نماد آخرین خبر

یک کتاب خوب/ سه روز و یک زندگی!

منبع
بروزرسانی
یک کتاب خوب/ سه روز و یک زندگی!

کافه بوک/ کتاب سه روز و يک زندگي اثري از پي‌ير لومتر، نويسنده فرانسوي است که مي‌توان آن را رماني جنايي – معمايي در نظر گرفت. لومتر با نوشتن رمان‌هاي ديگري در همين ژانر بود که به شهرتي جهاني رسيد و چندين جايزه ادبي را از آن خود کرد. مهم‌ترين جايزه ادبي او جايزه گنکور بود که به واسطه رمان به اميد ديدار در آن دنيا موفق به کسب آن شد.

پي‌ير لومتر از مشهورترين جنايي‌نويسان فرانسه است. سابقه‌ي او در تحصيل و تدريس روانشناسي در خلق شخصيت‌هاي رازآلود و چندلايه بي‌تاثير نبوده، به طوري که تقريباً همه‌ي آثارش با استقبال مخاطبان، منتقدان و حتي سينماگران روبه‌رو شده است. رمان‌هاي لومتر هيچ‌کدام از جايزه بي‌نصيب نمانده‌اند. کتاب سه روز و يک زندگي جديدترين اثر پي‌ير لومتر است و در سال ۲۰۱۶ منتشر شده است.

منتقدان کتاب سه روز و يک زندگي را جنايت و مکافات مدرن لقب داده‌اند و شخصيت اصلي آن را نيز راسکلنيکف قرن بيست و يکم ناميده‌اند. اين ادعاي کمي نيست و گذاشتن کتاب پي‌ير لومتر در کنار کتاب داستايفسکي بدون ترديد ذهن خواننده را درگير خود مي‌کند. اميدواريم کتاب جنايت و مکافات را خوانده باشيد تا از اين مقايسه تصوير درستي در ذهن داشته باشيد.

کتاب سه روز و يک زندگي
قبل از هر چيزي شروع داستان است که توجه خواننده کتاب را جلب مي‌کند. نويسنده خيلي سريع و در جملات ابتدايي معما و جنايت را مطرح مي‌کند و تقريبا تا آخر کتاب او را رها نمي‌کند. شروع کتاب چنين است:

اواخر دسامبر ۱۹۹۹ مجموعه‌اي از بلاياي عجيب و ناگوار بر بووال نازل شدند که مطمئناً دلخراش‌ترين‌شان ناپديد شدن رمي دِسمدِ کوچولو بود. در آن منقطه‌ي پوشيده از جنگل هر چيزي به کندي اتفاق مي‌افتاد و ناپديد شدن ناگهاني اين کودک همه را بهت‌زده کرد و حتي بسياري از ساکنان آن را هشداري براي اتفاقات آينده دانستند.
اما نکته اساسي رمان در پاراگراف دوم کتاب آمده است:
براي آنتوان، که در دلِ اين ماجراها بود، همه‌چيز با مرگ يک سگ شروع شد، اوليس. دنبال دليل نگرديد که چرا صاحب اين سگ، آقاي دسمد، نام قهرماني يوناني را روي آن حيوان دورگه‌ي سفيد و حنايي گذاشته بود که از لاغري وقتي روي پنجه‌هايش مي‌ايستاد شبيه ميخ مي‌شد؛ اين کنجکاوي فقط معماي ديگري به داستان اضافه مي‌کند.
يک بار ديگر به متن بالا که بيانگر مرگ سگي بر اثر تصادف در حضور پسري دوازده ساله به نام آنتوان است دقت کنيد، چون همه‌چيز از آنجا شروع مي‌شود،خشمي لحظه‌اي که عواملي ديگر به تشديد آن کمک مي‌کنند و باعث بروز يک جنايت مي‌شود.

در اينجا شايد بد نباشد اشاره کنيم که داستان برخي از کتاب‌ها – مانند کتاب حاضر و يا کتاب جنايت و مکافات – آنچنان اهميت ندارند اگر فاش شوند، بنابراين در اينجا هم ترسي از لو رفتن داستان نداشته باشيد چراکه موضوعات مهمتري در کتاب وجود دارد.

داستان کتاب به شکل ساده بيانگر اتفاقاتي است که بر سر آنتوان دوزاده ساله مي‌آيد. آنتواني تنها که دوستانش او را به جمع خودشان راه نمي‌دهند و اين باعث گوشه‌گيري و انزواي نوجوان داستان مي‌شود. تنها همدم او سگ همسايه يعني اوليس و پسرش رمي دسمد است. بعد مردن اوليس، رمي پسر همسايه دوست دوران سخت و آشفتگي‌هاي او مي‌شود. ماتم مرگ اوليس در آنتوان به خشم تبديل شده بود‌. بعد از اين اتفاق ترس همه‌جا در کمين آنتوان نشسته و آن فاجعه هميشه حاضر، تمام زندگي او را تحت الشعاع خود قرار داده بود. در نهايت اينکه با قتل رمي، زندگي آنتوان براي هميشه دستخوش تحول مي‌شود.

نويسنده در کتابش يک کودک – يعني آنتوان – را در موقعيت قاتل قرار مي‌دهد و همين باعث مي‌شود که خواننده از افکار يک کودک که مرتکب قتل شده، آگاه شود. در جنايت و مکافات ما از افکار و فلسفه راسکلنيکف که دانشجويي جوان بود آگاه شديم و اينجا مي‌بينيم که قهرمان خردسال داستان نيز از زير بار سنگين قتل نمي‌تواند خلاص شود. اما مقتول – يعني رمي دِسمدِ – نيز همواره حضوري فعال در رمان دارد که يکي ديگر از جنبه‌هاي مهم کتاب است. رمي دسمد به نحوي همواره زنده است و قاتل خود را تحت تاثير قرار مي‌دهد.

کتاب سراسر پر از هيجان و تعليق است به نحوي که پس از شروع به سختي مي‌توان آن را زمين گذاشت. اگر مي‌توانستم رمان را يک نفس تا انتها ميخواندم تا به سؤالات بي‌جوابم پاسخ داده شود. ولي در پايان با مشخص شدن همه‌چيز شما مي‌مانيد و انبوهي از سؤالات که لومتر آن را به عهده ما مي‌گذارد تا بر اساس نگرش و برداشت خود جواب بدهيم.

کتاب يک جنايي محض نيست بلکه ملغمه‌اي از فلسفه و جهان‌بيني در آن موج مي‌زند. نحوه واکنش و رفتار انسان در برابر گناهان و کنار آمدن با نيرويي دروني به نام وجدان. درگيري‌هاي آنتوان با نيروي دروني‌اش چيزي است که کتاب را بسيار مهم مي‌کند و اين‌جا دقيقا همان‌جايي است که حضور غيرفيزيکي رمي دِسمدِ نقش پررنگي دارد. شايد پرداختن به مسئله وجدان همان‌چيزي باشد که باعث شده منتقدان اين کتاب را با کتاب جنايت و مکافات مقايسه کنند. در کتاب جنايت و مکافات نيز، يکي از مهم‌ترين پيام‌هاي کتاب در اين جمله خلاصه مي‌شد:

آن کسي که وجدان دارد اگر به‌اشتباه خود پي برد، رنج مي‌کشد. اين خود بيش از اعمال شاقه برايش مجازات است.
داستان کتاب سه روز و يک زندگي در سه برهه‌ي زماني روايت مي‌شود، بعد از پايان کتاب هرچه فکر کردم متوجه ربط اسم کتاب نشدم ولي بعد به ذهنم رسيد که لومتر هر دوره را به مثابه يک روز نگريسته و در پايان زندگي‌اي هست که هنوز ادامه دارد.

اما به اعتقاد من پايان کتاب سه روز و يک زندگي شايد مي‌توانست بهتر باشد اگر نمي‌خواست پند و اندرزگونه باشد و حاوي پيامي روشن و آن هم عشق و عشق. عشق مادر به فرزند، عشق عاشق به معشوق، عشق زن به شوهر. اما درنهايت سوال اساسي که نويسنده در کتابش پيش روي ما قرار مي‌دهد اين است که: آيا گناهان کودکي سزاوار مجازات‌اند؟

در نهايت اينکه جنبه روانشناختي کتاب از نقاط قوت آن بود و کشف لايه‌هاي شخصيت اصلي خواننده را بسيار درگير خود مي‌کرد. ترجمه کتاب سه روز و يک زندگي نيز بسيار روان و خوب بود و پيشنهاد مي‌کنم اگر به کتاب‌هاي معمايي علاقه داريد حتما در مطالعات خود نگاهي هم به اين رمان داشته باشيد.

جملاتي از متن کتاب سه روز و يک زندگي
سگ را به خانه‌ي دسمد آوردند. خبر همه‌جا پخش شد. آنتوان خودش را با شتاب رساند. اوليس در حياط نقش بر زمين شده بود و به‌سختي نفس مي‌کشيد. سرش را سمت آنتوان برگرداند که پشت حصار باغ خشکش زده بود. سگ، يک‌پا و پهلوهايش شکسته بودند و لازم بود دامپزشک معاينه‌اش کند. آقاي دسمد، دست در جيب، مدتي به سگش خيره شد، سپس به خانه رفت و تفنگش را آورد و لوله‌اش را به شکم حيوان چسباند و ماشه را چکاند. سپس جسد سگ را داخل کيسه‌ي نخاله‌هاي ساختمان انداخت. کار تمام شد.
از شدت خشم از جا بلند شد. رمي با چشمان گرد شده به او زل زده بود و به سرزنش‌هايش گوش مي‌داد بي‌آن‌که بفهمد منظورش چيست، چون در خانه به او گفته بودند اوليس فرار کرده، کاري که حيوان مرتب انجام مي‌داد. در آن لحظات، به‌خاطر آن همه بي‌توجهي، حسي مهلک آنتوان را فراگرفته بود و او در حال خودش نبود. ماتم مرگ اوليس به خشم تبديل شده بود. غضب کورش کرده بود، شاخه‌ي کلفتي که براي هم‌تراز کردن بالابر از آن استفاده مي‌کرد برداشت و بالا برد، انگار رمي سگ بود و او صاحبش. رمي که هيچ‌وقت آنتوان را در اين حالت نديده بود به وحشت افتاد. برگشت و يک قدم برداشت. آنتوان شاخه را با دو دست گرفت و مست از خشم ضربه‌اي به کودک زد. ضربه به شقيقه‌ي سمت راست خورد. رمي افتاد، آنتوان نزديکش رفت، دستش را گرفت و شانه‌هايش را تکان داد.
شاخه‌اي از دستش مي‌افتد، به تن کودک نگاه مي‌کند که کنارش است. حالت بسيار عجيبي در بدن اوست، نمي‌داند چيست، يک جور لختي… چه کار کردم؟ حالا بايد چه کار کنم؟ برم کمک بيارم؟ نه، نمي‌تواند کودک را همان‌جا رها کند.
آنتوان تلاش مي‌کند به خودش قوت قلب بدهد. بايد دست به کار شود و جنازه را مخفي و سر به نيست کند، بعد از آن همه‌چيز درست مي‌شود. نزديک مي‌رود، چشمانش را مي‌بندد، بازوهاي رمي را مي‌گيرد، خم مي‌شود، دوباره او را روي دوش مي‌اندازد و محتاطانه به راه مي‌افتد. بر دوش بردن رمي حس آتش‌نشاني را به او مي‌دهد که در حال نجات کسي از آتش است.
خستگي آن دو روز بر وجود آنتوان سنگيني مي‌کرد و هيچ‌يک از دو شب نتوانسته بود چشم روي هم بگذارد. توفاني که در پيش بود تمام شب فکر او را درگير خودش کرده بود. روي تخت به صدايش گوش مي‌داد. پنجره‌ها مي‌لرزيدند، باد داخل شومينه هو مي‌کشيد. آنتوان بين خانه‌شان که از توفان به لرزه افتاده بود و زندگي‌اش ارتباط مبهمي حس مي‌کرد. در عين حال براي مادرش هم نگران بود. مادر از نقش آنتوان در ناپديد شدن رمي چيزي نمي‌دانست، هرکس جاي او بود از ديدن حال خراب و وحشت‌زدگي پسرش از ماجرا بو مي‌برد اما خانم کورتن به روش خودش با حوادث روبه‌رو مي‌شد.
او بين افکار آزاردهنده و تخيلش ديوار بلند و ضخيمي بنا کرده بود که تنها مسائل دلشوره‌آوري مي‌توانستند از آن عبور کنند که خلق‌وخوي منحصربه‌فرد او قادر بود با عادت‌ها و قوانين نقض‌نشدني‌اش برطرف‌شان کند. بالاخره درست مي‌شه، اين عبارت را خيلي دوست داشت. معني‌اش اين بود که زندگي هم‌چنان به مسيرش ادامه مي‌دهد،امانه آن‌طور که هست بلکه آن‌طور که ما مي‌خواهيم.همه‌چيز تنها به خواست ما بستگي دارد،نبايد بي‌خودي به گرفتاري‌ها بها داد، بهترين کار اين است که آن‌ها را ناديده بگيريم، اين روش هميشه براي او کارساز بود و تمام زندگي‌اش بر کارآمدي اين روش گواهي مي‌داد.
رابطه‌ي خانوم کورتن با مذهب معامله‌ي بده بستان بود. بنا بر احتياط آنتوان را به کلاس آموزش دين فرستاد اما وقتي فهميد پسرش علاقه‌اي به شرکت در کلاس ندارد اصرار نکرد. معمولا زماني به کليسا مي‌رفت که به کمک نياز داشته باشد. خدا خويشاوند دوري بود که گهگاه مي‌شد از او درخواست کوچکي کرد. براي او شرکت در مراسم عشاي رباني مثل رفتن به ملاقات عمه‌اي پير بود. از دلايل مهم گرايش منفعت طلبانه‌ي او به مذهب همرنگ شدن با جماعت بود. شرکت در مراسم مذهبي بيشتر تابع فصل بود. مردم اغلب زماني به مراسم عشاء مي‌آمدند که کشاورزي به مشکل مي‌خورد، قيمت دام کم مي‌شد يا کارگاه‌هاي اطراف به فکر اخراج کارگران مي‌افتادند. کليسا در نفش خدمات‌دهنده بود و آن‌ها مصرف‌کننده.

مشخصات کتاب
سه روز و يک زندگي
نويسنده: پي‌ير لومتر
ترجمه: محمد نجابتي
انتشارات: قطره
تعداد صفحات: ۲۳۶
قيمت چاپ سوم: ۲۶۰۰۰ تومان

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar