آخرين خبر/ آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر با آن پوستين سردِ نمناکش.
باغ بي برگي،
روز و شب تنهاست،
با سکوت پاکِ غمناکش.
سازِ او باران، سرودش باد.
جامه اش شولاي عريانيست.
ور جز،اينش جامه اي بايد.
بافته بس شعله ي زرتار پودش باد.
گو برويد ، هرچه در هر جا که خواهد، يا نمي خواهد.
باغبان و رهگذران نيست.
باغ نوميدان
چشم در راه بهاري نيست
گر زچشمش پرتو گرمي نمي تابد،
ور برويش برگ لبخندي نمي رويد؛
باغ بي برگي که مي گويد که زيبا نيست؟
داستان از ميوه هاي سربه گردونساي اينک خفته در تابوت پست خاک مي گويد.
باغ بي برگي
خنده اش خونيست اشک آميز
جاودان بر اسب يال افشان زردش ميچمد در آن.
پادشاه فصلها، پائيز.
دکلمه زهرا شيباني
شعر مهدي اخوان ثالث
از صفحه اينستاگرام time_dialog
بازار