست را مي‌چشد و‌ در نبرد با اسفنديار در مي‌ماند و سرانجام مرگ، که چون زندگي واقعي است، او را در کامِ خود مي‌کشد. حتي اسفنديارِ بي‎مرگ نيز شکارِ مرگ است. واقعيت ريشه اين يلان را در دل خود دارد. پهلوانانِ شاهنامه مردانِ آرزويند که در جهان واقعيت به‎سر مي‌برند. چنان سربلندند که‌دست‎نيافتني مي‌نمايند، درخت‎هايي راست و سر به آسمان ولي ريشه در خاک و به سبب همين ريشه‌ها دريافتني و پذيرفتني. از جنبه زميني، در زمين و بر زمين بودن، چون مايند و از جنبه آسماني تجسم آرزوهاي ما و از هر دو جهت تبلور زندگي. واقعيت و گريز از واقعيت. آدمي در آن‎هاست و از اين ديدگاه کمالِ حقيقت‎اند». ازکتاب «مقدمه‎اي بر رستم و اسفنديار»