آخرين خبر/ خبر ايناستکه: مننيز کمي بد شدهام
اعترافاينکه: دراينشيوه سرآمد شدهام
پدرم خواست که: فرزندِ مطيعيبشوم
شعر پيداشدو من آنچه نبايد شدهام
عشق آمدکه مرا شيفتهگي ياد دهد
که: همان لحظهي ديدارِ تو شايد شدهام
شعر و عشق اينسوو آن سوي صراطاند کهمن
چشم را بسته و از واهمهاش رد شدهام
مدعي نيستم، اما هنري بهتر ازاين؟
که: هماني کهکسي حدس نمي زد شدهام
مادرم شاعريو عاشقيام را که گريست
باورم گشت که گمگشته مقصد شدهام
پيرزن گرچهبهشتيست دعايمهمهاوست
يادمانداختکه: چنديست مُردد شدهام
يادم انداخت زمان قيد مکان را زدو رفت
من جا مانده دراين قرن زمانزد شدهام
مثلِ آيينه که از ديدن خود ميشکند
مثلِ عکسم که: نميخواست بخندد شده ام
لحظهها نيش به بلعيدن روحم زدهاند
شکلِ آن سيب که از شاخه ميافتد شدهام
همسرم حاصلِ جمع همهي آينههاست
حيفِمن، آنچهکه او ياد ندارد شدهام۰
بازار