نماد آخرین خبر

یک کتاب خوب/ کتاب معجزه‌گری که باید حداقل یکبار بخوانیدش!

منبع
روزياتو
بروزرسانی
یک کتاب خوب/ کتاب معجزه‌گری که باید حداقل یکبار بخوانیدش!
روزياتو/ کتاب چهار اثر از فلورانس اسکاول شين Florecne Scovel Shinn از جمله کتاب هاي معروف بازار نشر ايران در سال هاي اخير بوده است. فلورانس اسکاول شيل در سپتامبر ۱۸۷۱ ميلادي در خانواده اي اهل فيلادلفيا آمريکا متولد شد. او به تدريس علوم متافيزيک در نيويورک مشغول بود و کتاب هاي بسياري نوشت که در سراسر جهان، به شهرت زيادي دست يافت. او نويسنده اي شوخ طبع، صميمي و ساده است. ساده و شيوا سخن گفتن و نوشتن، سخت است. او محبوب خيلي ها شد و توانست راه و روش درست زندگي کردن را به آن ها ياد بدهد. اسکاول شيل در سال ۱۹۴۰ ميلادي درگذشت. کتابهايش، همچنان الهام بخش است. ۳ کتاب محبوب فلورانس اسکاول شين عبارت است از: کلام تو، عصاي معجزه گر تو، در پنهان موفقيت و نفوذ کلام. فلورانس اسکاول شين معتقد است که اغلب مردم گمان مي کنند که زندگي ، ميدان جنگ است. ولي اين گونه نيست. زندگي، فقط يک بازي ساده است. هر چند بدون آگاهي از قوانين معنويت، نمي توان در بازي، به موفقيتي دست يافت. عهد قديم و عهد جديد به طور شگفت انگيزي، قوانين اين بازي را شرح مي دهد. زندگي ، بازي بزرگ داد و ستد است. هر عملي که فرد انجام مي دهد، هر کلامي که به زبان مي آورد، به او باز مي گردد. از هر دستي بدهي، به همان دست ميگيري. اگر نفرت بورزي، مورد تنفر قرار مي گيري. اگر عشق بورزي، ديگران به تو عشق مي ورزند. اگر به ديگران انتقاد کني، از تو انتقاد خواهند کرد و اگر دروغ بگويي، به تو دروغ مي گويند. اگر خيانت کني، به تو خيانت مي کنند. فلورانس اسکاول شين در کتابش مي نويسد: فردي را مي شناسم که هميشه از ابتلا به بيماري خاص، هراس داشت. آن بيماري بسيار نادر بود ولي او پيوسته تصور مي کرد که به آن مبتلا شده است. درباره آن بيماري تحقيق و اطلاعات جمع آوري مي کرد. تا اين که علائم بيماري در جسمش ظاهر و منجر به مرگ وي شد. اين مرد، قرباني تصورات موهوم خود بود. براي برنده شدن در بازي زندگي، بايد قوه تخيل خود را پرورش دهيم. کسي که قوه تخيل خود را به گونه اي پرورش داده که همواره در تصورات خود، مثبت انديش است، مي تواند در زندگي خود به خواسته هايش برسد. اين خواسته مي تواند شامل سلامتي، عشق، ثروت و دوستي و بيان کامل نفس و يا هر آرمان بزرگ ديگر باشد. تخيل، قيچي ذهن ناميده مي شود. همواره تصويرهاي ذهن را مي برد و دير يا زود، تصويرهاي بريده شده در دنياي بيروني مشاهده مي شود. براي پرورش ذهن به نحوي موفقيت آميز، بايد نحوه تاثير گذاري آن را درک کنيم. يونانيان قديم معتقد بودند که خودت را بشناس. قسمت هاي ذهن ذهن ما از ۳ قسمت تشکيل شده است: نيمه هشيار، هشيار و کاملا هشيار. ذهن نيمه هشيار، قدرت محض بدون جهت است و مانند بخار يا جريان الکتريسته، به خودي خود، جهت ندارد. بلکه به جهتي مي رود که در آن هدايت مي شود. هر چه انسان، عميقا احساس يا به وضوح تجسم کند، ذهن نيمه هشيار را تحت تاثير قرار مي دهد. حتي کوچک ترين جزييات آن به وقوع خواهد پيوست. خانمي را مي شناختم که درکودکي، تجسم مي کرد که بيوه است. هميشه لباس سياه بر تن مي کرد و تور سياهي بر سر خود مي انداخت. مردم فکر مي کردند که او بسيار زيرک و بامزه است. اين دختر در جواني، با مردي ازدواج کرد که بسيار عاشقش بود. پس از مدت کوتاهي، همسرش فوت کرد و او بيوه شد. ناگزير، تا سال هاي متمادي، لباس مشکي بر تن مي کرد و تور سياه بر سر مي گذاشت. تصوير اين دختر از خودش به عنوان يک بيوه، نيمه هشيارش را تحت تاثير قرار داده بود و هر چند اين مصيبت، برايش ناگوار بود، ولي گويي زماني آن رسيده بود که تصوراتش را عملي کند. ذهن هشيار را ذهن جسماني يا فناپذير ناميده اند. اين همان ذهن بشر است که زندگي را طبق تصور خود مي بيند. ذهن هشيار، مرگ، بيماري، مصيبت و فقر و محدوديت ها را مي بيند و روي ذهن نيمه هوشيار، اثر مي گذارد. ذهن کاملا هوشيار، همان طرح الهي است که در وجود انسان وجود دارد و از جمله برترين آرمان ها و عرصه الهي به شمار مي رود. اين همان طرح الهي است که افلاطون آن را الگوي کامل ناميد و درون هر انساني وجود دارد. بسياري از مردم بدون اطلاع از سرنوشت واقعي خود، براي به دست آوردن چيزهايي مي کوشند که به آن ها تعلق دارد و در نهايت به شکست و نارضايتي مي رسند. مثلا خانمي نزد مي آمد و از من خواست براي او دعا کنم تا با آقايي که او وي را «A.B» مي ناميد، ازدواج کند. به او گفتم، اين خلاف قانون معنويت است. ولي برايت دعا مي کنم تا با کسي که مصحلت خداست، ازدواج کني. سپس به او گفتم که اگر اين کرد، به تو تعلق داشته باشد، هرگز آن را از دست نمي دهد و گرنه با هم طرازش ازدواج خواهي کرد نه با وي. اين زن، اغلب آن مرد را ملاقات مي کرد ولي در ارتباط آن ها هيچ تغييري ايجاد نشد. تا اين که روزي به من تلفن کرد و گفت آيا مي داني در هفته گذشته نظرم اندکي نسبت به اين مرد تغيير کرد و ديگر چندان برايم جالب نيست؟ گفتم: اين خواست خداست. شوهر آينده تو،شخص ديگري خواهد بود. پس از مدتي،مرد ديگري، عاشق اين دختر شد و به گونه اي که او، زن آرماني خود و مناسب ازدواج با خود مي ديد و آن چه را که اين دختر از معشوقه قبلي خود انتظار داشت، اين مرد براي او برآورده کرد. اين خانم مي گفت، همه حرفهايش صميمانه و بي رياست. پس عشق او را باور و ديگر آقاي قبلي را فراموش کرد. اين موضوع، نشان دهنده قانون جايگزين است. يک ايده درست،جايگزين ايده اي نادرست شد. بنابراين، به شکست يا زياني منجر نشد. عسي مسيح مي گويد که اول، مقاوم ملکوتي خداوند را باور داشته باشيم سپس، عدالت او را بخواهيد که همه اين ها، براي شما مزيد خواهد شد. او افزود: اين ملکوت در فطرت شما قرار دارد. ملکوت، قلمرو آرزوهاي درست يا الگوي الهي است. در بازي زندگي، کلام، نقش رهبري انسان را دارد. بسياري از افراد، با کلام نادرست خود، زندگي خويش را تباه کرده اند. مثلا روزي زني از من سوال کرد که چرا زندگي او در تنگنا قرار دارد؟ روزي داراي خانه اي با زيبا ترين وسايل در آن بود. ولي اغلب از اداره آن خسته مي شد و پيوسته مي گفت که ديگر از همه چيز خسته شدم. کاش مي شد در يک لانه زندگي مي کردم. پس او با کلام خود، لانه اي براي زندگي خود ساخته بود. ذهن نيمه هوشيار، شوخي سرش نمي شود. مردم اغلب، با شوخي هاي خود، تجربه هاي تلخي را در زندگي بدست مي آورند. مثلا، زن ثروتمندي دائما به شوخي مي گفت: من دارم خودم را براي زندگي فقيرانه آماده مي کنم با تصوير تهيدستي و فقر ذر دهن نيمه هوشيار خود، در نهايت زندگي او، به همان جا رسيد. خوشبختانه، اين قانون، در جهت عکس نيز عمل ميکند. يعني مي توان با تصوير ذهني خود، فقر را نيز به ثروت تبديل کرد. مثلا در يک روز گرم تابستاني، خانمي نزد مي آمد تا دعا کنم که ثروتمند شود. اوگفت در زندگي خود، ۸ دلار بيشتر ندارد. به او گفتم: بسيار خوب. ما به اين ۸ دلار برگت مي دهيم تا چند برابر شود. همان طور که عيسي مسيح، نان ها و ماهي ها را برکت داد و هزار برابر کرد. عيسي مسيح به ما آموخته است که همه انسان ها، قدرت فزوني بخشيدن ، برکت دادن و شفا دادن و ثروتمند شدن را دارند. زن سوال کرد: حالا بايد چه کاري بکنيم؟ پاسخ دادم: از شهود و الهامات قلبي خودت پيروي کن. آيا رفتن به جايي يا انجام کار خاصي، به دلت افتاده است؟ الهام قلبي يعني يافتن شهود يا تفکر دروني. الهام قبلي انسان، هرگز اشتباه نمي کند. زن گفت: نمي دانم چرا چيزي در درونم، مرا به رفتن به خانه ام شوق مي دهد. پول کرايه ماشين براي رسيدن به خانه ام را همراه دارم. خانه اش، در شهر دور افتاده اي بود. هر چند منطق و استدلال مي گفت: در نيويورک بمان و کار کن تا وضع مالي تو خوب شود. با اين وجود، گفتم فورا به سوي خانه ات برو و هرگز الهام قبلي خود را ناديده نگير. اين خانم از نزد من رفت و روز بعدي، به ديدن خانمي رفت. در آن جا،يکي از دوستان قديمي خانوادگي را ديد. از طريق همين دوست خود، به طرز شگفت انگيزي صاحب هزاران دلار شد. پس از آن، اغلب به من مي گفت که به مردم بگو، زني با ۸ دلار و تنها يک الهام قبلي نزد تو آمد. هميشه، نعمت هاي فراواني پيش روي انسان است ولي اين نعمت ها تنها از طريق آرزو، اعتقاد يا جاري شدن کلام بر زبان، دست يافتني است. ذهن نيمه هوشيار، غلام حلقه به گوش انسان است. ولي فقط بايد مراقب باشيم که درست به آن فرمان دهيم. پيوسته شنونده اي بي صدا، نيمه هوشيار آدمي در کنارش ايستاده است. هر فکري و هر کلامي بر ذهن نيمه هوشيار، تاثير مي گذارد و حتي هر جزء آن به طور شگفت آوري به وقوع مي پيوندد. مثل صفحه گرامافون، هر لحظه ضبط صدا، حساس است. همان طور که وقتي صداي خواننده ضبط مي شود، هر صداي ديگري مثل سرفه، مکث و غيره، همراه آن ضبط مي شود. ذهن نيمه هوشيار انسان نيز همه جزييات را ضبط مي کند. پس بياييد تا آن صفحه هاي ضبط شده کهنه و ناخوشايند زندگي را دور بريزيم و صفحه هاي جديد و دلنشين را جايگزين کنيم. نفوذ کلام به روايت فلورانس اسکاول شين فلورانس اسکاول شين همواره بر نفوذ کلام، تاکيد دارد. معتقد است که فردي که از قذرت نفوذ کلام، آگاه باشد، هنگام بر زبان راندن کلام، بسيار دقت مي کند. از آن جا که او به اين موضوع معتقد است که بازتاب سخنش، به خودش باز مي گردد، هميشه واکنش کلام خويش را به راحتي مي بيند. او با بيان هر کلام، قانوني براي خودش وضع مي کند. مردي را مي شناختم که مي گفت هيچ وقت به موقع به اتوبوس نمي رسم و به محض اين که به ايستگاه مي رسم، اتوبوس از آنجا مي رود. دختر او مي گفت: من هميشه به موقع به اتوبوس مي رسم و به محض اين که به ايستگاه مي رسم، يک اتوبوس نيز از راه مي رسد. مدت ها، اين موضوع تکرار مي شد. هر يک از اين افراد، قانون منحصر به فرد، براي خويش وضع کرده بودند. يکي از آن ها، قانون شکست وديگري قانون موفقيت را براي خود وضع کرده بود. اين همان قدرت فراواني افکار باطل است که بر امور، تاثير مي گذارد. نعل اسب يا مهره مار، هيچ قدرتي ندارد. کلام و عقايد انسان در ذهن نيمه هوشيار، آرزو و اميد مي آفريند و همان براي او، موفقيت و شانس ايجاد مي کند. موفقيت خوب يعني اقبال را به سمت فرد هدايت مي کند. هر چند، وقتي مردي از نظر معنوي وارسته و از قوانين والاتري آگاه باشد، ديگر اين قانون چندان کارآمد و موثر نيست. انسان، هيچ گاه نمي تواند زمان را به عقب برگرداند. فقط مي تواند خود را از شر افکار و تصورات حک شده در ذهن خود خلاص کند. ذهن نا آرام به روايت فلورانس اسکاول شيل فلورانس اسکاول شيل درباره ذهن نا آرام مي گويد: حسادت، ترس، نفرت و کينه ورزي، موجب رشد کاذب است. به طور کلي، هر مرضي از ذهن نا آرام نشات مي گيرد. روزي در کلاسم گفتم: بهتر است از کسي نپرسيم مشکلت چيست. بلکه بايد از او بپرسيم که چه کسي براي تو مشکل ايجاد کرده است. عدم گذشت و بخشيدن کسي موجب مرض مي شود. منشا تصلب شرايين يا کار کردن کبد و کم شدن قوه بينايي و بسياري از امراض ديگر همين گونه است. کتاب هايي که ناشران ايراني از فلورانس اسکاول شيل منتشر کرده اند در سايت کتابخانه ملي ايران در دسترس است.
#باهم_شکستش_مي‌دهيم ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد