ايسنا/ ارسطو ميگويد:
«واقعيت» را ول کنيد و بچسبيد به چيزي که ديگران باورش ميکنند!
بنده هم ميگويم:
چيزي که مردم باورش ميکنند را همچون مارادونا ول کنيد و بچسبيد به اينکه مردم چرا هر چيزي را که نبايد، باور ميکنند!
مثلا مردم با وعده مسوولان، حتي وعدهاي قد توليد خودروي ملي جوک ميسازند اما با خبر بارش بادمجان آنقدر ميترسند که با آن ميسوزند و ميسازند؟
اينجاست که بايد گفت: ما تاکسي دربست گرفتهايم و به کجا ميرويم؟
بهراستي چرا ما، ما شدهايم؟ با ما چه کردهاند که با يک فيلم دوزاري تحت تاثير بادمجانهاي پرنده قرار ميگيريم؟
زباني که واقعيت را نگويد به درد ليسيدن در و ديوار ميخورد پس اجازه دهيد تا زندهايم و کارمان به روغن بنفشه نکشيده، بگوييم: بعضي از اين بادمجان دورقاب چينها با نوع مديريتشان، فرهنگي تحويلمان دادهاند که اينک ملتي، بارش بادمجان را با دل و جان ميپذيرند!
مسوولان دلسوز به قدري با موفقيت مخها را زدند که مردم، «مال» سهل است «جانشان» را هم در راه يکسري از اين عجايب روزگار دادهاند.
حال با اين قاتلان چه بايد کرد؟ آيا براي کساني که با هر چيزي که بوي فرهنگ و هنر را ميداد جنگيدند و مردم را به اين اوضاع کشيدند؛ ميبايست خورشت بادمجان بار گذاشت و يا سازندگان فيلم «پرواز بادمجانها» را آشخور کرد؟ کدام يک؛ سرشان بوي قرمهسبزي ميدهد؟
لازم به توضيح نيست که تجربيات وحشتناک ما، در همين يک سال گذشته آنقدر ما را گزيدهاند تا به قدر کافي از هر ريسمان سياه و سفيدي بيخود و بي جهت بترسيم و بلرزيم! اين مورد هم روش؛ اما باعث و باني بيشترشان چه کساني بودند؟
در کشوري که کتاب را کباب ميکنند، به سوي چراغ قسم که اگر زرافهها پرواز نکنند عجيب است! حالا بياييد با آقاي ساسي مانکن کل بذاريد که چرا گفته است: اول اينستا بعد کتاب؟
البته مسوولان دلسوز هم بدشان نميآيد بهجاي تامين معاش و قوت لايموت مردم، آنها را با همين چيزها مشغول و دلخوش کنند و مطالباتشان را از درخواست ماديات، به سوي جهان متافيزيک سوق دهند و اين موضوع را جا بيندازند که نبايد خوشبختي را از بندگان اين جهان فاني و خاکي طلب کرد! خلاصه ما همان ناني را ميخوريم که مسوولان با فرهنگ غريبهمان، سالهاي سال در زمينمان کاشتهاند و در دامانمان گذاشتهاند .... بخدا؛ ما اينطوري نبوديم!
بي شک کرونا را شکست ميدهيم اما بعيد ميدانم بتوانيم حتي زير يک خم اين ... تاريخي را بگيريم!
نويسنده: فرزين پورمحبي
بازار