نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
کتاب

مصطفی رحماندوست: مسافرکشيِ فرهنگی می‌کردم!

منبع
خبرگزاري کتاب ايران
بروزرسانی
مصطفی رحماندوست: مسافرکشيِ فرهنگی می‌کردم!
خبرگزاري کتاب ايران/ امروز چهاردهم تيرماه، به عنوان «روز قلم» در تقويم ايران نام‌گذاري شده است. از اهميت قلم در زندگي بشر، همين ما را بس که قرآن کتاب آسماني ما، بيش از 1400 سال پيش از آن نام برده و به آن سوگند خورده است. در قرآن کريم آمده است: «قسم به قلم و آنچه مي‌نويسد»... جايگاه قلم و نويسنده اما در کشور ما به گونه‌اي است که مردم ايران در هر قشر و مقامي؛ احترام و اهميت ويژه براي نويسندگان و اهالي قلم قائل هستند. اما اين قشر فرهيخته و زحمتکش علي‌رغم تمام مشکلات معيشتي هميشه بدون ادعا بوده‌اند و بدون ذره‌اي ترديد در انتخاب راهشان هرگز حاضر به زمين گذاشتن قلم نيستند.  ضمن تبريک اين روز به تمام نويسندگان ايران؛ به سراغ چند تن از نويسندگان حوزه‌هاي مختلف رفتيم تا با آنها گفت‌و‌گويي داشته باشيم از جنسي ديگر... «جلال الدين کزازي»، «بهروز غريب‌پور»، «مصطفي رحمان دوست» و «محمد امير يار احمدي» با ما گفتند از فراز و نشيب‌هاي زندگي‌شان در جايگاه نويسنده و عشق بي‌قيد و شرط‌شان به قلم! آگاهانه حرفه نويسندگي را برگزيدم ميرجلال‌الدين کزازي درباره حرفه نويسندگي مي‌گويد: نخست آن است که نويسندگي پيشه‌ من نيست. خواست من از پيشه کاري است که کسي براي مزد انجام مي‌دهد. من به پاس دل خود مي‌نويسم، مي‌سرايم و مي‌پژوهم. از همين روي اگر فراز و فرودي از اين ديد در کار من رخ بدهد، بر اين کار چندان اثر نمي‌گذارد. از سوي ديگر به دريغ بايد گفت؛ ايران يکي از اندک کشورهاي جهان است، که کسي نمي‌تواند براي گذران زندگي بر قلم خويش بنياد نهد. کمابيش همه کساني که قلم مي‌زنند کاري و پيشه‌اي ديگر دارند که به پشتوانه آن قلم مي‌توانند زد. از همين روي پاسخ روشني نمي‌توانم داد. چند بار همکاران پرسيده‌اند که اگر ديگر بار به جهان بيايم، کدامين شيوه‌ زندگاني را برخواهم گزيد. بي درنگ همين شيوه‌اي را که در اين زندگي از آن بهره‌مندم. من آگاهانه اين‌گونه از زندگاني را برگزيدم. آگاهانه در ميان رشته‌هاي گوناگون زبان و ادب فارسي را برگزيدم که در دانشگاه بياموزم. در هر سه رده آموزشي هم همچنان در اين رشته دانش آموخته‌ام. نوشتن، سرودن، پژوهيدن و خواندن کتاب برايم دلپذير است. بهترين هنگام‌هاي زندگاني‌ام هنگامي مي‌گذرد که در اين کار شيرين و دلنشين هستم. نکته‌اي ديگر کساني مانند من، ناگفته پيداست که به زماني فراخ نياز دارند و از سويي به دلي آسوده و انديشه‌اي آزاد. يکي از بخت‌هاي بلند من در زندگاني همين است که از اين دو برخوردار بوده‌ام. زيرا بار کاري را که ناگزير زندگاني است، بانوي من بر دوش کشيده است. آن کارهايي را که بر پايه آيين و هنجار مرد خانواده مي‌بايد به انجام برساند او به خواست دل و با گرم خويي پذيرفته است که انجام دهد. از همين روست که او را در کامکاري‌هاي من بهره‌اي است بنيادين. جلال الدين کزازي درباره گرامي‌داشت «روز قلم» نيز مي‌افزايد: روز قلم خوش ندارم که در ميان کسان يکي را يا دوست را برگزينم. چنان گزينش در گرو آن دم و ساختار ذهني و رواني است در لحظه است. خوش‌تر آن است که روزي است بسيار گرامي به همه فرهيختگان و کساني که با اين برترين ابزاري که تاکنون آدمي توانسته است بسازد و بهره برد يعني با قلم، در پيوندند تهنيت مي‌گويم. کتاب آسماني يعني «قلم» بهروز غريب‌‌پور؛ نمايشنامه‌نويس و کارگردان نيز درباره نويسندگي و اهميت قلم در زندگي انسان معتقد است: من در يکي از نمايشنامه‌هايم به نام « جنگ کور» يک مثل را آوردم و آن اين بود که چه چيزي است که همه چيز در آن جا مي‌گيرد. کاراکترها هر کدام چيزي را گفتند؛ ولي بعد ديديم که هيچ جوابي درست نيست! جواب من اين بود که: آن قلم است. زمين و زمان، انسان و جن و همه چيز عالم در نوک قلم جمع مي‌شود. اين فقط يک ديالوگ ساده براي من به عنوان کسي که آن را مي‌شنيد نبود! همواره وقتي اين ديالوگ گفته مي‌شد، مرور مي‌کردم بر سرنوشت قلم در زندگي خودم! او در ادامه افزود: قسم خوردن به قلم در قرآن نشانه اهميت آن است. قلم، نوشته و کتاب در زندگي بشر نقش تعيين کننده دارد. کتاب آسماني يعني قلم و جوهر آسماني نوشتن جزو لاينفک زندگي من است. هرگز نشده است بخواهم برگردم از اين راهي که برگزيده‌ام. با «قلم» رفاقت ديرينه دارم غريب‌پور درباره نقش قلم در تعيين سرنوشتش مي‌گويد: اولين سال دبيرستان بود که من مواجه شدم با درس انشاء. حقيقتا از آن روز از انشاي مطنطن که احساس را بوسيله مهارت نوشتن منتقل کند نفرت داشتم. معلم انشاي ما مرد خوبي بود و من به او گفتم من انشا نمي‌نويسم. مي‌خواهم راه ديگري بروم و داستان بنويسم. خاطرم هست که آن سال موضوع انشا ما همان موضوع کليشه‌اي «اوقات خود را در تابستان چگونه گذرانديد» بود. همان حرف‌هاي تکراري براي نمره گرفتن... ولي من داستاني نوشتم واقعي! از يک ميهماني که در يک روستا رفتيم، به همراه 3خواهر و برادرم الاغي را سوار شديم که از رودخانه رد بشويم؛ من شيطنت کردم روي الاغ ايستادم، تا از يک درخت گردو بچينم! ناگهان الاغ رم کرد مرا انداخت و همه همراهانم هم درون آب افتادند. همه کساني که آنجا بودند خنديدند. همه جزئيات را نوشتم. معجوني از خنده و گريه بود. وقتي سر کلاس خواندم کلاس از خنده منفجر شد. استاد گفت از اين به بعد تو داستان بنويس و من ديگر انشا ننوشتم. اينها را گفتم تا بدانيد من با قلم انس، الفت و رفاقت ديرينه دارم. همه اشکال نوشتن، داستان و نمايشنامه و غيره...حتي هنوز هم وقتي در مجلات مختلف يادداشتي مي‌نويسم حتما نوشته‌ام تنه مي‌زند به داستان‌نويسي که به آن اعتقاد دارم. از همان نوجواني حتي يکبار در امتحان نهايي بدون واهمه به جاي انشا داستان خودم را نوشتم. هيچ وقت عرف معمول را رعايت نکردم. موضوع امتحان انشا «جنگـ» بود ولي من باز هم داستان خودم را نوشتم. از همان موقع راهم را انتخاب کرده بودم. در اين راه به شکل مطلق غير متعارف عمل کردم. هرگز اسير تعابير و حاشيه زندگي نشدم. وقتي در کنکور دانشکده هنرهاي زيبا اول شدم؛ در پوستم نمي‌گنجيدم. باورم نمي‌شد با همچين امتيازي قبول شدم خوب به خاطر دارم يکي گفت: هوم از سپاه دانش بهتر است... از نويسندگي پشيمان نيستم او درباره سختي‌ها و چالش‌هاي زندگي‌اش در انتخاب راه نوشت نيز گفت: در کتابم (زندگي بهروز غريب‌پور)، توضيح دادم که در زندگي چه مقاومت‌هايي کردم که اين رشته را انتخاب کنم. درآمد با يک پزشک يار هم قابل قياس نيست چه رسد به پزشک! فقط برايم مهم است که آنچه مي‌خورم حلال باشد. از سرنوشتم به عنوان يک نويسنده راضي هستم. نمي‌توانم جايگاه نويسندگي را با کيسه پول، خانه و ماشين عوض کنم. اساسا به اين چيزها فکر نمي‌کنم. وقتي مي‌توانم اپرا بنويسم؛ سعدي، خيام حافظ و غيره و همه اينها براي من ثروت است. توصيه‌ام به جوانان و همه کساني که به گونه‌اي زندگيشان مي‌خواهد از راه قلم بگذرد اين است که برگردين! اين راه ثروت اندوزي نيست. حرفه‌هاي ديگر را بلد باشيد. خود من در کنار پرداختن به هنر، کار مديريتي انجام مي‌دهم. مديريت پروژه هاي ساختماني و فرهنگي. براي تامين مخارج زندگي، تنها نمي‌شود به نوشتن قناعت کرد و خوشحال بود. من در پروژه‌هايم پادگان را به خانه هنرمندان و کارخانه آبجوسازي را به فرهنگسراي انقلاب تبديل کردم و کارهاي ديگر نظير آن انجام دادم. بنابراين نوشتن محل درآمد نيست، محل حيات و زندگي است. با يک شعر و پاراگراف زيبا تمام ثروت دنيا در اختيار شماست. بنابراين در آستانه روز قلم بايد بگويم از نويسندگي پشيمان نيستم و هيچ آرزوي ديگري ندارم. «مسافرکشي فرهنگي» وسيله‌اي براي امرار معاش نويسندگي! مصطفي رحمان‌دوست شاعر و نويسنده حوزه کودک نيز درباره مشکلات اهالي قلم در تامين مخارج زندگي مي‌گويد: از جواني تا به امروز مي‌دانستم که هرگز نمي‌شود راه نويسندگي زندگي را تامين کرد. با اينکه هميشه تيراژ کتاب‌ها‌يم بالا بوده و 317 عنوان کتاب دارم! ولي بر زندگي مالي‌ام هيچ تاثيري نداشته‌ است. براي زندگي هرگز متکي به حق التاليفي نبوده‌ام. و به قولي مثل اکثر هنرمندان «مسافرکشي فرهنگي» کردم؛ يعني تدريس کردم، کارمند بودم، عضو شوراها و جلسات متفاوت بودم و کارهاي ديگر، تا چرخ زندگي ام را بچرخانم. با اين حال در جواب شما که مي‌پرسيد از سبک زندگي‌ام راضي هستم؟ مي‌گويم بله راضي هستم! ارزش لبخند رضايت کودکان، از پول قلمبه برايم بيشتر است اگر مي‌خواستم، مي‌توانستم تن به بعضي چيزها بدهم اما هيچ نياز نداشتم. ترجيح مي‌دادم مستقل باشم و در زير لواي هيچ حزب و گروهي نباشم. فقط مي‌خواستم رضاي خدا را در نظر بگيرم. همه فعاليت‌هايم، کلاس‌هايم با کودکان و قصه‌گويي همه فرهنگي بوده دور از شغل و رابطه بازي بوده. همه درآمدم از راه فرهنگ بوده از صبح تا ساعت 4 مثل يک کارمند کار مي‌کردم و مي‌نوشتم. با اينکه تاجرزاده بودم و مرحوم پدرم اصرار داشت که شغل او را ادامه بدهم؛ خودم نخواستم، در واقع فرهنگ و کودکان هميشه برايم جاذبه دارند و دلنشين هستند. لبخند رضايت کودکان، از پول قلمبه ارزشش برايم بيشتر است. حالا شايد کساني مرا مسخره کنند. ولي براي من اين‌ها مهم است.هم اکنون درآمد متوسطي دارم و خلاصه مستقل زندگي کرده‌ام و تدريس و نوشتن برايم موقعيتي عالي است. رحمان‌دوست درباره روز «قلم» در تقويم ايران نيز معتقد است: تنها نام‌گذاري روزي با اين نام کافي نيست. در نامگذاري‌هاي بدون عمل موضوع درگير بازي‌هاي شبه سياسي و بي بته و بي بخار مي‌شود. فقط انتخاب انواع و اقسام روزها در تقويم هيچ‌کدام فايده ندارد. بايد اين نام‌گذاري‌ها تاثير اجتماعي داشته باشند. البته شايد در ميان مردم تاثير کند، ولي براي مسئولين کافي نيست و بايد اقدامات عملي درباره آن انجام دهند. اما در هر حال من اين روز را به اهالي قلم و نويسندگان حوزه کودک و نوجوان و به هرکسي که عمرش را گذاشته که بچه‌ها را به صورت علمي و هنري آنها را بشناسد تبريک مي‌گويم. توصيه‌ام به جوان‌ترهاي اين رشته اين است که نويسنده اين حوزه نبايد درباره بچه مورد تصور خودش بنويسد؛ بلکه مخاطبش را بايد روز به روز بشناسد، تا اثري بيافريند که بشود از آن اثر لذت برد. نويسنده افشاگر بحران است محمدامير نمايشنامه نويس نيز درباره تبعات ناديده گرفتن اهالي قلم در جامعه مي‌گويد: همه ما سربازان توسعه هستيم. توسعه‌اي که اگر عادلانه باشد تضمين کننده امنيت و رفاه و شکوفايي استعدادهاي انساني است. توسعه‌اي که هر قدر هم دانش‌محور باشد گاه در مسيري نيازموده دچار لغزش و خطا و در نتيجه باعث ايجاد بحران‌هايي انساني مي‌شود. در اين ميان نقش نويسنده افشاي بحران‌هاي توسعه در همه ابعاد فردي و اجتماعي است. بحران‌هايي که اگر برطرف نشوند، کليت توسعه را دچار انحراف و انحطاط مي‌کنند. بحران‌هايي مربوط به زنان، کودکان، نابرابري‌ در توزيع ثروت، آلودگي زيست محيطي، آموزش و ... لذا در يک توسعه عادلانه و هدفمند مسئولان و مديران توسعه لزوما هزينه و امکان اين افشاگري را فراهم مي‌کنند تا با کسب آگاهي از بحران‌هاي ناشي از نا متوازن بودن برنامه‌هاي توسعه روش‌هاي نا کار آمد خود را اصلاح و به مسئوليت خود در پيشبرد عادلانه توسعه عمل کنند. بديهي است که آزادي بيان و تامين امنيت براي نويسنده اولين شرط لازم جهت انجام اين روشنگري است و لذا در جامعه‌اي که قلم‌ها خاموش و زبان نويسنده در افشاي بحران‌هاي دچار لکنت است بايد در عادلانه بودن توسعه و صلاحيت مديريت آن ترديد کرد. نويسندگي چالشي سخت و خيال‌انگيز يار احمدي درباره نقش قلم در سرنوشت شخصي‌اش گفت: خيلي اتفاقي وارد عرصه ادبيات نمايشي شدم. تا پيش از آن تحصيلاتم در زمينه هنرهاي تجسمي بود و با ادبيات داستاني ‌هم تا اندازه‌اي مانوس بودم. اما روزي برحسب اتفاق در روزنامه خواندم که اداره راديو براي تربيت نمايشنامه‌نويس آزموني برگزار مي‌کند و من هم تصميم گرفتم در اين امتحان شرکت کنم. روزي که براي انجام آزمون به اداره راديو در ميدان ارگ رفتم متوجه شدم، تعداد زيادي از فارغ التحصيلان دانشکده دراماتيک که بعضي از آنها را هم مي‌شناختم در اين آزمون ثبت نام کرده‌اند. نااميد شدم و تصميم گرفتم به خانه برگردم. اما تاکسي پيدا نکردم و تصميم گرفتم به جلسه امتحان برگردم . از ما خواسته بودند گفت‌وگويي درباره ماه بنويسيم! من گفت‌وگوي کوتاه يک پرستار بيمارستان را با کودکي که مادر بيمارش را از دست داده بود نوشتم و از جلسه بيرون آمدم. اصلا اميدي به قبولي نداشتم. اما در کمال تعجب در اين امتحان و مصاحبه پس از آن موفق شدم و توانستم وارد دوره دو ساله آموزش نمايشنامه‌نويسي راديو بشوم. دوره آموزشي بي‌نظيري بود. اساتيدي چون استاد سمندريان، استاد حکيم رابط ، استاد مهدي شرفي، دکتر پورنامداريان، دکتر نجف دري و تعدادي ديگر از اساتيد برجسته ادبيات مسئوليت آموزش اين دوره اموزشي را بر عهده داشتند. پس از پايان دوره آموزشي بلافاصله فعاليت ما براي توليد نمايشنامه هاي راديويي آغاز شد و بنا بر اين من اين شانس را داشتم که نوشتن و نمايشنامه‌نويسي را کاملا حرفه‌اي آغاز کنم. اين شکل از نوشتن باعث شد تا به موازات پرداختن به جنبه‌هاي فني نمايشنامه‌نويسي همواره به مسئوليت و ماموريت‌هاي اجتماعي، فرهنگي و رسانه‌اي آن‌ هم توجه کنم. لذا امروز نوشتن براي من به همان ميزان که رهايي بخش و خيال انگيز است چالشي سخت و همراه با وسواس و دلشوره است.
اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره