
«گمشده در ۱۳:۶۰»؛ روایتی از انتظار یک نسل

ايرنا/ کتاب گمشده در ۱۳:۶۰ از مجموعه نقطه سرخط؛ رمان و داستانهاي کوتاه ايراني و خارجي انتشارات آوند دانش و نوشته پويان مُکاري است. اين مجموعه را رضا باباخانلو (نويسنده و مترجم) دبيري و رامبد خانلري (نويسنده) سردبيري ميکنند که هر دو نامهاي شناخته شدهاي در عرصه ادبيات داستاني معاصر هستند.
نويسندگان برخي آثار در اين مجموعه مانند پويان مُکاري جواناني هستند که به تازگي وارد عرصه نويسندگي شدهاند و برخي مانند شرمين نادري که ماه شرف را در اين مجموعه چاپ کرده است، آثاري را به ادبيات داستاني معاصر فارسي عرضه کردهاند.
گمشده در ۱۳:۶۰ داستان پسري به نام عرفان هاشميدهج است که در ساعت مشخصي در يکي از روزهاي پرحادثه دهه ۶۰ خورشيدي دايي خود را به نام موهبت اميري گم مي کند و کابوس گم شدن و تلاش براي يافتن گمشده خود در تمام زندگي با اوست. دايي موهبت به منزله مرادي براي عرفان است که از کودکي به دليل جدايي پدر و مادرش با مادربزرگش در خانهاي در اصفهان زندگي مي کرده است. دايي موهبت بعد از اينکه درسش را در دانشگاه علم و صنعت تهران تمام مي کند به نزد مادرش (مادر بزرگ عرفان) برميگردد و از همينجا به همدمي براي عرفان تبديل ميشود. او را با خود به سينما و تفريح مي برد و در يک کلام و از قول عرفان «ميگويم: اين همهوقت با ما بود، زندگي کرد، منرو اينطرف و اونطرف ميبرد...ص. ۶۶) اما وجود دايي موهبت به اندازهاي براي بقيه دور از واقعيت و تنها براي عرفان حاضر است که حتي مادربزرگش هم آن را نديده ميانگارد. شمرده ميگويد: «از مادربزرگت هم پرسيديم و گفت پسري با اين اسم نداره. ص. ۶۴)
پويان مُکاري با استفاده از تکينک رفت و برگشت زماني در اين داستان مرتب ميان امروز عرفان هاشمي، پسري سي و چندساله و تحصيلکرده در تهران امروز را توصيف کرده و گذشته او در رفت و آمد است؛ گذشتهاي که گويي جدايي از آن ممکن نيست. اما امروز عرفان نيز تفاوت چنداني با ديروزش ندارد، تهراني که مردمش مثل يکي دو دهه اخير در ترس از زلزله و با تجربه پيشلرزههاي کمشدت حتي جرئت در خانه ماندن ندارند و شب و وقت و بي وقت کوچه و خيابان را به خانه ترجيح ميدهند يا از هواي آلوده در اضطراب و سختي هستند يا به دليل قطعي برق و غارت سوپرمارکتها ترس دارند.
ميگويم: برقا رفته، ملت سوپرمارکتا رو غارت کردن، پر کاه هم گير نمياد الان. يه هفته ديگه وضعيت اين جوري باشه ملت ميفتن به خوردن دروديوار. سر پيچ دنده را کم ميکند و ميگويد: ديگه جو نده... از ديدن تصوير روبهرو نفسش بند ميآيد. آرام از کنار آتش بزرگي رد ميشويم، يک ماشين سواري در حال سوختن است و صداي ضجه زني ميآيد. (ص. ۱۲۶)
اما بعد از ۲۰ فصل و خواننده را به سفرهاي زماني و مکاني مختلف از تهران تا اصفهان از کودکي در دهه ۶۰ تا ميانسالي در امروز بردن، پويان مکاري که کتاب را با نقل قولي از ويليام شکسپير (نمايشنامهنويس قرن هفدهم انگليس) «جهنم خالي است، همهي شياطين اينجا هستند» آغاز ميکند با تصويري از عرفان هاشمي به پايان مي برد که باز هم منتظر دايي موهبت ايستاده و از دور مردهايي را ميبيند که دست کم يک نفر آنها شبيه دايي موهبت است و دوست دارد فکر کند او ميآيد و سروقت هم ميآيد.
کتاب گمشده در ۱۳:۶۰ توسط پويان مکاري در ۲۳۷ صفحه نوشته شده و در ۵۰۰ نسخه به تازگي توسط انتشارات آوند دانش روانه بازار شده است.