
یادداشت طنز/ آق کمال از کادر درمان تشکر میکند
خراسان
بروزرسانی

خراسان/ عجب هفتهاي بود... ترس از اي ويروس لعنتي جونُممرگ رفته يَگ طرف، سختي شرايط کاري عيال هم يَگ طرف. بنده خدا تو اي شرايط هر روز کلهسحر مِرفت داروخِنه تا کار مردمه راه بندازه. خسرُم آقاي دکتر هم با اي که خودشه بازنشسته کرده ولي دلش آروم نِمگرفت و مرفت. تازه تو اي مدت بود که فهميدُم کادر درماني چقدر زحمت مِکشن و جونشانه گيريفتن کف دستشان و تو خط مقدم سلامت مردم مجنگن. تا قبلش فکر مکردُم عيال مِره ميشينه اونجي و فوقش نسخه مِپيچه و شامپو و کرم مِفروشه ولي فهميدُم طفليا علاوه بر اي که با انواع و اقسام مريضا بايد همصحبت برن، بايد بهشان راهنمايي بدن و تجويز هم بکنن و سوالهاشانه جواب بدن و آرومشان کنن که نترسن و... حالا اينا کار اينايه، طفلي او دکتر و پرستارهايي که تو بيمارستانن چقدر کارشان سختتره. خدا خيرشان بده، از همينجي و به نمايندگي از مخاطبها از همهشان تشکر مکنُم و بهشان مِگِم خدا قوت.
حالا تو اي هير و وير مسود رفيقُم هم پيله کردهبود حالا که عيالت داروخِنه دره بيا مايم بزنم تو خريد و فروش ماکس و دستکش و جِل دست. گفتُم: «برار گلم، اين نونا خوردن نِدره، کوفتمان مِشه، مِخي از ناخوشي مردم پول در بيري؟» گفت: «اسمش اشتغال زاييه. پس بيا خودمان توليد کنِم که کارمان هم قانوني بشه» منظورشه پرسيدُم، گفت: «ماکسا که درست کردنشان کاري ندره. به معصومخانم عيالُم مگُم بيشينه با پارچههاي سر قيچيش بدوزه. تو کانال پروفسور بالتازار هم خواندُم که سرکه و شير بز نابالغ و آب ليموشيرين و يَگ انگشت ويکس ره قاطي کنِم، بهترين جِل ضدعفوني مشه. اونا رم مريزم تو شيشه و مدم داروخنه عيالت بفروشه.» يعني اگه مو از کرونا جون سالم به در ببرُم، از دست اي رفيق جاهلُم دقمرگ مرُم!