
شاعرانه/ بیا کز عشق تو دیوانه گشتم
آخرين خبر
بروزرسانی

آخرين خبر/ بيا کز عشق تو ديوانه گشتم
وگر شهري بدم ويرانه گشتم
ز عشق تو ز خان و مان بريدم
به درد عشق تو همخانه گشتم
چنان کاهل بدم کان را نگويم
چو ديدم روي تو مردانه گشتم
چو خويش جان خود جان تو ديدم
ز خويشان بهر تو بيگانه گشتم
فسانه عاشقان خواندم شب و روز
کنون در عشق تو افسانه گشتم
به جان جمله مستان که مستم
بگير اي دلبر عيار دستم
به جان جمله جانبازان که جانم
به جان رستگارانش که رستم
عطاردوار دفترباره بودم
زبردست اديبان مي نشستم
چو ديدم لوح پيشاني ساقي
شدم مست و قلم ها را شکستم
مرا گفتي بدر پرده دريدم
مرا گفتي قدح بشکن شکستم
مرا گفتي ببر از جمله ياران
بکندم از همه دل در تو بستم
مولانا