7
0
658
آخرين خبر/ ديروز صبح مامانم اومد از خواب بيدارم کرد که پاشو پاشو ميخوام برات زن بگيرم!
گفتم آخه سرصبحي کي زن ميگيره مادر من!
هيجانزده گفت: تو صف نونوايي يه دختر ديدم پنجهٔ آفتاب. اونقدر محفوظ به حيا بود که دلمو برد!
از شور توي صداش خندهم گرفت ولي نبايد وا ميدادم!
- مامان جان اون مأخوذ به حياستا! من زن محفوظ به حيا نميخوام، بذار بخوابم.
زد تو سرم و غرغرکنان در اتاق رو به هم کوبيد و رفت.
اينستاگرامdorost.nevisi.official