
یادداشت طنز/ آق کمال سر کار ناهار میخورد

خراسان/ گفته بودُم که بعضي روزا ناهار ره سر کار مخورُم. بري همي بندهخدا عيال مجبوره زودتر برام غذا درست کنه. بعد بري که ناهارُم تازه باشه کلهسحر ورمِخزه غذا مِپزه. حالا هرچي بهش مگُم قربون شکل ماهت، همي ره شب بپز، مو که سر کار گرم مکنُم، اي چند ساعت توفيري نِدره که تو به خاطرش بيخواب مِري، باز گوش نِمده. حالا ايش به کنار، همي که هر روز مُپرسه «فردا ناهار چي درست کنم» يَگ جور دگه اعصاب خودش و مو ره خرد مُکنه. اعصاب خودش خرد مِشه چون مخواد هرروز يگ چيز جديد و غيرتکراري درست کنه، اعصاب مويَم خرد مشه چون واقعا هيچي به ذهنُم نِمرسه و يَگ روز درميون مگُم قيمه و کشک و بادمجون و بري که تنوع بشه ماکاروني. باز از اوبر هم اي مشکل ره درِم که عيال هر دفعه سعي مکنه غذاي آبرومند و خوشگلي درست کنه. او شب مِگه: «باز فردا چي برات ناهار درست کنم؟» گفتُم: «هيچي، صبح ورمخزُم دو تا نيمرو مندازُم و مبرُم» همچي چشماشه گرد کرد که کپ کردُم. گفت: «ديگه چي؟ جلوي دوستهات نيمرو بخوري؟» گفتُم: «نيمرو مخورُم، سوپ خفاش و اشکنه سوسک و کباب پانگولين که نمخورُم!» صورتشه به هم کيشيد و گفت: «حالمو به هم نزن ديگه... منظورم اينه زشته جلوي همکارات ناهار نيمرو بخوري.» گفتُم: «يعني هيچ کدوم از همکارام نيمرو نخوردن و نمخورن؟» گفت: «چرا، ولي با خودشون ميگن زن کمال چقدر تنبل و بدسليقه بوده که ناهار بهش نيمرو داده» گفتُم: «اولا جواب حرف شما نبشه، او همکاري که مخواد همچي حرفي ره بلند يا تو دلش بزنه، بيخود مکنه، ثانيا، همو تو شرکت اول جار مزنُم که امروز ناهارمه خودُم درست کردُم. از اينا گذشته، اصلا بري کرونا همه سر ميز خودمان غذا مخورِم و کسي غذاي او يکي دگه ره نمي بينه.» يَگ کم فکر کرد و گفت: «باز اگه املت باشه يه چيزي...» گفتُم: «ها باريکلا، املت هم خوبه. دست شما درد نکنه.» ظهر سر کار وقتي در ظرفمه باز کردُم ديدُم يَگ غذايي درست کرده که به همه چيز شبيهه اِلا املت. پيام دادُم بهش: «قرار بود املت درست کني که، باز بري چي خودته به زحمت انداختي عزيزجان؟» جواب داد: «زحمتي نبود، نوش جان، گفتم اگه به همکارات تعارف کردي يا خواستي عکس بگيري بذاري اينستا، خوشگل باشه و آبروت نره!» ايم از اي.