
یک کتاب خوب/ خدمتکار و پروفسور کتابی که هیجان زده تان می کند
بروزرسانی

کافه بوک/ رمان خدمتکار و پروفسور يک داستان زيبا و بسيار آرام در مورد يک پروفسور است که دچار يک حادثه شده و شرايطي عجيبي پيدا کرده است.
داستان از زبان يک زن خدمتکار جوان شروع مي شود که براي کار از طرف يک آژانس به خانه اي فرستاده مي شود. خانه اي که در واقع يک کلبه در يک باغ است و قبلا نه خدمتکار از کار کردن در آن سرباز زده اند و راوي همين زن جوان يعني دهمين خدمتکار است. پروفسور حافظه اي ۸۰ دقيقه اي پيدا مي کند، يعني هر ۸۰ دقيقه همه چيز را فراموش مي کند و قادر هم نيست هيچ چيز جديدي به ياد بياورد پروفسور استاد دانشگاه و متخصص نظريه اعداد بود. در کنار پروفسور داستان يک خدمتکار باوفا نيز ديده مي شود. رمان خدمتکار و پروفسور روايت اتفاقات بين پروفسور و خدمتکار و فرزند اوست و در اين ميان به طريق زيبايي معادلات رياضي براي مخاطب به تصوير کشيده شده است.
از روي اين کتاب در سال ۲۰۰۶ يک فيلم هم در ژاپن ساخته شده است.
فيلم خدمتکار و پروفسور را سال ها پيش، قبل از خواندن کتاب ديدم. آن موقع ها به نظرم فيلم جالبي آمد هر چند که هيچ وقت آن را کامل نديدم.
خدمتکار و پروفسور اولين رمان خارجي و دومين کتابي بود که از نشر آموت خريدم.
خدمتکار و پرفسور کتابي بود بسيار روان و خوشمزه. شيفته شخصيت پروفسور شده بودم از توضيحاتي که در کتاب درباره رياضي مي داد بسيار لذت بردم. کاملا با سخن نيويورک تايمز درباره اين کتاب موافقم: “اگر همه ي ما رياضيات را از چنين معلمي ياد مي گرفتيم حالا خيلي آدم هاي باهوش تري بوديم.” من هم اگر چنين معلمي داشتم، بي شک رشته ي تحصيلي ام در دانشگاه رياضي محض بود.
در کتاب نام راوي داستان يعني خدمتکار نياورده شده بود و اين کار يوکو اوگاوا مرا ياد کتاب هاي دافنه دوموريه انداخت. شخصيت خدمتکار هم جالب بود و وقتي کاملا غرق در کتاب مي شدم، خودم را جاي او تصور مي کردم. يکي از شخصيت هاي ديگر داستان جذر يا راديکال است. در اصل او پسر خدمتکار مي باشد اما پروفسور اين نام را به خاطر سر تخت و صافش که او را ياد علامت راديکال مي اندازد؛ روي او نهاده.
پروفسور گرچه انساني است که حافظه اش هشتاد دقيقه بيشتر ياري اش نمي کند اما بسيار مرد دانا و مهرباني است. هوش و استعداد او در رياضي بي اندازه و خارق العاده است به طوري که مي تواند رابطه رياضي جالبي بين تاريخ تولد خدمتکار و شماره ي روي ساعت خودش بيابد.
پيشنهاد مي کنم که اين کتاب را بخريد و بخوانيد؛ و با پرفسور و شخصيت جذابش بهتر آشنا شويد. در نهايت اگر آدمي هستيد که به رياضي علاقه داريد، يا ميخواهيد به صورت مخفي يک نفر را به رياضي علاقه مند کنيد يا اگر دنبال هديهاي خوب براي کسي با گرايش تحصيلي رايضي هستيد، اين کتاب انتخاب مناسبي است.
قسمت هايي از رمان خدمتکار و پروفسور
ما پروفسور صدايش مي کرديم. او هم پسرم را جذر صدا مي کرد چون مي گفت بالاي سر تخت و صاف پسرم او را ياد علامت راديکال مي اندازد. پروفسور در حالي که موهاي پسرم را پريشان مي کرد، گفت: مغز خوبي تو کله ي اين پسر هست. جذر هم که براي در امان ماندن از اذيت هاي دوستانش کلاه مي گذاشت، با اوقات تلخي شانه بالا انداخت.
همانطور که آرايشگر موهاي پروفسور را کوتاه مي کرد اين سوال به ذهنم خطور کرد که آيا آرايشگر مي دانست داخل سر پوشيده از موي همچون برف پروفسور مغزي هست که مي تواند تمامي اعداد اول بين يک تا يک ميليون را بگويد؟ و آيا مشتري هاي ديگري که روي مبل نشسته بودند و بي صبرانه منتظر بودند تا اصلاح اين پيرمرد عجيب و غريب تمام بشود و نوبت خودشان بشود مي دانستند چه رابطه ي عجيبي بين تاريخ تولد من و شماره اي که روي ساعت پروفسور حک شده وجود دارد؟ بنا به دلايلي نامعلوم از اين که چنين رازهايي را مي دانستم به نوعي احساس غرور مي کردم و همين فکر باعث شد لبخند شادتري به پروفسور که داشت تو آينه به من نگاه مي کرد، بزنم.
پروفسور هيچ وقت نفهميد ما داخل جعبه کلوچه اش را گشته بوديم، در آن لحظه يادداشتي را که برروي جلد رساله نوشته بود من را به فکر برد. تقديم به “ن” با عشق ابدي هيچ وقت فراموشت نميکنم. شکي نبود که دستخط خود پروفسور بود و واژه ي ابدي براي او مفهومي متفاوت از آنچه ما از اين واژه درک مي کرديم داشت. براي او ابدي چيزي شبيه ابدي بودن قضاياي رياضيات بود.
مدتي بعد از آغاز به کارم براي پروفسور، دريافتم او هرگاه در مورد اين که چکار کند و يا چه بگويد ترديد داشته باشد درباره ي اعداد حرف مي زند. انگار اعداد راه او براي اتصال به دنياي واقعيات بودند. يعني اعداد مطمئن و سبب آرامش خاطرش بودند.