نماد آخرین خبر

یک کتاب خوب/ پسری که تمام عمر روی درخت زندگی کرد!

منبع
بروزرسانی
یک کتاب خوب/ پسری که تمام عمر روی درخت زندگی کرد!

کافه بوک/ کتاب بارون درخت نشين از مهم‌ترين آثار ايتالو کالوينو است که شخصيت اصلي آن جهاني تازه را به تصوير مي‌کشد: جهاني بر بالاي درختان. در اين رمان، نويسنده با بهره‌گيري از زبان طنز به مسائل سياسي – اجتماعي مي‌پردازد و تلاش مي‌گيرد تا با فاصله گرفتن از موضوعات مختلف ديد بهتري به دست بدهد. شخصيت اصلي اين رمان از سنت‌هاي کهنه و قيد و بند زندگي اجتماعي فرار مي‌کند و شيوه‌اي خاص براي زندگي انتخاب مي‌کند که در ادامه اين معرفي کتاب بيشتر درباره آن به بحث خواهيم پرداخت.

ايتالو کالوينو در سال ۱۹۲۳ در سانتياگو دلاس‌وگاس در کوبا به دنيا آمد. پدر و مادرش هر دو ايتاليايي و گياه‌شناس بودند. اثر اين تخصص پدر و مادر کالوينو در فضاي بکر و بي‌همانند همين کتاب و در آشنايي عميق نويسنده با درختان و جانوران مشهود است. حتي مي‌توان رمان بارون درخت نشين را قصيده‌اي در ستايش «درخت» دانست. اين نويسنده بزرگ در سال ۱۹۸۵ درگذشت.

پشت جلد کتاب بارون درخت نشين آمده است:
بارون درخت نشين بي‌ترديد يکي از شاهکارهاي مهم ادبيات جهان و از برترين آثار ايتالو کالوينو نويسنده بزرگ ايتاليايي است. کالوينو به خاطر تخيل نيرومند، طنز ظريف و توجه نزديک به واقعيت و تاريخ شهره است. آثارش سرشار از تمثيل و استعاره است. نگرش موشکافانه، واقعيت و طنز و افسانه پردازي و تخيل شاعرانه همه به يک حد در او هست. اين اثر بهترين نمونه از سبک کار اوست.

کتاب بارون درخت نشين
شخصيت اصلي اين رمان «کوزيمو لاورس دو روندو» است که پانزده ژوئن سال ۱۷۶۷ آخرين روزي بود که همراه خانواده‌اش سر سفره حاضر شد. بعد از اين روز کوزيمو به شکل تمام قد در برابر خانواده خود مي‌ايسد و حاضر نيست شيوه زندگي آن‌ها را ادامه دهد. او هنگامي که تنها ۱۲ سال بيشتر نداشت «عصيان» مي‌کند. اما دليل اين کار چه بود؟

در ابتداي کتاب ما با فضاي خشک، رسمي و مقرراتي خانواده بارون آشنا مي‌شويم و مي‌بينيم که پدر خانواده – که يکي از اشراف محلي بود – و مادر خانواده – که دختر يکي از ژنرال‌هاي معروف جنگي بود و بعدها خود نيز ژنرال لقب گرفت – چه انتظاراتي از کوزيمو و برادر کوچک‌ترش يعني «بياجو» دارند.

آرزوي مادرمان اين بود که ما در ارتشي – هر ارتشي که باشد – افسر شويم؛ اميد پدرمان اين بود که روزي با شاهزاده خانمي از خاندان امپراتوري عروسي کنيم. (کتاب بارون درخت نشين اثر ايتالو کالوينو – صفحه ۱۳)


براي درک بهتر انتظارات پدر و مادر از بچه‌ها مثلا غذا خوردن را در نظر بگيريد. تشريفات صرف ناهار بسيار دقيق اجرا مي‌شود و کوچک‌ترين اشتباهي قابل بخشش نيست. حتي بايد حرکت قاشق‌ها برازنده، بي‌صدا و با طمأنينه باشد. اگر هنگام فرو بردن سوپ کوچک‌ترين صدايي از آن‌ها شنيده مي‌شد وضعيت فاجعه‌آميز مي‌شد. به قول بياجو – که راوي رمان است – دستورهاي «مرغ را با کارد و چنگال بخور، راست بنشين، آرنجهايت را از روي ميز بردار» تمامي نداشت.

شورش کوزيمو نيز سر ميز غذا آغاز شد. باتيستا، دختر خانواده، بعد از اين که در وضعيتي رسوايي‌آور با جواني ديده شده، در ظاهر راهبه شده اما همچنان جنون ناشي از شهوت ارضا نشده در وجودش وجود دارد و دست به کارهاي ساديستي مي‌زند که از جمله آن درست کردن غذاهاي عجيب و غريب است. به هنگام درست کردن يکي ديگر از همين غذاهاست که کوزيمو از خوردن غذا سر باز مي‌زند و هنگامي که مورد خشم پدر قرار مي‌گيرد دست به عصيان مي‌زند.

کوزيمو از جا بلند شد و از اتاق بيرون رفت.
-کجا مي‌روي؟
به رخت‌کن پشت در شيشه‌اي رفت و کلاه سه‌گوش و شمشير کوچک خود را برداشت.
فرياد زد: -مي‌دانم کجا بروم!
و به سوي باغ دويد.
لحظه‌اي بعد از پنجره ديديم که از بلوط بالا مي‌رفت. (کتاب بارون درخت نشين – صفحه ۲۰)


به اين شکل کوزيمو زمين سفت زير پا را ترک و به بالاي درختان پناه مي‌برد و با خود عهد مي‌بندد که هرگز پايش را به زمين نخواهد گذاشت. حال ما با بچه‌اي ۱۲ ساله روبه‌رو هستيم که شکل تازه‌اي از زندگي را آغاز کرده و بايد به نحوي دوباره زندگي کردن بر بالاي درختان را ياد بگيرد. البته همه فکر مي‌کردند اين يک شوخي و بازي کودکانه بيشتر نيست و کوزيمو خسته که شد خودش پايين مي‌آيد بنابراين پدر و مادرش هم بر آن شدند که اعتنايي نکنند و منتظر باشند تا گذر زمان و رو آوردن خستگي، بد جايي، سرما و تاريکي کار خودش را بکند.

کوزيمو اما معتقد بود براي بهتر ديدن زمين بايد کمي از آن فاصله گرفت و بالاي درختان مکان مناسبي براي اين کار بود. کوزيمو به همه‌چيز پشت مي‌کند و زندگي اجتماعي در ميان مردم را رها مي‌کند تا با قواعدي جديد يک دنياي بهتر و روشن که انساني‌تر باشد خلق کند. بنابراين پايين نيامد و برادر کوچکترش يعني بياجو ماجراهاي او را بر بالاي درختان براي ما روايت مي‌کند.

بارون درخت نشين که يکي از سه‌گانه «نياکان ما» است، کتابي سرشار از بديهه‌گويي، ظرافت، لودگي، لحظات عاشقانه و بيان حقايق دنياي امروز از زبان اين درخت نشين است. دو کتاب ديگر اين سه‌گانه کتاب شواليه ناموجود و کتاب ويکنت دونيم‌شده است.

درباره کتاب ايتالو کالوينو
هدفي که «بارون» داستان در سر مي‌پروراند اين است که از گذشته خود رها شود و ديگر آن انساني که ارزش‌ها و افکار جامعه از او ساخته نباشد. به همين خاطر است تنها زندگي کردن در بالاي درختان را انتخاب مي‌کند اما اين به معناي جدا شدن از انسان‌ها نيست. بارون همچنان به زندگي آدم‌ها علاقه‌مند است و در سراسر کتاب مي‌بينيم که کارهاي بسيار زيادي براي خدمت به مردم هم انجام مي‌دهد.

در اين باره مهدي سحابي – مترجم کتاب که ترجمه‌اي روان و بي‌نقص از کتاب بارون درخت نشين ارائه کرده است – در مقدمه خود بر کتاب مي‌نويسد:
چگونه مي‌توان هم از مردم گريخت و هم از نزديک با ايشان، و برايشان، زندگي کرد؟ چگونه مي‌توان هم به زندگي آدميان و قراردادهاي ديرينه آن پشت پا زد و هم براي آنان، و به کمک خودشان، زندگي نو و نظم نويني را جستجو کرد؟ بارون روندو به اين پرسش‌ها پاسخ مي‌گويد. پاسخي نه با وعظ و نظريه‌پردازي که با خود زندگي‌اش، با شيوه زيستنش مي‌آموزد که براي آدم همه چيز شدني است؛ تنها به اين شرط که بخواهد و بهاي آن را بپردازد.


بارون در بالاي درختان همچنان که خود را با شرايط وفق مي‌دهد به پيشرفت در زندگي ادامه مي‌دهد: رمان‌هاي ممنوعه و کتاب‌هاي علوم انساني مي‌خواند و بينش عميق‌تري پيدا مي‌کند. با راهزني خطرناک آشنا مي‌شود و همراه با او تجربه‌هاي جديدي کسب مي‌کند. با عامه مردم آشنا مي‌شود و در کارهاي مختلف به ياري آن‌ها مي‌شتابد. و از همه مهم‌تر به نوعي نگهبان تبديل مي‌شود که در مواقع خطر مانند آتش‌سوزي نقش مهمي ايفا مي‌کند. رفته رفته تصور ديگران هم از او به عنوان يک آدم ديوانه عوض مي‌شود.

با مشاهده همه کارهايي که بارون روندو انجام مي‌دهد مي‌توان او را فردي موفق دانست. فرد موفقي که با وجود فاصله گرفتن از مردم به خوبي به آن‌ها کمک مي‌کند و حتي شرورترين آن‌ها را نيز متحول مي‌کند. اما بارون روندو در يک چيز موفق نيست: در عشق. انگار مي‌توان همه مناسبات اجتماعي را حتي از بالاي درختان هم درک کرد و شناخت اما عشق را به هيچ طريق نمي‌توان فهميد.

پايان اين کتاب روان و خوش‌خوان نيز بسيار جالب‌توجه است. به طور کلي پيشنهاد مي‌کنيم اگر به داستاني طنزگونه که به بررسي فلسفه زندگي اجتماعي و دگرگون کردن مناسبات آن که در پس زمينه آن يک سري اتفاقات تاريخي نيز جريان دارد علاقه‌مند هستيد کتاب بارون درخت نشين را بخوانيد.

جملاتي از کتاب بارون درخت نشين
بعدازظهر انگار پايان نداشت. گه‌گاه صداي ضربه گنگي، از آن گونه صداها که اغلب در باغ شنيده مي‌شود، به گوش مي‌رسيد. به دو خودمان را به باغ مي‌رسانديم به اين اميد که او برآن شده باشد که پايين بيايد. سرانجام چشمم به نوک درخت ماگنوليا افتاد که تکان مي‌خورد و کوزيمو از آن سوي ديوار سر کشيد و بالا آمد. از درخت توت بالا رفتم تا خودم را به او برسانم. با ديدن من انگار روترش کرد: هنوز از دستم خشمگين بود.
مادرمان حالتي درست عکس ما داشت. نگراني او که در آغاز حاد و رنج‌آور بود، مانند همه احساس‌هاي ديگرش اندک‌اندک آرامش مي‌يافت و جاي خود را به تصميم‌هايي عملي براي يافتن راه چاره مي‌داد: يعني همان کاري که هر ژنرالي براي رفع نگراني‌هاي خود مي‌کند. در نتيجه، دوربيني را که نمي‌دانم از کجا پيدا کرده بود روي ايوان خانه‌مان مي‌برد و بر سه‌پايه‌اي سوار مي‌کرد و ساعت‌ها چشم به عدسي آن مي‌چسباند و لابه‌لاي شاخ و برگ‌ها را تماشا مي‌کرد تا بچه‌اش را ببيند.
کارهاي برجسته‌اي که آدمي به پيروي از وسوسه‌اي دروني مي‌کند بايد ناگفته بماند؛ همين که آن را به زبان بياوري و از آن لاف بزني چيزي بيهوده و بي‌معني جلوه مي‌کند و پست و بي‌مقدار مي‌شود.
شايد هيچ درختي به اندازه گردو درخت نباشد! با چه نيرو و اطميناني درخت‌بودن خودش را به رخ مي‌کشد! با چه پشتکاري قد برمي‌افرازد و سخت و سنگين مي‌شود؛ پشتکاري که در برگ برگش پيداست… هربار که گشت‌وگذار کوزيمو را در ميان شاخسار بيکران گردويي کهنه مي‌ديدم، آن گونه که پنداري در اتاق‌هاي کاخي چند اشکوبه قدم مي‌زد، دلم مي‌خواست من هم چون او بروم و آن بالا زندگي کنم.
کوزيمو شب را درون يک کيسه پوستي مي‌گذراند. چادر و کلبه بالاي درخت را ترک کرده بود و براي خوابيدن کيسه‌اي پوستي را به کار مي‌گرفت که پشمش رو به درون بود و به شاخه‌اي بسته شده بود. تا سر به درون کيسه فرو مي‌رفت، دست و پايش را چون کودکي جمع مي‌کرد و مي‌خوابيد.
من فقط اين را مي‌دانم که اگر من بيشتر از ديگران چيز بدانم، در صورت نياز آن‌ها بايد آنچه را که بلدم در اختيارشان بگذارم. به نظر من، فرماندهي يعني همين.
هر تب و تابي، از نياز ژرف‌تري خبر مي‌دهد که برآورده نشده است، نشانه کمبودي است. نياز کوزيمو به داستان‌گويي نيز نشان مي‌داد که او چيز ديگري را جستجو مي‌کند. هنوز عشق را نمي‌شناخت. بي‌شناخت عشق، تجربه‌هاي ديگر به چه کار مي‌آيد؟ بدون شناختن مزه زندگي، به خطر انداختن آن چه سودي دارد؟
دوباره غرق کتابخواني و پژوهش شد. در همين دوره بود که به نوشتن پيش‌نويس قانون اساسي کشوري آرماني بر فراز درختان پرداخت. در اين نوشته از جمهوري خيالي درختستان سخن مي‌رفت که تنها آدم‌هاي خوب و درستکار در آن زندگي مي‌کردند. خواستش اين بود که آن نوشته درباره مسائل مربوط به قانون و دولت آن جمهوري باشد.
-چرا رنجم مي‌دهي؟
-چون دوستت دارم.
آنگاه او خشمگين مي‌شد.
-نه. دوستم نداري. وقتي کسي را دوست داريم، خوشيش را مي‌خواهيم نه رنجش را.
-وقتي کسي را دوست داريم، تنها يک چيز را مي‌خواهيم: عشق را، حتي به قيمت رنج.
-پس، تو به عمد مرا رنج مي‌دهي؟
-بله، براي اين که از عشقت مطمئن بشوم.
در فلسفه بارون جايي براي اين گونه استدلال‌ها نبود.
-رنج يک چيز منفي است.
-عشق همه‌چيز است.
-بايد هميشه با رنج و درد مبارزه کرد.
-هيچ‌چيز جلودار عشق نيست.
ديوانگي، چه خوب و چه بد، نوعي نيروي طبيعي است. ولي ابلهي چيزي جز سستي و درماندگي نيست و به کاري نمي‌آيد.
نيروهاي نظامي با هر فکر تازه‌اي هم که از راه برسند، چيزي جز خرابي به بار نمي‌آورند.


مشخصات کتاب
عنوان: بارون درخت نشين
نويسنده: ايتالو کالوينو
ترجمه: مهدي سحابي
انتشارات: نگاه
تعداد صفحات: ۳۲۰
قيمت: ۳۵۰۰۰ تومان

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar