قند پارسی/ نان از خاک است ولی اشک از خون دل!

آخرين خبر/ مرد عربي سگي داشت که در حال مردن بود. مرد در ميان راه نشسته بود و براي سگ خود گريه ميکرد. گدايي از آنجا ميگذشت، از مرد عرب پرسيد: چرا گريه ميکني؟ عرب گفت: اين سگ وفادار من، پيش چشمم جان ميدهد. اين سگ روزها برايم شکار ميکرد و شبها نگهبان من بود و دزدان را فراري ميداد.
گدا پرسيد: بيماري سگ چيست؟ آيا زخم دارد؟ عرب گفت: نه از گرسنگي ميميرد. گدا گفت: صبر کن، خداوند به صابران پاداش ميدهد.
گدا يک کيسه پر در دست مرد عرب ديد. پرسيد در اين کيسه چه داري؟ عرب گفت: نان و غذا براي خوردن. گدا گفت: چرا به سگ نميدهي تا از مرگ نجات پيدا کند؟
عرب گفت: نانها را از سگم بيشتر دوست دارم. براي نان و غذا بايد پول بدهم، ولي اشک مفت و مجاني است. براي سگم هر چه بخواهد گريه ميکنم. گدا گفت: خاک بر سر تو! اشک خون دل است و به قيمت غم به آب زلال تبديل شده، ارزش اشک از نان بيشتر است. نان از خاک است ولي اشک از خون دل.
منبع :مثنوي معنوي دفتر پنجم