خراسان/ آقاي تخيلي آخر سال 97 وارد اداره ثبت احوال و رسما به عنوان کارمند بخش بايگاني استخدام شد. اولين قدمي که براي خودش برداشت اين بود که پس از 30 سال فاميلياش را که يک پيشوند نهچندان خوشايند داشت اصلاح کرد تا بلکه بدشانسيها دست از سرش بردارند. او براي سال 98 خودش سالي پر از انرژي و اتفاقات خوب آرزو کرد. ابتداي سال 98 خانواده را با خودش برد مسافرت اما آنجايي که بهش مسافرت کرد آنقدر باران باريد که سيل جاري شد و چيزي نمانده بود خودش و خانوادهاش را آب ببرد. واقعا شانس آورد که زنده ماند. خب درست است که شروع خوبي نبود اما او تصميم گرفت مثبتانديش باشد. آقاي تخيلي هر روز صفحه اينستاگرام دکتر مثبت انديشيان را دنبال ميکرد و کلي انرژي ميگرفت و بعد در صفحه اينفلوئنسرها عکس کتاب کنار يک فنجان قهوه را لايک ميکرد و از اينکه صبحش را با جملات آندري تارکوفسکي و ميخائيل بولگاکف شروع ميکند غرق در سرور بود.
بالاخره آقاي تخيلي چند ماه مثل کرگدن کار کرد تا بتواند پولي جمع کند که يک پرايد بخرد ولي هرچه تلاش ميکرد و از نان و آبش ميزد تا پولش جمع شود هي قيمت پرايد بالا ميرفت و آقاي تخيلي نميتوانست بخرد. بالاخره در نهايت آقاي تخيلي موفق شد پس از 7-8 ماه يک پرايد کارکرده بخرد اما وقتي يکي از شبهاي جمعه خوابيد و صبح بلند شد با انرژي برود سنگک بخرد تا با خانم بچهها بروند به دامان طبيعت صبحانه بزنند، ناگهان هنگام بازکردن پيچ راديو متوجه شد بنزين گران شده است. اي بابا! آقاي تخيلي تصميم گرفت همچنان پولش را جمع کند تا با خانم بچهها عيد مسافرت بروند که هيچي، گفتند بايد توي خانه بمانيد و دستها را بشوييد. هواشناسي هم پيشبيني کرد هوا ابري است با احتمال بارش بادمجان. آقاي تخيلي در حالي که پشت پنجره نشسته بود، تصميم گرفت فاميلياش را کوتاهتر کند و آن را به «لي» تغيير دهد و خوشبين باشد که 99 بيايد و خوشبختي، او را در آغوش بکشد.
نويسنده : محمدعلي محمدپور
بازار