گفتگو با محمدحسین باقریان قناد، جوان شاهنامهپژوه مشهدی

شهرآرانيوز/ با اينکه تازه ۲۹ سالش شده، اما به اندازه يک پيشکسوت روي شاهنامه مسلط است و وقتي سخن ميگويد انگار که استادي چهل، پنجاه ساله لب به سخن گشوده باشد، فصيح و شيوا حرف ميزند. محمدحسين باقريان قناد، ملقب به سياوش قناد، جواني دهه هفتادي است که درباره ادبيات کهن و کلاسيک جهان آگاهي دارد. تنها شش سالش بوده که به ادبيات علاقهمند ميشود. هفت ساله ميشود که به شاهنامهخواني روي ميآورد. ميگويد سال ۱۳۷۷ بهطور ابداعي سبکي از شاهنامهخواني را آغاز کرده که در سالهاي مختلف آن را در خود تقويت کرده است:
کاري که انجام ميدادم شبيه به نقالي بود، اما نقالي نبود. در واقع شاهنامه را به صورت دکلمه ميخواندم. بعد از آن زبان بدن را به اين نوع خوانش از شاهنامه اضافه کردم. شخصيتپردازي کردم. گفتگو اضافه کردم. تفاوت کاري که من در خردسالي انجام دادم با نقالي در اين است که ما شاهنامهخواني را بر پايه متن شاهنامه فردوسي انجام ميدهيم، اما نقالها در داستانهاي شاهنامه دست ميبرند و بر اساس تخيل خودشان داستانسرايي ميکنند. در حالي که شاهنامهخواني مطابق شاهنامه است.
شاگرد استادان بزرگ
جالب است که سياوش باقريان هيچ تحصيلات دانشگاهي در رشته ادبيات ندارد. دو بار تا مقطع کارشناسي تحصيل کرده است. نخستين بار در رشته عمران و ديگربار در رشته روانشناسي درس خوانده است و هر دو اين رشتهها بيارتباط با ادبيات است. او ميگويد: تا دوازده سالگي شاهنامه را خوانده و چند تا از داستانهايش را حفظ کرده است. حتي در مدرسه هم برنامههاي شاهنامه محور اجرا ميکرده که مورد شماتت مسئولان مدرسه قرار ميگرفته است: به من ميگفتند که نبايد اين کارها را انجام دهم. ميگفتند بايد تمرکزم را روي درس و امتحانات و کنکورم بگذارم. حتي يک بار از من کتاب غيردرسي گرفتند و به مادرم زنگ زدند و از او خواستند تا به مدرسه بيايد و من را جلو او توبيخ کردند. زمان ما فضا در آموزش و پرورش اينطور بود. الان، اما کمي بهتر شده است. خانوادهام من را همراهي کردند و من به مطالعهام ادامه دادم.
باقريان از هفده سالگي تا بيستوپنج سالگي مطالعه شاهنامه را به صورت تخصصي ادامه ميدهد تا اينکه به شاهنامه مسلط و آماده تدريس براي بزرگسالان ميشود. پيش از اين هم در بنياد فردوسي براي بزرگسالان شاهنامه تدريس ميکرده است. با استاداني همچون جلال خالقي مطلق، جلال الدينکزازي، فريدون جنيدي و ... نشست و برخاست و با آنها مکاتباتي درباره شاهنامه داشته است.
براي شاهنامه کاري نکردهاند
به باور باقريان و بسياري از همنسلان او سيستم آموزشي در کشور ما ناقص و معيوب است. برخوردهاي متحجرانه با افرادي همانند او باعث شده آنها ديرتر از آنچه که ميخواهند به هدفشان برسند. همين برخوردها پاي سياوش باقريان را به مدرسه و تدريس در دبستان باز کرد. او دو سال گذشته در جشنوارههاي ملي شاهنامهخواني مربي برتر شاهنامه شده است. در چندين دبستان به کار آموزش شاهنامه براي کودکان مشغول است و تا الان موفق شده صدها خانواده را با شاهنامه آشتي دهد: هميشه به برخي از استادان و شاهنامهپژوهان انتقاد دارم که آنها براي اشاعه و ترويج شاهنامه کاري انجام ندادهاند.
آنها دلشان به همين خوش است که سالي چند بار براي فردوسي همايش برگزار کنند و گرد هم بنشينند و براي هم کف بزنند. اما به نظر من بايد کاري کرد که شاهنامه ميان خانوادهها برود و آنها با اين متن و متوني از اين دست آشنا شوند.
باقريان ميگويد: همين رفتارها به او انگيزه ميدهد و شاخه جوانسراي خردسراي فردوسي را زير نظر دکتر محمدجعفر ياحقي، در خردسراي فردوسي راه بياندازد. حدود صد نفر از جوانان نخبه در زمينههاي مختلف را گرد خود جمع کردند تا براي فردوسي کاري انجام دهيم: تا اندازهاي هم موفق شديم. اما چون از ما حمايت نشد آنطور که بايد نتيجه نگرفتيم. به دکتر ياحقي فشار ميآوردند که چرا به جوانها ميدان ميدهد. اما ايشان تا جايي که ميتوانست از ما حمايت ميکرد.
اوفکر ميکند که اگر از او در مشهد حمايت ميشد اتفاقات فوقالعادهاي درباره شاهنامه و علاقه مردم به آن رخ ميداد. اما الان از يک اتاق چند متري در خيابان هاشميه مشهد کارش را با تهران پي گرفته است: وزارت علوم و چند نهاد ديگر با ما همکاري دارند و آموزشهايمان را در ۱۳ استان کشور و دو شهر کانادا انجام ميدهيم.
بعد از اين بيست سال فعاليت باقريان در زمينه شاهنامه اکنون به جايي رسيده که حوزه فعاليتش را روي ديگر متون کهن ادبي فارسي، همانند آثار سعدي، مولوي و ... به سه زبان دنيا گسترش داده است.
فداي نسل بعدي خواهم بود
باقريان ميگويد: داستان پسرکشي که عوام آن را از شاهنامه فردوسي برداشت ميکنند تنها دستآويزي است که مخالفان گسترش شاهنامه در مدارس و آموزش و پرورش به آن چنگ زدهاند. در حالي که به نظر من اين برداشت سطحي از شاهنامه است: ۹۱ نمونه داستان پسرکشي در ادبيات جهان وجود دارد که بهترين آن داستان رستم و سهراب است. در واقع اين داستان جنگ و خونريزي را مطرح نميکند. داستان رستم و سهراب مسئلهاي را طرح ميکند که همواره در حال تکرار است. فردوسي در اين داستان مطرح ميکند که نسل پيشين اجازه بروز و به روي کار آمدن نسل پسين خود را نميدهد. اين مسئله مصداق زمان کنوني ماست. نسلهاي قديمي به نسل جوان اجازه نميدهند تا با خلاقيت زمينه تحول و رشد جامعه را فراهم کنند.
اين تعمق در محتواي شاهنامه و نه در فرم آن باعث شده اين جوان مشهدي براي خود يک تئوري به عنوان خودکشي رستم مطرح کند. بر اين اساس او فکر ميکند نسل گذشته بايد در برابر نسل آينده خودشان را کنار بکشند: به نظرم بايد نسلهاي پيش از ما خودشان را از عرصه کار و فعاليت کنار بکشند و اجازه دهند نسل بعدي کار را به دست بگيرد. همانطور که من از سال ۱۳۹۰ ديگر اجرا نکردهام و عرصه را براي شاگردانم باز گذاشتهام. همانطور که تصميم دارم از سال ۱۴۱۰ ديگر تدريس نکنم و از سال ۱۴۲۰ مديريت را کنار بگذارم و خودم را بازنشسته کنم. اگر نسل پيشين ما در آموزش و پرورش و هر دستگاه ديگر به تئوري خودکشي رستم، باور داشته باشند ما شاهد پيشرفت جامعه خواهيم بود. درواقع نسل پيشين که به عنوان رستم از آنها ياد شده با (خودکشي) که کنار رفتن از مديريت کارهاست باعث ميشوند که نسلهاي بعدي امکان بروز يابند.
بر خلاف آنچه که گفته ميشود، نسل دهه ۸۰ و ۹۰ نسلي خردمند، باهوش و کوشاست که ميتواند آينده اين کشور را در دست خود بگيرد و آن را به پيشرفت برساند. من هم همه زندگيام را فداي اين نسل خواهم کرد.