نماد آخرین خبر

«نان و آفتاب»؛ داستان‌هایی کوتاه از حال و هوای جنگ و روزهای انقلاب

منبع
باشگاه خبرنگاران
بروزرسانی
«نان و آفتاب»؛ داستان‌هایی کوتاه از حال و هوای جنگ و روزهای انقلاب

باشگاه خبرنگاران/ «نان و آفتاب» به کوشش خسرو باباخاني و رقيه سادات صفوي، مجموعه‌اي از داستان‌هاي کوتاه نوشته نويسنده‌هاي مختلف با زباني ساده و روان است. اين داستان‌ها حال و هواي جنگ و روز‌هاي انقلاب را با خود دارد و سختي‌هايي که در آن دوران بر مردم تحميل شده را به تصوير مي‌کشند،اين کتاب برگزيده هفتمين جايزه اميرحسين فردي است.

در بخشي از کتاب «نان و آفتاب» مي‌خوانيم:

در را که کسي محکم به صدا درآورد، آن‌گاه اشک از چشمانم چکيد. او رفته بود. ترسيده بود همچون من. هرچه مي‌گفتم بيا نترس، کنارت هستم نيامد، فضا برايش سنگين بود! بگذار راحت باشد، آرام باشد، اين‌ها را همان من به خودم مي‌گفت. تا بجنبم و بروم در را باز کنم در باز شد. چه کسي هم آمده بود! اَه اَه. سلام کرد. هنوز عادت به ساکت بودنم نکرده بود بيچاره! نه اينکه از اين بابت رنجيده مي‌شد و افسرده! دلم سوخت! او رفت داخل اتاق و لاي در غرغرکنان مي‌گفت: «باز هم ديوانه شده، نمي‌دانم ديوانه است يا خود را اين‌طور نشان مي‌دهد. بيا داخل. هنوز تشخيص نمي‌دهي فصل بهار فصلي ديگر است، حقتان است هميشه برايتان زمستان باشد. بسوزيد از سرما.» همين‌طور گفت و رفت داخل. من هم حرف گوش‌کنان، اما خشمگين دستوري که داد را اجرا کردم. خب او ناسلامتي ساواکي بود، بايد از اين حرف‌ها مي‌زد، اگر نمي‌زد جاي تعجب داشت! بايد از مُرد مردم حرف مي‌زد، انسان که نبودند!

غذايش را روي ميز از قبل آماده کرده بودم. تا وقتي مي‌آيد مجبور نشوم داخل آشپزخانه غرغرش را بشنوم و قيافۀ زشتش را ببينم. رفتم لب طاقچه. کنار پنجره نشستم. حس مي‌کردم که چه مي‌کند. سرش را از آشپزخانه آورد بيرون و گفت: «عاشق شده‌اي بي‌ناموس؟!»

چقدر چندشم شد از حرفش. اولين بار بود که به خود جرئت داد اين لفظ زشت را به من بچسباند. دلم آن‌قدر سير بود که حوصلۀ ريختن اين جملات را در دلم نداشتم. پا شدم، رفتم آشپزخانه. کمي خشمگين نگاهش کردم. بشقاب غذايش را برداشتم و محکم پرت کردم روي زمين. عصباني بلند شد، چانه‌ام را گرفت و چسباند به ستون.

احمق بي‌شعور، بي‌ناموسي ديگه، شب‌ها تو حياط مي‌پلکي، بعدش روي طاقچه روزۀ سکوت هم مي‌گيري، يه بار ديگه از اين ولخرجي‌ها از خودت نشون بدي، خودم آدمت مي‌کنم. فهميدي؟

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره