نماد آخرین خبر

هیتلر درباره یهودی‌ها چه می‌گوید؟/ پیشگویی تقابل ایران با اسرائیل

منبع
مهر
بروزرسانی
هیتلر درباره یهودی‌ها چه می‌گوید؟/ پیشگویی تقابل ایران با اسرائیل

مهر/ چهارمين قسمت از پرونده بررسي و تفسير کتاب «نبرد من» نوشته آدولف هيتلر پيشواي آلمان نازي، به تحليل يازدهمين فصل اين کتاب با عنوان «نژاد و مردم» اختصاص دارد. همان‌طور که مي‌دانيم يکي از مسائل مهم و تاريخي درباره حکومت هيتلر و استيلاي نازيسم در اروپا، نسل‌کشي يهوديان و اصطلاحاً واقعه هولوکاست است که درباره آن، آثار مستند و داستاني مختلفي در حوزه کتاب و آثار نمايشي و تصويري توليد شده است. اين ‌مساله ناشي از ديدگاه هيتلر درباره نژاد است که در فرازهاي زيادي از کتاب «نبرد من» خود را نشان مي‌دهد.

در سه‌قسمت پيشين پرونده به بررسي پيشينه و ريشه دشمني هيتلر با دموکراسي، مارکسيسم و يهوديت پرداختيم. همچنين اهميت تبليغات و ابزارهاي آن را که از نظر هيتلر به‌شدت تحت کنترل جامعه يهوديت بود در کنار نظرات هنري، جامعه‌شناسي و سياسي وي بررسي کرديم. اين مطالب در قالب ۳ قسمت پيشين پرونده «نقد کتاب نبرد من» در اين پيوندها، در دسترس و قابل مطالعه هستند.

۱- بررسي ريشه‌هاي تنفر هيتلر از مارکسيسم و يهوديت / در ضدّيت دموکراسي

۲- وقتي تنها راه رستگاري آلمان جنگ بود / تاکتيک‌هاي تبليغاتي هيتلر

۳- در باب ضديت هيتلر با بلشويسم هنري، کوبيسم، دادائيسم و فوتوريسم

اما درباره بررسي فصل يازدهم، نياز به بيان مقدماتي درباره بحث دشمني هيتلر با يهوديان هست که بايد پيش از ورود به بحث اصلي، در نظر گرفته شوند. آن‌چه مسلم است، اين است که هيتلر خطر مهمي را از جانب تمدن غرب حس کرده بود که داشت همه جهان را مي‌بلعيد و آن، حکومت کاپيتاليستي و سرمايه‌داري بود که با نقاب دموکراسي پيش آمده بود. هيتلر به درستي فهميده بود که در جهان قرن بيستم، قانون جنگل حکمفرماست و هرکس زور بيشتري داشته باشد، غلبه و قلمرو بيشتري هم خواهد داشت. او در تشخيص مشکل و طرح صورت مساله، درست حرکت کرد اما در ارائه راه‌حل دچار مشکل شد. به‌همين‌دليل همان‌طور که در اين مطلب هم خواهيم ديد، بسياري از مطالبي که هيتلر درباره يهوديان (يعني اسرائيلي‌ها) بيان مي‌کند، صحيح‌اند اما راه‌حل افراط‌گرايانه او براي حذف همه مردم يهود از بي‌گناه و گناهکار گرفته، اشتباه بود. به‌عبارت ساده‌تر هيتلر مي‌توانست ضمن دشمني با هسته مرکزي صهيونيسم، تنها اين ‌هسته را نابود کند نه اين‌که دست به کشتار جمعي مردم بي‌گناه بزند تا بهانه‌اي هم براي تشکيل دولت جعلي اسرائيل به دست استعمارگران غربي بدهد.

مطالب هيتلر در فصل «نژاد و مردم» کتاب «نبرد من» در فرازهايي گويي پيش‌گويي‌هايي از وضعيت امروز تقابل ايران با آمريکا و اسرائيل هستند. او به درستي گفته که اسرائيلي‌ها دشمن خود را در محاصره مي‌گيرند و حلقه‌اي از دشمنان را اطراف ملت‌هايي که در برابر حملاتشان مقاومت مي‌کنند، شکل مي‌دهند. اگر دقت کنيم، وضعيت امروز ايران که مقابل صهيونيسم بين‌المللي مقاومت مي‌کند، اين‌گونه است. و يا به درستي گفته که صهيونيسم در پي به ابتذال کشاندن هنر و حذف چهره‌هاي خردمند کشورهاي مخالف خود است تا دامنه استعمارگري‌اش را گسترده‌تر کند. او حتي نابودشدن اسرائيل و جريان سلطه‌جوي يهود را هم پيش‌بيني کرده است.

به‌هرحال با اين‌پيش‌ْمقدمات، وارد مقدمه بحث بررسي يازدهمين فصل کتاب «نبرد من» مي‌شويم:

 مقدمه

آدولف هيتلر در سطور انتهاي فصل دهم «نبرد من» براي فصل يازدهم يعني «نژاد و مردم» مقدمه‌چيني کرده است؛ البته او پيش‌تر در فصول پيشين کتاب اين کار را کرده اما پيش از شروع فصل يازدهم، يک‌پيش‌آگهي ارائه کرده است. همان‌طور که در فصل‌هاي ديگر «نبرد من» ديده‌ايم و در اين ‌فصل بيشتر و متمرکزتر خواهيم ديد، هيتلر داراي انديشه‌اي قومي و قبيله‌اي است و معتقد است نبايد با غريبه‌ها درآميخت. او در فصل يازدهم که از صفحه ۲۴۵ تا ۲۸۱ کتاب را در بر مي‌گيرد، براي اشاره به يهوديان تندرو يعني اسرائيلي‌ها و صهيونيست‌ها از ضمير سوم‌شخص مفرد «او» استفاده مي‌کند.

او در انتهاي فصل دهم، در بحث برشماري علل شکست آلمان در جنگ جهاني اول، آخرين و کامل‌ترين علت را ناديده‌گرفتن مساله نژاد عنوان مي‌کند و اين‌، همان‌ْ پيش‌آگهي براي فصل يازدهم است. او در همان مطالب انتهاي فصل دهم مي‌گويد اهميت مساله نژاد در پيشرفت تاريخي ملل درک نشده است. با اين رويکرد، او فصل يازدهم را با بحث درباره نژاد و اين ‌تذکر شروع مي‌کند که صاحبان چشم بينا و عبرت‌بين، بسيار نادر و کم هستند. در اولين‌سطور فصل يازدهم است که هيتلر مي‌گويد بسياري از انسان‌ها و تقريباً تمام آن‌ها از يکي از اصول بارز طبيعت بي‌اطلاع‌اند و اين ‌اصل از نظر او، جداسازي دروني است که معرّف هر نژاد و موجود زنده روي زمين است. او اين مساله را «قانون آهنين طبيعت» نامگذاري مي‌کند و معتقد است طبيعت براساس اين قانون، گونه‌هاي مختلف را مجبور مي‌کند زماني که توليدمثل مي‌کنند، در محدوده مشخص صورت‌ها و اشکال زندگي خودشان قرار بگيرند.

هيتلر همان‌ابتداي فصل سراغ اصل مطلب مي‌رود و با صراحت مي‌گويد افراد دروگه، يا عقيم‌اند يا باروري اعقاب آن‌ها محدود است. او در تشريح همان قانون آهنين طبيعت مي‌گويد گروه قوي‌تر بايد حاکم باشد و همان‌طور که پيش‌تر هم در کتاب گفته، گروه ضعيف‌تر بايد خادم گروه قدرتمند باشد. اين، همان‌جايي است هيتلر راه‌حل را اشتباه طرح مي‌کند. اما او در اين فصل از کتاب، تکمله‌اي هم بر بحث پيشين‌اش دارد و دوباره مي‌گويد گروه قوي‌تر نبايد با گروه ضعيف‌تر وصلت کند چون اين ‌کار به‌معناي قرباني‌کردن ذات برترِ خود آن ‌گروه است. اگر به ياد داشته باشيم، هيتلر در فرازهاي پيشيني کتاب، جاهايي که مشغول بدگويي از يهوديان و نژادشان است، بر خودداري از ازدواج با آن‌ها يا ديگر نژادهايي که از نظرش پست‌تر از نژاد آريايي هستند، تاکيد مي‌کند. اين ‌خواسته او در فصل يازدهم کتاب هم با تاکيد بيشتر آمده است.

هيتلر در برشماري نتايج اختلاط نژادي، علت اين کار را گناه و معصيت عليه اراده خداوند مي‌داند؛ گناهي که کيفر داده خواهد شد. او مخالفت گستاخانه‌اي را که در اين ‌زمينه وجود دارد، امري ريشه‌دار در يهوديت مي‌داند. از نظر هيتلر مخالفت گستاخانه‌اي که يهوديت در مقابل جلوگيري از اختلاط نژادي دارد، خود را در واژه صلح‌طلبي مدرن نشان مي‌دهد ادامه بحث هيتلر هم اشاراتي به قوانين و ويژگي‌هاي طبيعت دارد؛ مثل اشاره به ميل به بقا و حفظ توليد مثل خالص که بر تمام جهان طبيعت حاکم است و يا اين‌که يافتن روباهي که نسبت به غازها گرايشي دوستانه و حمايتي داشته باشد، در طبيعت غيرممکن است. او اين مثال مشابه را هم اضافه مي‌کند که هيچ ‌گربه‌اي هم نيست که نسبت به موش‌ها گرايش دوستانه داشته باشد. هيتلر اين ‌بحث را مطرح مي‌کند تا به اين ‌نتيجه‌گيري برسد که يک‌تدبير بايد به خاطر ويژگي برتر در طبيعت مداخله کند. جالب است که تحت‌تاثير آن ‌قانون جنگلي که تمدن غرب در جهان پياده کرد، اصلاً هم طرف ضعيف‌تر را نمي‌گيرد. او مي‌گويد بايد تدبيري اصلاحي به نفع ويژگي برتر مداخله کند. طبيعت هم خودش اين ‌تدبير را فراهم مي‌کند؛ با ايجاد شرايطي سخت براي زندگي‌ که ضعيف‌تر بايد تسليمش شود.

البته هيتلر به‌طور قطع و صد در صد موافق حذف نژادهاي پست نيست و آن‌ها را يکي از پيش‌شرط هاي ايجاد نوع برتري از تمدن مي‌داند. اين‌گونه که آن‌ها صرفاً خلا ابزار مکانيکي را که بدون آن‌ها هيچ پيشرفتي ممکن نيست، جبران مي‌کنند. او اين امر را مسلم مي‌داند که اولين مراحل تمدن بشر چندان بر پايه استفاده از حيوانات اهلي نبوده بلکه بيش‌تر استفاده از انسان‌هايي بوده که به نژادي پست‌تر تعلق داشته‌اند. همان‌طور که پيش‌تر در مقالات ديگر اشاره کرده‌ايم، راه حل نهايي يهود، در ادامه راهکارهاي نازي‌ها براي دشمني با يهوديان به کار گرفته شد و در مرحله اول، نه حذف يهوديان که انتقال‌شان به قلمرويي خارج از قلمرو حکومت آلمان مد نظر بوده است. توضيحات بيشتر را مي‌توان در اين‌جا مطالعه کرد: (معامله اروپا با يهوديان / آيا زياده‌خواهي غربي‌ها پاياني دارد؟)

توصيف نژاد آريايي

موضوع بعدي که در فصل يازدهم کتاب «نبرد من» آمده، توصيف نژاد آريايي است. هيتلر در اين فصل مي‌گويد آريايي‌ها بوده‌اند که سنگ بناهاي عظيم و نقشه‌هاي عمارت‌هاي رشد و پيشرفت بشريت را فراهم کردند. درباره نژادهاي ديگر هم معتقد است فقط مي‌توان شيوه به انجام رسيدن اين نقشه‌ها را به آن‌ها نسبت داد. به‌عبارتي کشيدن نقشه‌هاي عظيم بشري کار آريايي‌ها و کارگري و اجرايشان از آن ديگر نژادها بوده است. او معتقد است پايه و اساس زندگي معاصرش در ژاپن هم، دستاوردهاي عظيم علمي و فني اروپا و آمريکا است که همان نسخه آرياييِ پيشرفت است. او نژاد آريايي را اين‌گونه با اين ‌لحن حماسي توصيف مي‌کند:

«هر جلوه‌اي از فرهنگ بشري، هر محصول هنري، مهارت علمي و فرهنگي که امروزه در برابر چشمان خود مي‌بينيم، تقريباً به‌طور کامل محصول قدرت خلاق آريايي است. اين حقيقت محض اين نتيجه را که آريايي تنها نوع برتر بشر است، کاملاً توجيه مي‌کند؛ بنابراين آريايي، کهن الگوي انسان است. او پرومته نوع بشر است، که از پيشاني درخشانش اشعه الهي نبوغ در تمام دوران درخشيده است، هميشه آتشي نو را مشتعل مي‌سازد که در قالب دانش با کنار زدن پرده اسرار، شب تاريک را روشن مي‌کند و در نتيجه به انسان نشان مي‌دهد چگونه برخيزد و ارباب تمام موجودات روي زمين گردد.» (صفحه ۲۵۰)

هيتلر احتمال مي‌دهد آريايي‌ها در آغاز مردماني چادرنشين بوده باشند که يک‌جا نشين شدنشان سال‌ها طول کشيده است.

آريايي‌ها در آمريکايي‌

هيتلر در جايي از بحث خود به دوران مستعمره‌سازي آمريکا اشاره دارد که در آن، بسياري از آريايي‌ها زندگي خود را از راه صيادي و شکار مي‌گذراندند و شيوه زندگي‌شان به زندگي چادرنشينان معمولي شباهت داشت. آن‌ها به قول او در گروه‌هاي بزرگ همراه با زن و بچه خود در گردش بودند و زماني‌که تعدادشان زياد شد و موفق به گردآوري منابع بيشتري شدند، زمين را پاک کرده و بوميان را بيرون انداختند. در همان زمان بوده که دست به ايجاد کلوني‌هايي زدند که باعث گسترش سريع‌شان در آمريکا شد.

تقابل نژادي آريايي با نژاد يهودي

هيتلر در جايي از صفحه ۲۵۸ با اشاره به اين‌که نژاد آريايي با نژاد يهودي، چشم‌گيرترين تفاوت را دارد، به همان بحث قوم برتر نزد يهوديان مي‌پردازد و مي‌گويد احتمالاً قوم ديگري در دنيا نيست که غريزه صيانت نفس در آن‌ها آن‌قدر رشد کرده باشد که خود را قوم برگزيده خطاب کنند. او مي‌گويد يهودي در روزگار فعلي و معاصر او، به‌عنوان مکارترين افراد شناخته مي‌شود و به‌معنايي خاص، بسيار عمر کرده است. در ادامه همين بحث است که هيتلر به نکته صحيحي اشاره مي‌کند که شلومو زند نويسنده يهودي (اسرائيلي) هم در کتاب «اختراع قوم يهود» خود به آن اشاره کرده است. او مي‌گويد يهودي هرگز تمدني از خود نداشته است. در اين زمينه پيش‌تر مطالبي را در دو مقاله (تاريخ جعلي يهود چطور خلق شد / کتاب ضداسرائيلي نويسنده اسرائيلي) و (خط بطلان برافسانه تبعيد و وراثت / سکوت صهيونيست‌ها درباره حمير و خزر) آورده‌ايم که مطالعه‌شان بي‌لطف نخواهد بود.

رهبر آلمان نازي معتقد است آن‌هايي که به نژاد يهودي متعلق‌اند، دچار فقدان ضروري‌ترين پيش‌شرط يک مردم فرهنگي يعني روحيه آرماني و فداکاري‌ هستند که در سطور بعد به آن خواهيم پرداخت. به‌هرحال او ضمن بيان اين نکته که يهوديان هيچ‌گاه تمدني واقعي نداشته‌اند، مي‌گويد هوش و ذکاوت يهودي هميشه با استفاده از دستاوردهاي فرهنگي اطرافيانش پيشرفت کرده و غريزه صيانت از نفس بين يهوديان، قوي‌تر از ديگران بوده است.

هيتلر براي توصيف وضعيت جهان همعصرش که در آن نژادها با يکديگر آميخته شده بودند، مخاطب را به داستان گناه اوليه آدم ارجاع مي‌دهد و مي‌گويد گناهي که آدم در بهشت مرتکبش شد، هميشه توسط گروه‌هاي گناهکار دنبال مي‌شود و نژاد فاتح هم سرانجام در روزگاري تسليم شد و اصول ابتدايي (حفظ نژاد از اختلاط و درآميختن) را زير پا گذاشت و با مردم تحت فرمانش وصلت کرد. او در جايي ديگر از کتاب، (صفحه ۲۵۵) مي‌گويد آريايي‌ها در جايي از تاريخ بشريت، در حفظ نژاد خود از درآميخته‌نشدن قصور ورزيدند و در نتيجه حق زندگي در بهشتي را که خودشان ايجاد کرده بودند از دست دادند. در نتيجه در اختلاط نژادي غرق شدند و به تدريج خلاقيت فرهنگي خود را از دست دادند.

هيتلر از مفهوم ايثار، فداکاري و خدمت به مصالح عمومي صحبت مي‌کند که با خودپرستي مغايرت دارد و نام آرمان‌خواهي را روي آن مي‌گذارد. واژه آلماني مدنظرش هم در اين زمينه، «Pflichterfullung» است. او معتقد است از اين مفهوم است که واژه انسان برمي‌خيزد و اين آرمان‌خواهي در نهاني‌ترين ماهيت خود با هدف نهايي طبيعت سازگار است. او معتقد است نژاد يهودي، دچار فقدان آرمان فداکاري است. هيتلر خشن‌ترين نوع خودخواهي را متعلق به گروه نژاد يهوديان مي‌داند و مي‌گويد اين‌که کمک‌هاي متقابل يهوديان در هنگام جنگ به يکديگر را نوعي از روحيه آرمان‌خواهانه يا فداکاري تلقي کنيم، خطايي بارز و بديهي است. او در ادامه مطالبي دارد که پاسخ اين ‌سوال هستند: «چرا کشور يهود مرز ارضي ندارد؟» پاسخش هم اين است که تعيين حدود ارضي يک کشور هميشه به آرمان‌خواهي خاص روحيه قومي نياز دارد تا کشوري را شکل دهد. کشوري که از نظر ارضي محدود شده، نمي‌تواند تاسيس شود يا باقي بماند.

هيتلر در صفحه ۲۶۵ کتاب خود، به زيرکي تجاري يهوديان اشاره دارد که آريايي‌هاي صادق و هنوز ناپخته که صداقت‌شان بي‌پايان بوده را فريفته است. چون آريايي‌ها را به اين فکر انداخته که مقدر شده تجارت، امتياز انحصاري يهوديت باشد. او به تجارت دائمي ربا بين يهوديان يعني قرض‌دادن پول با بهره نزول هم اشاره دارد و آن را نشانه‌اي از زيرکي تجاري و فريب‌کاري آن‌ها مي‌داند يکي از مواضع ضديهودي هيتلر در بحث تقابل نژادهاي آريايي و يهودي، به نظر معقول و مطابق با شرايط امروز ما مي‌رسد. او مي‌گويد مطبوعات به‌عنوان ابزار يهوديان، مروج سطحي‌نگري هستند و سخنانش مويد اين معني هستند که مطبوعات به قول امروزي‌ها سلبريتي‌سازي مي‌کنند. به‌هر روي او مي‌گويد اگر يهوديان شروع به توليد اثر هنري مي‌کنند، صرفاً آن‌چه را تاکنون وجود داشته، بازسازي مي‌کنند و يا به‌سادگي کلمات خردمندانه ديگران را مي‌دزدند. در کل هيتلر مي‌گويد يهودي اساساً فاقد آن خصوصياتي است که ويژه نژادهاي خلاق موسس تمدن است و اگر بشر پيشرفتي کرده به خاطر کمک يهوديان نبوده بلکه به‌خاطر حذف نقش يهودي‌شان بوده است.

روشن‌کردن تکليف با نژاد يهود

هيتلر در صفحه ۲۶۲ کتاب، تکليف خود را با يهوديان مشخص مي‌کند. همان‌طور که پيش‌تر اشاره کرديم، ممکن است خيلي‌ها يهوديت و دشمني هيتلر با پيروانش را ناشي از اختلافات ديني و مذهبي بدانند. اما اين‌گونه نيست و در اين زمينه بهتر است به نوشته‌هاي هيتلر رجوع کنيم که در صفحه مذکور از کتاب «نبرد من» مي‌گويد جامعه يهوديان هميشه ملتي با خصوصيت نژادي معين بوده و هرگز به اين دليل که مذهبي خاص دارند، متمايز نشده‌اند. او با پيروي از آرتور شوپنهاور، يهوديان را «ارباب بزرگ دروغ‌ها» خوانده و مي‌گويد اين‌که سران يهود نمايندگان ايمان مذهبي‌ هستند که جامعه‌اي مذهبي را تاسيس کرده، اولين دروغ بزرگشان است. او يک‌صفحه بعدتر در جمله ديگري درباره دروغ‌هاي يهود، دوباره به اولين و اساسي‌ترين دروغ آن‌ها يعني «وادارکردن مردم به باور اين نکته که يهوديت قوم نيست بلکه مذهب است» اشاره مي‌کند. در اين‌باره او کمي پيش‌تر هم درباره مفهوم «نقاب جامعه مذهبي» صحبت کرده که يهوديان پشت آن مخفي مي‌شوند. هيتلر مي‌گويد يهودي «در تمام دوران ما در کشورهايي زندکي کرده که متعلق به ديگر نژادها بوده و در نظام آن کشورها براي خود کشوري تشکيل داده؛ کشوري که در زير نقاب جامعه مذهبي پنهان شده است و تا زماني که شرايط خارجي، بيان ذات واقعي‌شان را مقتضي کند، مخفي مي‌ماند.» (همان‌صفحه).

در مجموع، هيتلر معتقد است آموزه‌هاي مذهبي يهوديان، مجموعه‌اي از دستورالعمل‌ها هستند که براي حفظ خلوص خون يهودي در نظر گرفته شده‌اند نه الگوي‌هاي مذهبي. ذهنيت يهوديان را هم بيگانه با روح حقيقي مسيحيت مي‌داند. از اين جهت، مي‌توان گفت هيتلر زندگي مادي و دنيايي يهوديان را هم‌طراز با زندگي سرمايه‌داري غربي مي‌داند چون معتقد است زندگي يهودي فقط براي مصالح اين ‌دنياست پيشواي آلمان نازي مي‌گويد يهوديان به‌همان‌دليل نداشتن آرمان‌خواهي و فداکاري، فاقد نهاد مذهبيِ خاصي هستند. او با اشاره به آريايي‌ها که به زندگي پس از مرگ اعتقاد دارند، مي‌گويد يهوديان به زندگي پس از مرگ باور ندارند و «تلموت» هم کتابي نيست که اصولي را براي زندگي فرد در دنياي بعد از مرگ در خود جا داده باشد بلکه بيشتر قوانيني براي زندگي عملي و مناسب در اين دنيا را شامل مي‌شود.

هيتلر معتقد است يهوديان از مذهب به عنوان ابزاري براي پيشبرد منافع اقتصادي و تجاري خود استفاده کرده‌اند که البته اين ادعايش با توجه به واقعيات تاريخ، امري درست است. و همچنين مي‌گويد مسيح هم به سبب نگرش خود نسبت به يهوديان، به صليب کشيده شده است. در مجموع، هيتلر معتقد است آموزه‌هاي مذهبي يهوديان، اساساً مجموعه‌اي از دستورالعمل‌ها هستند که براي حفظ خلوص خون يهودي در نظر گرفته شده‌اند نه الگوي‌هاي مذهبي و ديني. ذهنيت يهوديان را هم بيگانه با روح حقيقي مسيحيت مي‌داند. از اين ‌جهت، مي‌توان گفت هيتلر زندگي مادي و دنيايي يهوديان را همسنگ و هم‌طراز با زندگي سرمايه‌داري غربي مي‌داند چون معتقد است زندگي يهودي فقط براي مصالح اين ‌دنياست. او در صفحه ۲۶۴ هم مطلبي دارد که مي‌توان تائيد آن را در کتاب اختراع قوم يهود مشاهده کرد: «اين‌که کل حيات اين ‌قوم تا چه اندازه براساس دروغ بنا شده، مي‌توان به شيوه‌اي منحصر به فرد اثبات کرد يعني توسط پروتکل‌هاي بزرگان صيون، که بسيار وحشيانه توسط يهوديان زير پا گذاشته شده است.» او همچنين مي‌گويد براي شناخت بهتر يهوديان بايد مسيري را که آنان طي قرون اخير در ميان ديگران طي کرده‌اند، دنبال کرد و اين کار ضروري است. جعل و سندسازي هم کليدواژه‌اي است که آدولف هيتلر چندسطر پيش‌تر در اين زمينه به آن اشاره کرده و کتاب قطور شلومو زند هم مويد آن است.

 پيش‌بيني پايان سلطه يهوديت توسط هيتلر

بد نيست به پيش‌بيني پايان يهوديان از نظر هيتلر هم در فصل يازدهم «نبرد من» اشاره‌اي داشته باشيم. او معتقد است نتيجه نهايي اين نيست که مردم تمام آزادي‌شان را تحت سلطه يهوديان از دست بدهند بلکه يهوديت ناپديد خواهد شد و مي‌نويسد: «در پايان، اين انگل‌ها خودشان ناپديد مي‌شوند.» (صفحه ۲۷۹)

پايان‌بخش اين فصل از کتاب «نبرد من» بازگشت به مفهوم مشيت الهي و گناه است. هيتلر ملت‌هايي را که مردم خود را دونژادي مي‌کنند، يا به آن‌ها اجازه مي‌دهند دونژاده شوند، گناهکاراني مي‌داند که نسبت به مشيت الهي مرتکب گناه شده‌اند و نابودي‌شان توسط يک دشمن قوي‌تر، اشتباه نيست بلکه استرداد عدالت است. او معتقد است مشيت الهي به شمشير پيروزمند هديه‌اي اعطا نمي‌کند بلکه قانون ابدي مجازات عادلانه را دنبال مي‌کند.

خلاصه و چکيده فصل يازدهم «نبرد من» اين است که هيتلر مي‌گويد از دست‌دادن خلوص نژادي مي‌تواند نشاط و سعادت دروني را براي هميشه نابود کند و انسان‌ها را براي تمام دوران حيات‌شان فاسد کند و عوارض اخلاقي و جسماني (ناشي از اختلاط نژاد) هم هرگز نمي‌تواند کاملاً از بين برود. او بازگشتي به بحث شکست آلمان در جنگ جهاني اول هم دارد و مي‌گويد حتي زماني که سرنوشت ملت آلمان متعادل بوده، دشمن دروني (يعني نفوذ يهودي‌ها) شناخته نمي‌شد و به‌همين‌دليل بوده که تمام تلاش‌ها براي مقاومت در مقابل دشمن خارجي بيهوده از آب درآمده‌اند.

 جملات قصار

در يازدهمين فصل کتاب «نبرد من» که هيتلر به مساله نژاد مي‌پردازد، دو جمله قصار هست که آن‌ها را استخراج و مورد توجه قرار مي‌دهيم:

نبوغ حقيقي خصوصيتي دروني است و هرگز در نتيجه آموزش يا تعليم به دست نمي‌آيد. (صفحه ۲۵۳)

 چشم‌پوشي فرد از زندگي خود براي منافع اجتماع، بالاترين مفهوم عقيده ايثار است. (صفحه ۲۵۶)

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره