تازههای نشر/ در میان روضههایت زندگی کردن خوش است

فارس/ عمري پاي روضهها نشستيم و مقتل خوانديم و گريستيم در غم مظلوميت کسيکه آزادگي و شجاعتش زبانزد خاص و عام بوده و هست. آنچنان دل به مِهر بيانتهايش سپرديم و حاجتهايمان را به صف کرديم تا با دستان کوچک و بزرگ اين خاندان، گره از کارمان باز شود. ميخواهيم اينبار، اين فداکاري عظيم را به چشم يک سبک زندگي نگاه کنيم و توشهاي براي دنيا و آخرتمان برداريم.
«در ميان روضههايت زندگي کردن خوش است» مجموعه روايتهايي از واقعۀ عاشورا است که در قالب سبک زندگي بيان شده است. محسن عباسي ولدي با بيان برشهاي تأثيرگذار اين واقعه، يک سبک زندگي را براي خانوادههاي اسلامي به تصوير کشيده است. نويسنده با طرح موضوعات مختلف و کاربردي در حوزۀ خانواده و تربيت فرزند، نقطه اتصالهاي تأثر برانگيزي را با شهداي کربلا برقرار کرده است.
خط به خط اين کتاب، روضههايي در قالب متن ادبي است و احساسات مخاطب را به زنجير ميکشد. گريستن بر مصيبت اباعبدالله(ع) مؤثر و جريانساز است؛ اما زندگي کردن در بطن اين روضهها و زنده نگهداشتن آنها در متن زندگي، سبب رويش و جوشش آن خواهد شد. براي تحقق اين امر، بايد متن روضهها را زندگي کرد؛ بايد رسم زيستن آموخت و در بنا و بقاي خانواده آن را بهکار گرفت.
در اولين بخش اين کتاب موضوع گذشت مطرح ميشود و اينگونه تلنگر ميزند: «تو چرا بخشيدي و من چرا نبخشم حسين؟!» و نويسنده با مطرح کردن موضوع گذشت سيدالشهدا از حُربنيزيد، تلنگرهايي را براي گذشت در زندگي مشترک بيان ميکند.
«بچهها دنبالبازي را دوست دارند» دومين فصل اين کتاب است. در اين فصل نويسنده پاي بچهها را به اين سبک زندگي باز کرده و تأثير رفتارهاي والدين بر آنها را بررسي ميکند. همچنين در فصل «چقدر فاصله است ميان تربيت ما تا تربيت شما حسين!» نکات تربيتي و اخلاقي در تربيت فرزندان را بيان ميکند.
در فصل «کاش معناي «دخترها پدري هستند» را ميفهميديم» درمييابيم که دختران گرچه مرد نيستند، اما مردانه زندگي ميکنند و اسلام چه خوب ارزش و مقام دختران را به جهانيان شناساند و عينک جهالت را از چشمانشان برداشت. زنها که اهل عاطفهاند و همين احساسات پاک آنهاست که ايمانشان را محکمتر کرده است.کودک خردسال که پايش را به زندگي يک زوج ميگذارد اينها را بهتر و بيشتر ميتوان درک کرد. در فصل «چرا اينقدر صبوري رباب؟» از يک طفل خردسال ميخوانيم. «ببين چقدر خانواده باران است کربلاي حسين!» کوچک و بزرگشان حضور دارند.
«بچهها بهانه ميگيرند. بهانهگيري، عيب بچهها نيست » اين را در خانوادۀ کربلا ميبينيم. «بچهها لطيفاند، مثل برگ گل» تاب و تحمل بزرگترها را ندارند و صبرشان به اندازۀ خودشان است. « دل بچهها که مي لرزد آسمان ترک برميدارد» و در کربلاي حسين چقدر دل لرزيد!
«آب بازي، آبادي روح بچههاست» از اين هم مضايقه کردند.
«کوچک ديدن کارهاي بزرگ کار کربلاييهاست» ميتوان بارها و بارها گذشت کرد، نديد گرفت. ميتوان منت نگذاشت و خود را بزرگ نديد.
اين کتاب را بخوانيد تا با خانوادۀ کربلايي، کربلايي خانوادگي بسازيد و به ميزباني واژهها، حسينيۀ خانگي بهراه بيندازيد.