آخرين خبر/ همهگيري ويروس کرونا، به همان اندازه که تهديد به حساب ميآيد ميتواند فرصت هم باشد. خيلي از ماها در زندگي معمولي و روزمره فرصت نداشتيم تا به اندازۀ کافي براي کارهايي که دلمان ميخواست وقت بگذاريم. همهمان فهرستي از کارهاي نکرده، کتابهاي نخوانده و فيلمهاي نديده داريم. ايام خانهنشيني اجباري کرونا ميتواند فرصتي براي توسعه شخصي باشد. تعدادي از دوستان پيشنهاد معرفي کتاب براي خريدن آنلاين و خواندن داشتند. از امروز به بعد، هر روز يکي دوکتاب از آثاري که خودم بسيار دوستشان ميدارم را همينجا معرفي ميکنم. قاعدهاش اين است که با تولستوي بزرگ شروع کنيم، اما آثار تولستوي مثل غزل حافظ شيراز است که انتخاب بينشان سخت است. فعلاً با يک روس ديگر اين فهرست را آغاز ميکنيم، تا خدا چي بخواهد.
کتاب با صحنۀ مکالمه دو شاعر روس در پارکي در مسکو شروع ميشود که دارند به عادت کمونيستهاي آن زمان به باورهاي خداپرستانه ايراد ميگيرند. شيطان که دست بر قضا در آن روز در مسکوست به ميان حر فهاي آنها ميرود و ضمن تقدير و تشکر از آنها، ميگويد متاسفانه بالاتر از همه دليلهاي اثبات وجود خدا که آن دو رد مي کنند، يک دليل ساده تر وجود دارد و آن اينکه «خدا هست». دو شاعر روس به شيطان ميخندند و ماجراها شروع مي شود. شاعران روس طبق پيشگويي شيطان کشته ميشوند، پليس و کاگب سرگردان ميمانند. مارگريتا حاضر به فداکاري ميشود، مسکو به هم ميريزد، عده زيادي ديوانه ميشوند،... چراکه به شيطان خنديده بودند. اين کتاب با سه خط داستاني پيش ميرود و در انتها هر سه خط به طرز حيرتانگيزي به هم ميرسند. داستان در دل ماجراي خودش، خيلي آرام و زيرپوستي فضاي پليسي حکومت استالين را هم به شما نشان ميدهد و به علاوه يک روايت فوق العاده از داستان تصليب مسيح پيامبر(ع) هم دارد - که با روايت کتاب مقدس تفاوت دارد و به روايت اسلامي ماجرا نزديکتر است. پونتوس پيلاطس اين کتاب، همواره منتظر است تا مسيح او را ببخشد. از اين رمان ۸ ترجمه مختلف به فارسي هست که ترجمۀ عباس ميلاني (نشر نو) هم قديميترين و هم معروفترين آنهاست. به نظرم اين ترجمه از ترجمۀ مرحوم بهمن فرزانه (انتشارات اميرکبير) هم بهتر است. ترجمۀ حميدرضا آتشبرآب (کتابسراي پارسه) که از اصل روسي است را نخواندهام.
بازار