
شاعرانه/"من گُلی ناچیدنی دیدم چُنان خورشید او را" از محمد علی بهمنی
آخرين خبر
بروزرسانی

آخرين خبر/ من گُلي ناچيدني ديدم چُنان خورشيد او را
ماه بود اما - که صبح از آسمانم چيد او را
من که جز با چشمِ پاکِ دوستي او را نديدم
تا تو آيا با کدامين چشم خواهي ديد او را ؟
در غزلهايِ سليمانيت بنشانش که چون من
-خندهي "ديو"ات نگرياند- اگر دُزديد او را
او دلش عيّار ميخواهد-تورا ميخواهد-آري
کاشکي- هرگز عيارِ من نميسنجيد او را
پُر غروراستو بهسر اميدِِ فتحي تازه دارد
بشکنيدم- تا شکستِ من دهد اميد او را
او غمي دارد که غير از خنده درماني ندارد
اين مَگوها را بخوانيدو بخندانيد او را .