مثلا در بين شاعران فارسي زبان، در اشعار يک شاعر ميتوان گرايش به تشبيه را بيشتر ديد، در اشعار ديگر استعاره و در شعر ديگر مجاز را بر ديگر موارد غالب بيابيم.
اين ويژگي ميتواند اشعار آن شاعر را از ديگري متمايز و ماندگارتر کند. عواطف انساني درونمايه اکثر شعرهاي فارسي است ولي آيا بدون فکر و انديشهي والا ميتوان داراي اين عواطف بود؟!
عاطفه مهمترين عنصر سازنده شعر است و خواننده بيشتر تاثير را از جنبهي عاطفي شعر دريافت ميکند. برخي از اشعار آينه تمام نماي جنبه عاطفي شاعر بودهاند و مخاطب با خواندن يا شنيدن اشعار شاعر در هر زمان و مکاني ميتواند از شعر شاعر تاثير پذيرد. به همين سبب است که برخي اشعار فارسي شاعران جزء برجستهترين اشعار فارسي شناخته شده و براي جوامع ماندگار خواهند بود.
ما در اين مقاله چند مورد از اشعار برجسته شاعران فارسي زبان را به شما معرفي ميکنيم که با گذشت سالها از زمان سروده شدن آنها همچنان براي همگان جذاب و شنيدني بوده و در خاطر مردم باقي ماندهاند.
- تو بمان و دگران، سروده شهريار
مختصري از زندگي نامه سيد محمدحسين شهريار اين است که شهريار در سال ۱۲۸۵ در روستاي خوشگناب بستانآباد متولد شد. استاد شهريار در سرودن انواع گونههاي شعري تبحر داشت و اشعار قصيده، مثنوي، غزل، قطعه، رباعي و نيمايي را بسيار استادانه ميسرود. در اشعار شهريار ميتوان ارادت وي به عليبنابيطالب را به وضوح مشاهده کرد. که اشعار او در مدح ائمه سرلوحه کار ديگر شاعران ادوار پس از او شده است.
ايشان در سال ۱۳۶۷ چشم از جهان فرو بست و در ايران روز درگذشت استاد شهريار يعني ۲۷ شهريور را روز شعر و ادب فارسي نامگذاري شده است.
يکي از ماندگارترين اشعار او که همواره در ياد و ذهن مخاطبان حک شده است اين شعر بيمثال ايشان است.
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوي تو ليکن عقبِ سر نگران
ما گذشتيم و گذشت آنچه تو با ما کردي
تو بمان و دگران واي به حال دگران
رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند
هر چه آفاق بجويند کران تا به کران
مي روم تا که به صاحبنظري بازرسم
محرم ما نبود ديده ي کوته نظران
دل چون آينه اهل صفا مي شکنند
که ز خود بي خبرند اين ز خدا بيخبران
دل من دار که در زلف شکن در شکنت
يادگاريست ز سر حلقه شوريده سران
گل اين باغ بجز حسرت و داغم نفزود
لاله رويا تو ببخشاي به خونين جگران
ره بيداد گران بخت من آموخت ترا
ورنه دانم تو کجا و ره بيداد گران
سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن
کاين بود عاقبت کار جهان گذران
شهريارا غم آوارگي و دربدري
شورها در دلم انگيخته چون نوسفران
- اي ساربان آهسته ران، سعدي شيرازي
مشرف الدين مصلحبنعبدالله سعدي شيرازي شاعر قرن هفتم هجري قمري است و در شيراز زاده شده است. از برجستهترين شاهکارهاي سعدي ميتوان به بوستان و گلستان اشاره کرد. اشعار سعدي به دو دسته منظوم و منثور تقسيم ميشود، البته سعدي داراي قصايد، حکايات، غزليات، قطعات و … نيز ميباشد که اين اشعار در کتاب کليات سعدي گردآوري شده است.
اشعار سعدي تاثير انکارناپذيري بر زبان فارسي گذاشته است طوري که بين فارسي امروزي و زبان سعدي شباهت قابل توجهي وجود دارد و حتي بسياري از ضرب المثلهاي پرکاربرد امروزي از آثار او اقتباس گرفته است. به جهت تجليل از شاعر نامآور بوستان و گلستان، روز اول ارديبهشت را روز سعدي نامگذاري کردهاند.
يکي از ماندنيترين اشعار سعدي ابياتي است که در زير خواهيد ديد.
اي ساربان آهسته ران کارام جانم ميرود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم ميرود
من مانده ام مهجور از او بيچاره و رنجور از او
گويي که نيشي دور از او بر استخوانم ميرود
گفتم به نيرنگ و فسون پنهان کنم ريش درون
پنهان نمي ماند که خون بر آستانم ميرود
محمل بدار اي ساربان تندي مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان گويي روانم ميرود
او ميرود دامن کشان من زهر تنهايي چشان
ديگر مپرس از من نشان کز دل نشانم ميرود
برگشت يار سرکشم بگذاشت عيش ناخوشم
چون مجمري پر آتشم کز سر دخانم ميرود
با اين همه بيداد او وان عهد بي بنياد او
در سينه دارم ياد او يا بر زبانم ميرود
گفتم بگريم تا ابد چون خر فرو ماند به گل
وين نيز نتوانم که دل با کاروانم ميرود
باز آي و بر چشمم نشين اي دلستان نازنين
کاشوب و فرياد از زمين بر آسمانم ميرود
صبر از وصال يار من برگشتن از دلدار من
گر چه نباشد کار من هم کار از آنم ميرود
در رفتن جان از بدن گويند هر نوعي سخن
من خود به چشم خويشتن ديدم که جانم ميرود
سعدي فغان از دست ما لايق نبودي بي وفا
طاقت نميدارم جفا کار از فغانم ميرود
- نه تو مي ماني و نه اندوه، سهراب سپهري
شاعر معاصر سهراب سپهري متولد ۱۳۰۷ زاده کاشان است. سال هاي زيادي از زندگي سهراب سپهري در باغهاي زيباي کاشان و خانه اجدادي او سپري شد. بدون شک زندگي در آن فضا در جلوههاي عميق طبيعت در آثار سهراب بيتاثير نبوده است و خواندن اشعار و کتابهاي سهراب سپهري اين حس را به طور کامل منتقل ميکند، او با روحي لطيف رشد کرده است و تمايز نگاه او به زندگي از همان سالها شکل گرفته است.
جاوندانگي سهراب سپهري از زمان جواني او آغاز شد. نگاه عميق او به زندگي که بعدها عناصر شعرش را تشکيل دادند بازمانده از ايام جواني سهراب است.
سهراب سپهري در اشعارش سبک نيمايي را به طرز ماهرانهاي استفاده ميکرده است اما خود نيز به نحو زيبايي صاحب سبک و خلاق بود. نگاه عارفانهي سپهري به زندگي به گونهاي بود که خداوند را در طبيعت ميجست.
از آثار سهراب سپهري ميتوان به کتابهاي هشت کتاب، مرگ رنگ، زندگي خوابها، آوار آفتاب، شرق اندوه، صداي پاي آب، مسافر، حجم سبز، ما هيچ ما نگاه، آوارکتاب، زندگي خواب ها اشاره کرد و يکي از اشعار بيمثال و ماندتي او بيشک اين شعر خواهد بود.
نه تو مي ماني و نه اندوه
و نه هيچ يک از مردم اين آبادي
به حباب نگران لب يک رود قسم
و به کوتاهي آن لحظه شادي که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آنچناني که فقط خاطره اي خواهد ماند
لحظه ها عريانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آيينه،نه! آيينه به تو خيره شده ست
تو اگر خنده کني او به تو خواهد خنديد
و اگر بغض کني
آه از آيينه دنيا که چه ها خواهد کرد
گنجه ديروزت، پر شد از حسرت و اندوه و چه حيف!
بسته هاي فردا همه اي کاش اي کاش!
ظرف اين لحظه وليکن خالي ست
ساحت سينه پذيراي چه کس خواهد بود
غم که از راه رسيد در اين خانه بر او باز مکن
تا خدا يک رگ گردن باقي ست
تا خدا مانده، به غم وعده اين خانه مده…