خبرگزاري کتاب ايران/ درحاليکه خبر کشته شدن رومينا، دختر 13 ساله تالشي، به دست پدرش، در فضاي مجازي دست به دست ميشود و همه از بيفرهنگي، بد فرهنگي، فقر آگاهي و ... سخن ميگويند، اما چرا هنوز درباره موضوعاتي مانند عشق و دوستداشتن در سنين نوجواني اطلاعاتي به آنها داده نميشود تا بتوانند بر مشکلاتشان در شرايط بحراني غلبه کنند. قطعا پرداختن به اين موضوع در داستانها و رمانهايي که براي نوجوانان مطرح ميشود، نقش بسزايي در نشان دادن راه درست به آنها دارد.
«کنار درياچه نيمکت هفتم» يکي از همين کتابهاست. فرهاد حسنزاده در برخي از داستانهاي اين کتاب، به همين موضوع پرداخته است. او معتقد است،
ما جايي زندگي ميکنيم که يکسري موضوعات که نيازهاي طبيعي و ارگانيک انسان است تبديل به تابو شده و احساسي به نام عشق مصادف شده با نيازهاي جسمي و مفاهيمي از اين دست. درحالي که از نظر روانشناسي همه ميدانند که سن نوجواني سني خاص است که بچهها در آن با انواع و اقسام احساسها از جمله تنهايي، افسردگي، هويتيابي، عشق و ... روبهرو هستند.
حسنزاده ميگويد:
همه اينها نيازهاي طبيعي سن نوجواني و غيرقابل انکار است، بايد با آنها کنار آمد. بايد تلاش کنيم آنها را مديريت و کنترل کنيم و به نوجوانان کمک کنيم اين شرايط بحراني و ناشناخته و حالت سردرگمي را پشت سر بگذارند و از آن عبور کنند ولي اين شناخت وجود ندارد و از سوي مراجعي که کارشان آموزش دادن است، آموزش داده نميشود و گره ميخورد با تفکرات سنتي و گاهي اوقات ناآگاهيها و بيشناختيها و فاجعه به بار ميآورد.

خالق «هستي» در ادامه به وظايف نويسندگان در اين حوزه اشاره ميکند و ميافزايد: من به عنوان يک نويسنده وقتي احساس ميکنم در بچهها اين نياز وجود دارد و با آن مواجهاند و از سويي ميبينم با اين نياز خوب برخورد نميشود، سعي ميکنم در لابهلاي کارهايم به آن بپردازم. مثلا در
مجموعه داستان «کنار درياچه نيمکت هفتم» که شامل 7 داستان است در کنار موضوعات ديگر به مساله عشق هم پرداختهام. مثلا در داستان «آخر دنيا کجاست» ماجراي دختري بيان ميشود که دفترچه خاطراتش از سوي مسئولان مدرسه پيدا و خوانده ميشود و آنها به دليل مطالبي که در آن دفترچه نوشته شده با او برخورد ميکنند و سبب ميشوذ که دختر بلايي سر خودش بياورد و در ادامه بچهها منتظرند بعد از مدتي دخترک به مدرسه برگردد.
او در ادامه ميافزايد: اين داستان را براساس خاطره واقعي نوشتم که قبلا در يک مجله خوانده بودم. آن زمان اين مساله خيلي در مدارس باب بود که اولياي مدرسه به خودشان اجازه ميدادند وارد حريم خصوصي بچهها شوند و کيفشان را جستوجو کنند و به کشفياتي برسند و ناجي آن دانشآموز باشند. قصه ديگري هم در اين کتاب هست که ماجراي دختري را بيان ميکند که بزرگ شده و احساس ميکند تشکي که قبلا روي آن ميخوابيده اندازهاش نيست و پاهايش از آن بيرون ميزند. او خاطراتي را از گذشته به ياد ميآورد، زماني که عاشق پسر همسايه ميشود و پدرش متوجه اين نگاهها ميشود و با چاقو به سراغ پسر همسايه ميرود.

حسنزاده در ادامه به ديده نشدن اين کتاب اشاره ميکند و ميگويد: داستانهاي اين کتاب رنگ و بوي اجتماعي دارند و تاحدي تلخاند. زماني که منتشر شد براي يکي از جوايز کانديد شد ولي به دليل سياهنمايي کنار گذاشته شد و ديده نشد درحاليکه به نيازها و دغدغههاي نوجوانان ميپردازد. البته شايد از دلايل ديده نشدن اين کتاب از سوي نوجوانان اين بود که نوجوانان بيشتر طرفدار رمان هستند تا داستان کوتاه، از سويي در اين مجموعه نگاه من تاحدي واقعگرايانه و تلخ بود و بيشتر ميخواست بزرگترها را قانع و توجهشان را نسبت به اين موضوع جلب کند نه نوجوانها را.
به گفته نامزد نهايي دو دوره جايزه هانس کريستين اندرسن، در جامعه ما موضوعاتي وجود دارد که هميشه قابل پرداخت هستند. نويسنده نبايد خودسانسوري کند. بايد با جسارت وارد شود و به اين موضوعات بپردازد، موضوعاتي که با گذشت زمان همچنان به شکل يک تابو به قوت خود باقيست. از سويي وقتي نوجوانها احساس کنند نيازشان در بازار رسمي کتاب کودک و نوجوان پاسخ داده نشده به سراغ رمانهاي عاشقانه بزرگسال ميروند. آن هم اگر شانس بياورند رمان خوب بخوانند. اگر نه در ورطه رمانهاي زرد و بازاري ميافتند. که تم همه آنها ثابت است و چيز خاصي ندارد و به آنها شناختي نميدهد اگر نويسنده هوشمندي پيدا شود که با شناخت نسبت به ادبيات و مفاهيم زيباييشناختي به اين موضوع بپردازد ميتواند مخاطب نوجوان را هم قانع کند. جاي اين داستانها در حوزه کودک و نوجوان خالي است.
بازار