ايرنا/ رمان «هرس» نوشته نسيم مرعشي، روزمرگيهاي زندگي و دغدغههاي جمعي را از آغازين روزهاي جنگ تحميلي تا پايان و عواقب آن براي چند نسل و خانواده روايت ميکند.
ادبيات؛ به ويژه داستان کوتاه، بلند يا رمان در دوران حاضر يکي از وجوه مهم برسازنده هر فرهنگي است که هم به فرهنگ شکل مي دهد و هم مفاهيم دروني آن را در متن خود بازمينماياند. همچنين آثار داستاني را هم مي توان در حوزه عمومي کتابخواني دسته بندي کرد و هم در حوزه خاص؛ يعني ادبيات. به همين دليل احتمالا در بسياري کشورها کتاب هاي ادبيات جزء بيشترين آثار منتشر شده هر سال هستند و مخاطبان زيادي جذب مي کنند.
آمار خانه کتاب از کتاب هاي سال گذشته نشان مي دهد (اينجا بخوانيد)، کتاب هاي ادبيات با ۱۷ درصد و کودک و نوجوان با ۱۶ درصد از مجموع بيش از ۸۵ هزار کتاب منتشر شده، رتبه هاي دوم و سوم را بعد از کتاب هاي کمک درسي در سال گذشته به خود اختصاص داده اند.
آثار داستاني در يک دسته بندي کلي آثار مردم پسند، جريان اصلي يا ژانري و آثار ضدژانري و رمان يا داستان نو را شامل ميشوند، غير از اين مي توان دسته بندي هاي ديگري را بر اساس اقبال منتقدان، مردم عادي و فروش بالا يا کسب جواير مختلف براي اين آثار برشمرد. بر همين اساس در سلسله مطالبي داستان هاي مطرح منتشر شده در سال ۹۷ (و در يک مورد سال ۹۶) را که طي همين سال جايزه گرفته اند (جوايز دولتي يا غيردولتي)، يا پرفروش شده اند يا توجه خاص منتقدان را به خود جلب کرده اند، باز مي خوانيم. تاکنون سه يادداشت از اين مجموعه منتشر شده است و يادداشت چهارم را با هم مي خوانيم.
کتاب هرس نوشته نسيم مرعشي پاييز ۹۶ اولين بار چاپ شده و تا امروز به چاپ بيست و چهارم رسيده است و در هر چاپ به طور متوسط تيراژ آن ۱۵۰۰ نسخه بوده است. اين کتاب که جزء کتاب هاي قفسه آبي نشر چشمه است در رسته کتاب هاي ژانري و قصه گو به شمار مي آيد؛ همانطور که کتاب هاي قفسه قرمز آثار ساختارگرا، جريانگريز و ضدژانر و قفسه سياه کتابهاي پليسي، جنايي و نوآور را تشکيل مي دهند.
نسيم مرعشي (متولد ۱۳۶۲) دانشآموخته مهندسي مکانيک است که کار خود را با نوشتن براي هفته نامه همشهري جوان شروع کرد. وي با انتشار داستان پاييز فصل آخر سال است در سال ۱۳۹۳، خود را در عرصه داستان نويسي مطرح کرد، اين اثر جايزه بهترين رمان در سال ۱۳۹۴ و دوره هشتم جايزه جلال آل احمد را براي مرعشي به ارمغان آورد و غير از آن پرفروش نيز شد و تاکنون دست کم ۴۰ چاپ از آن به بازار عرضه و اگر تعداد تيراژ را در هر چاپ را هزار و ۵۰۰ نسخه درنظر بگيريم حدود ۶۰ هزار نسخه از آن منتشر شده است.
مرعشي غير از پاييز فصل آخر سال است داستان هاي کوتاه مانند حکايت مردي با دو چشم سرخ، لگاح و رود هم نوشته که در نشريه هاي مختلفي منتشر شده اند، دومين اثر مرعشي اما سه سال بعد از اولين اثر او و پاييز ۱۳۹۶ و توسط نشر چشمه به بازار آمد؛ هرس.
بازخواني هرس
وقايع رمان هرس اواسط دهه ۷۰ و آنطور که نويسنده مي گويد و تکرار مي کند ۹ سال بعد از پايان جنگ تحميلي مي گذرد. داستان خانواده اي خرمشهري است که از اولين روزهاي جنگ درگير آن و عواقب ناگوارش مي شوند، با اولين حملات ارتش عراق، کودک خانواده جان مي بازد و زن و شوهر جوان که به داشتن فرزند پسر خردسال خود دلخوش هستند و دقايق خود را با او و حتي خيال بزرگ شدنش مي گذرانند، ناچار خرمشهر را ترک مي کنند و به اهواز مي آيند اما آنجا نيز تقريبا مانند تمام خاک ايران با فاجعه هجوم روبروست و بمباران هوايي و زخم هاي جنگ دست از سر آنان برنمي دارد.
مرد خانواده که کارمند شرکت نفت است تلاش مي کند فضا را آرام کند و از اين راه همسرش را به زندگي عادي برگرداند اما تلاش ها بي فايده است و زن (نوال) چنان با فقدان تعادل روحي روبروست که بعد از جنگ براي رهايي از زخم جانکاه فقدان فرزند، تصميمي عجيب مي گيرد و به آن عمل مي کند؛ طوري که مرد نيز ديگر تاب ادامه زندگي را ندارد و به دوري و از هم پاشيدگي تدريجي خانواده تن مي دهد؛ اما شش سال بعد و وقتي فکر مي کند بحران تمام شده تصميم مي گيرد همسرش را که از زندگي روزمره فرار کرده به خانه برگرداند تلاشي که هر چند جوانه هايي از اميد در آن هست؛ در نهايت نافرجام مي ماند و مرد دست خالي برمي گردد.
کتاب هرس که در ۱۸ فصل و ۱۸۴ صفحه نوشته شده در پيرنگ اصلي روايتي خلاصه از زندگي دو شخصيت زن و شوهر به دست مي دهد، مرد (رسول) که هر چند زخم جنگ به او خورده تسليم نمي شود و قصد دارد براي بهبود وضعيت خود و خانواده تلاش کند و زن (نوال) که نه تنها تسليم که در برابر ضربات پي در پي جنگ خم مي شود. در کنار داستان اصلي اما داستان فرعي زندگي زنان و مرداني است که هر کدام به نوعي از جنگ آسيب ديده اند؛ مادر رسول و خواهرانش، ام عقيل که به زن رسول نزديک مي شود، نسيبه که پرستار درمانگاه محل رفت و آمد نوال است و حتي پدر و پسرعموهاي نوال که همان روز اول جنگ شهيد مي شوند اما سايه سنگين نبودنشان مانند ديگر شهداي هشت سال جنگ نه تنها بر سر عزيزان شان بلکه بر سر همه ايرانيان باقي است.
نويسنده از همان جمله اول به خواننده نشان مي دهد، با اينکه ۹ سال از پايان جنگ مي گذرد شخصيت ها به شدت با عواقب آن دست و پنجه نرم مي کنند و زندگي روزمره به روال عادي برنگشته و شايد هرگز برنگردد: «شش سال پيش از اين اگر کسي عصرهاي بهار، حوالي ساعت چهارونيم، آخر کوت عبدالله کنار جادهي اهواز-آبادان مي ايستاد، رسول را مي ديد که بلند و کشيده و کت و شلوار براق آبي نفتي به تن، کيف چرمي انگليسي با آرم شرکت نفتش را بسته بود پشت موتور و در آن گرما مي راند تا آبادان. ...اما حالا رسول با شانه هاي خميده، شکم آويزان، جاي سه دندان خالي روي فک بالا، پيرهن چرک خاکستري خيس از عرق، با مويي که انگار به عمد اين طور رقت انگيز از پس سرش ريخته بود، سوار رنوِ اسقاط زردش هفتاد کيلومتر داشت تا آبادان. ساعت چهارونيم بود. ص ۷. کتاب»
در ادامه مرعشي با استفاده از تکنيک رفت و برگشت يا تداعي زندگي اين خانواده را تا روزهاي اول جنگ و اولين بمباران هاي خرمشهر، حتي کمي قبل از آن و پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، بار ديگر تا اواسط دوران جنگ و بعد از پايان آن زمان حمله عراق به کويت و پيامدهاي اين حمله براي جنوب ايران و زمان حاضر در داستان روايت و در اين رفت و برگشت ها خواننده را با سختي هاي ناشي از جنگ براي هموطنان جنوبي تا حدي آشنا مي کند.
نويسنده ضمن استفاده بموقع از تکنيک تداعي به خوبي توانسته با شخصيت پردازي مناسب خواننده را با داستان همراه و آن را باورپذير کند؛ نوال شخصيتي است که در برابر ملايمات معمولا تسليم مي شود و مثلا در حاليکه از کودکي مادرش را از دست داده و نمي تواند زن جديد پدرش را بپذيرد ولي تسليم شرايط مي شود و بناي بدقلقي نمي گذارد اما رسول اهل تسليم نيست و با پافشاري براي ادامه تحصيل و رتبه گرفتن در شرکت نفت هم اين را نشان مي دهد همانطور که در برابر ناملايمات و سختي هاي جنگ تسليم نمي شود و قصد دارد هر طور شده خانواده را سرپا کند و با همين روحيه از خاموش کردن چاه هاي کويت بعد از جنگ دوم خليج فارس نيز هراس ندارد و الخ.
هرس؛ غلبه آداب و رسوم و لهجه جنوبي
مرعشي در اين کتاب بر خلاف کتاب قبل که از زبان معيار در همه بخش ها يعني توصيف ها و گفت وگوها استفاده کرده بود، در گفتوگوها از لهجه جنوبي استفاده کرده تا جايي که براي يک خواننده معمولي تا حد زيادي قابل فهم باشد. براي نمونه «رسول بازويش را راها کرد. ولم کن ام عقيل....عيني...حبيبي...جان ئي پسرت حرفمه گوش کن. از ص ۶۳ کتاب) البته اين روشي است که مرعشي پيش از اين در داستان کوتاه لگاح استفاده کرده و تا حدي موفقيت آميز بوده است.
همچنين وي به گفته خود پيش از نوشتن کتاب به خوزستان؛ زادگاهش سفر کرده و ضمن تحقيقات به مکان هايي که قصد داشته در اثر بياورد سر زده «من براي نوشتن اين داستان تحقيقات مفصّلي در خوزستان انجام دادم و مدتها در بيمارستان زنان و زايمان و بيمارستانهاي دولتي و خصوصي اهواز ماندم. دارالطلعه (يکي از مکان هاي مهم در داستان) بر اساس تکه زميني نوشته شد که پشت روستاي صراخيه قرار دارد. من از روستا سوار بلم شدم و رفتيم تا رسيديم به يک زمين باير؛ جايي که برايم تبديل شد به دارالطلعه (مصاحبه با مجله زنان امروز. اسفند ۹۷)
غلبه فرهنگ جنوبي يا دست کم استان خوزستان در اين اثر به لهجه جنوبي ختم نمي شود و اصطلاحات مرتبط با نخل و خرما و نخلستان ها مانند لگاح، شيوه صدازدن افراد مانند اينکه مردها به زن هاي بزرگ تر به نشانه احترام خاله مي گويند و توصيف گرما و فضاي متفاوت جنوب در فصل هاي مختلف يا رسوم عروسي و به دنيا آمدن فرزندان خصوصياتي است که مرعشي با گنجاندن آنها در کتاب ضمن اداي دين به سرزمين مادري، خواننده را با حال و هواي اين بخش از کشور آشنا مي کند که در اين مسير پا جاي پاي احمد محمود، نويسنده معاصر مي گذارد که با آثار شاخص و طولاني مانند همسايه ها يا مدار صفر درجه اين راه را آغاز کرد.
رئاليسم
سبک مرعشي در اين رمان نيز مانند ديگر آثارش رئاليسم (واقع گرايي) است که تقريبا بيش از هر سبک ديگري در ايران مخاطب دارد و توانسته به مذاق ايراني ها خوش بيايد. رضا سيد حسيني در کتاب مکتب هاي ادبي (جلد اول ص ۲۸۷)، رئاليسم را بعد از مکتب رمانيسم و اواخر قرن نوزدهم ميلادي در اروپا و ابتدا فرانسه مکتبي عيني يا بيروني مي داند و مي نويسد: نويسنده رئاليست هنگام آفريدن اثر بيشتر تماشاگر است و افکار و احساسات خود را در جريان داستان ظاهر نمي سازد.
نويسنده رئاليست به هيچ وجه لزومي نمي بيند که فرد مشخص و غيرعادي يا عجيبي را که با اشخاص معمولي فرق دارد به عنوان قهرمان داستان خود انتخاب کند و قهرمان خود را از ميان مردم و از هر محيطي که بخواهد گزين مي کند و اين فرد در عين حال نماينده همنوعان خويش و وابسته به اجتماعي است که در آن زندگي مي کند. در مورد موضوع اثر نيز نويسنده رئاليست خود را مجبور نمي بيند که مثل رمانتيک ها عشق را موضوع رمان قرار دهد زيرا در نظر نويسنده رئاليست، عشق نيز پديدهاي است مانند ساير پديده هاي اجتماعي و هيچ برتري بر آنها ندارد و چه بسا نويسنده رئاليسم کتابي بنويسد که در آن کلمه اي از عشق وجود نداشته باشد. (همان، ص ۲۸۹).
با اين توضيحات مي توان گفت هرس کاملا در سبک رئاليسم نوشته شده و پاره اي از صحنه ها مانند زماني که رسول، نوال را بعد از سال ها مي بيند، يا گاوميش هايي که اشکال عجيب و غريبي دارند از جمله صحنه هاي نادر در اثر هستند که نويسنده در آنها گام هاي جزئي در بيان موقعيت هاي فراواقعي برمي دارد و بيشتر هدف آشنا کردن ذهن مخاطب با وضعيت دشواري است که شخصيت ها از جهت روحي با آن روبرو هستند.
با اينکه از زمان انتشار هرس منتقدان مختلفي درباره آن اظهار نظر کرده اند و عده اي آن را زن ستيز دانسته يا بسيار تلخ و راوي دردهاي بي شمار خوانده اند، مي توان گفت انتشار اين اثر از دو جهت نکته اي مفيد براي ادبيات داستاني ماست؛ اول اينکه مرعشي که با اولين اثر جايزه جلال را گرفته بود مانند بسياري نويسندگان معاصر دست از کار نوشتن برنداشته و دوم، هرس از جهت مضمون که بيان دغدغه هاي جمعي است، نثر داستاني، پيرنگ کلي و شخصيت پردازي قطعا يک گام نسبت به اثر قبلي جلوتر است.
در نهايت مي توان گفت هر چند از جنگ بسيار گفته شده و اين گفته ها در قالب هاي مختلف روايي از فيلم و نمايشنامه گرفته تا داستان و متن هاي ادبي و اخيرا خاطرات نيز گفته شده اند، هنوز و همچنان بسياري از زخم هاي آن نه باز و نه درمان شده اند.
بازار