نماد آخرین خبر

یک کتاب خوب/ برای آدم‌های پرحوصله!

منبع
خبرگزاري کتاب ايران
بروزرسانی
یک کتاب خوب/ برای آدم‌های پرحوصله!

خبرگزاري کتاب ايران/ در اين روزگار که «خواندن حوصله فراوان مي‌خواهد» اثر با ارزش محمدرضا شعباني ـ با اندکي اغماض از شيفتگي او نسبت به استاد زرين‌کوب و نوازش قلمي منتقدان اثر وي ـ فرصت مغتنمي است.
 
اگرچه دير، اما بيست و يک سال پيش، در روز چهارشنبه 24 شهريور 1378، مردي از ديار ادب پارسي رخت بربست که مگر مادر دهر، چون او فرزندي بزايد، اگر پدر پير فلک صبر داشته باشد: استاد عبدالحسين زرين‌کوب خيال داشتم به مناسبت سالگشت درگذشت وي مطلبي را قلمي کنم و به ياد آوردم که در روزي يکشنبه 25 شهريور 1301، زنده‌ياد محمدجعفر محجوب، قدم به عرصه وجود گذازد و چه زيبا، هوشنگ اتحاد ـ و حسن تصادف آن ـ در مجلد دوازدهم «پژوهشگران معاصر ايران» به نقد و بررسي و معرفي اين دو عزيز برخاسته است، و در همين حيص و بيص، انتشارات زوار، دست به چاپ کتابي زده است که عمده آثار استاد زرين‌کوب در حيطه ادبي را به نقد و بحث نشسته است و هنگامي که کتاب را ديدم يقين کردم که بايد بيش از يک دهه عمر صرف شده باشد، تا اين کتاب فراهم آيد.
 

شعباني، محمدرضا؛ جهاني در خلوت تنهايي، بررسي آرا و نظريه‌هاي ادبي استاد دکتر عبدالحسين زرين‌کوب، 896 صفحه، وزيري، انتشارات زوار، 1399، تهران.


نويسنده، زرين‌کوب را اوديسه ادبيات نوين ايران ناميده و در پيشاني نوشت کتابش، چنين آورده است: «همدلي و خوانش صحيح آثار زنده‌ياد کتر عبدالحسين زرين‌کوب بهترين طريق ممکن در شناخت اوست؛ خاصه خواندن و ديدن نقد و نظرها و تحليل آراي ايشان است.
 
در اين رساله، ما زرين‌کوب و آثارش را به بوته نقد نشانده‌ايم. به کساني که خود استادند و در عرصه تحقيق دستي بر آتش دارند، و در باب برخي آراي زرين‌کوب گاه خرده‌ها گرفته‌اند. در حد مقدور، چنان که وظيفه منتقد ادبي است، پاسخ‌هايي بي‌شبهه داده‌ايم، اين پاسخ‌ها همگي در خط نقد ادبي صورت وقوع و امکان يافته است. هرجا سخن و گفته نويسندگان امروزين سخته و سنجيده مي‌نمود، با کمال احترام پذيرا بوده و بر گفته‌هاي آنان ارج نهاده‌ايم. قصد ما بي‌شک نشان دادن ارزش وجودي هر يک از آثار زرين‌کوب و تعيين و تشخيص آرا و نظريات ايشان و به تبع استخراج و نقد اين آرا در بوته نقد ادبي است. زرين‌کوب، خود استاد مسلم و يکه‌تاز ميدان نقد ادبي بوده است، چنان که مي‌دانيم رساله دکتراي او پيرامون همين موضوع است: نقد ادبي و دقيق‌تر نقد الشعر.
 
بنابراين نياز جدي احساس شد، تا در اين عرصه گامي چند برداشته شود. کار ما البته بي‌عيب و کاستي نيست. در حقيقت نقد و بررسي آرا و نظريه‌هاي ادبي عبدالحسين زرين‌کوب، يک کار گروهي است، و از عهده کسي چون حقير البته ساخته نيست، با اين وجود در اين درياي بيکران، تني به آب زدن چندن نيز ـ گرچه پرخطر بود ـ بي‌فايده نبوده است. دست کم نگارنده را گستاخ ساخت، تا به قدر وسع خود در روشنايي منتقدانه آرا و عقايد زرين‌کوب دست و پايي بزند».
 
نويسنده در ستايش زرين‌کوب «او را از معدود محققاني مي‌داند که پاکيزه‌ترين پژوهش‌هاي ادبي و نقد ادبي و کنکاش در عرفان، تصوف و تاريخ ايران و اسلام و فلسفه آن را انجام داده است» و اصرار دارد وي را «جمع عالي از فهم درست و بي‌شبهه ميان سنت و تجدد» بنامد و بداند و در ستاش استادش مي‌نويسد: «... اين که کسي هم به ملکات انساني آراسته باشد و هم در درجات علمي شخصيتي برجسته و بزرگ باشد. البته يافتنش در دوره ما تا اندازه‌اي سخت، بلکه امروز جزو امور ناياب است. استاد فردي الحق جامع الاطراف بود، از يک سو، قلمي فاخر و شيرين داشت، نثري باشکوه و در عين حال جدّي و فخيم [و ] متناسب با هر موضوعي که خواست به رشته تحرير کشاند، به راحتي قلم را در بابش به کار مي‌بست و انصاف آن که چه خوب و مطنطن مي‌نگاشت و از سويي دايره بسيار وسيع معلومات ايشان در عرصه‌هاي گوناگون ادبي و نقادي از کسي پوشيده نيست. زرين‌کوب خصايص عاليه ديگري نيز داشت از جمله روحيه تسامح و تساهل‌نگري در رفتار علمي و اجتماعي، چرا که او به فرهنگ‌هاي شرق و غرب آشنايي بالنسبه کاملي داشت، خاص آن که روح علمي و شکاکيت وي در اين باره از او يک محقق واقعي ساخته بود».
 
بدين ترتيب آشکار است که سوگيري نويسنده دفاع از آراي زرين‌کوب در برابر هرگونه نقدي است که او برنمي‌تابد و قريب به نود نظر و آراي استاد در جميع آثار ادبي او را به نقد نشسته و آرا و نظريات بسياري از اهالي تفکر و تعقل را مستقيم و غيرمستقيم به نقد کشيده و حتي در باب «شيعه» بودن فردوسي چون خود برنمي‌تابد، چندان همداستان با زرين‌کوب نيست و فردوسي را «شعوبي» مي‌داند. موارد اندک نقد آثار استاد که بيشتر در مورد عطار نيشابوري و آثار منتسب به اوست، از جمله خرده‌گيري‌هاي نويسنده، صد البته با لحني آرام و در مقام شاگردي کاملاً مؤدبانه است، و خرده‌گيري بر نقادان نظرات استاد زرين‌کوب، با اندکي چاشني طعنه، او وقتي نظري را موافق نظريات خود مي‌يابد، آن را درست مي‌انگارد و در مورد مذهب فردوسي، و اين امرکه با دين مرسوم مردم آن روزگار چندان همخواني ندارد، مي‌نويسد: «... از يک سو شاهنامه محل منازعه در عرصه ديني شاعر نيست و به زعم درست دکتر محمد دهقاني: دينداري فردوسي اصولاً در هيچ يک از قالب‌هاي مرسوم زمانه‌اش نمي‌گنجد» و دينداري فردوسي را در دايره «بي‌آزاري» ترسيم مي‌کند و با حجت آوردن غزل خواجه شيراز: مباش در پي آزار و هرچه خواهي کن، که در شريعت ما غير از اين گناهي نيست، فردوسي را همسو با او مياند و کلام حماسه سراي طوس را، معادل عدم ازار مردم مي‌داند: بترس از خدا و ميازار کس، ره رستگاري همين است و بس، و آراي جلال خالقي مطلق و احمد مهدوي دامغاني را چندان پذيرفتني نمي‌داند و همسويي استاد زرين‌کوب با اين دو را نيز چندان معقول نپنداشته و اصرار دارد، نظر ديگري غير از اين سه را ارائه دهد، و تاکيد مي‌کند: بنابراين گفته استاد خالقي مطلق در باب مخالفت محمود با فردوسي مبني بر آن که فردوسي شيعيي بود و محمود نيز سني متعصب چندان صحيح نيست و محتمل است اين نظر کلي ايشان از استاد صفا مأخوذ شده باشد.
 
نويسنده، در بخش‌هاي ديگر، نابينايي رودکي از ابتدا و يا در انتهاي عمر، از سوي استاد را به نقد و بحث کشيده و برخي از اشعار منتسب به ابوسعيد ابي‌الخير را از او ندانسته و هم صدا با زرين‌کوب، خاقاني را «خالي از عقده» زمانه خود نمي‌داند، هرچندکه آرا و نظرت ديگران را نيز بازگو کرده و از جمله روايت ميرجلال‌الدين کزازي را درباره خاقاني، که نه تنها او را داراي عقده رواني ندانسته، بلکه آن را «اخلاق و منش خلقي و روحي و رفتاري شاعر شروان» برشمرده، که باعث به خودباوري برسد و «آفريدن تواند»، را روايت کرده است.
 
آثار تاريخي استاد زرين کوب ـ از جمله کتاب دو قرن سکوت ـ در اين کتاب به نقد کشيده نشده و گويا بايد منتظر بود و در کتاب ديگري آن را ديد و خواند. در اين کتاب پُرحجم، با آراي بسياري از نويسندگان روزگارمان آشنا مي‌شويم، و در ميان اين همه، نقد نظرات استاد شفيعي کدکني، جالب توجه است و وجه ديگر اين کتاب، آشنايي نسبي با کليه آثار ادبي استاد زرين‌کوب است و کساني که تاکنون توفيق خواندن آثار اين استاد فقيد در بخش ادبي را چندان پيدا نکرده‌اند، اين فرصت را بالنسبه خوب پيدا مي‌کنند.
 
در اين روزگار که «خواندن حوصله فراوان مي‌خواهد» اثر با ارزش محمدرضا شعباني ـ با اندکي اغماض از شيفتگي او نسبت به استاد زرين‌کوب و نوازش قلمي منتقدان اثر وي ـ فرصت مغتنمي است.
 
ديگر فرصت مغتنم در اين روزها که مي‌تواند براي عده‌اي، با اوج‌گيري کرونا و خانه‌نشيني، به دست آيد، مطالعه «فرهنگ داستان‌نويسان» است. کتابي خواندني، با ابعاد گوناگون و گزينشي هوشمندانه از سوي کسي که بيش از نيم قرن در اين راه دماغ سوزانده است:
 
ميرصادقي، جمال؛ فرهنگ داستان‌نويسان، شيوه‌هاي روايت تشريحي داستان‌نويسي، 757صفحه وزيري، انتشارات فرهنگ معاصر، 1397، تهران. در اين کتاب با شيوه‌هاي گوناگون روايت، که مبنا و عنصر اصلي داستان و قصه است. آشنا مي‌شويم و مصاديق هرکدام از چهل و هفت شيوه داستان‌نويسي، با گزينشي فراگير، از ميان ادبيات داستاني ايران و جهان انتخاب و در برابر خواننده نهاده شده است.
 
داستان‌هاي دل‌نشين و خواندني، از جمله داستان‌خواندني: نه آدمي، نه صدايي؛
«بچه‌ها و نوه‌ها مي‌دانستند که آقا بزرگ سخت مريض است. دکتر گفته بود که حالش وخيم است. اين بار آقابزرگ ساکت مانده بود و نگراني آنها را به مسخره نگرفته بود که: اگه اومدين حلواي منو بخورين، ول معطلين حالا حالاها، خيال مردن ندارم. مي‌گفت مي‌خواهد صدسال زندگي کند در خانه قديمي خود، توي يکي از کوچه‌هاي خيابان سيروس، زندگي مي‌کرد.
يکي از پسرهايش با او مانده بود و زن و بچه‌هايش از آقابزرگ نگهداري مي‌کردند. پسرها و دخترهاي ديگر هر کدام در گوشه و کنار شهر پراکنده بودند. جمعه‌هاي آخر ماه، همه شان توي خانه، دور او جمع مي‌شدند. آقابزرگ سرحال و کيفور، بالاي اتاق پنجدري مي‌نشست و اغلب خاطره‌هاي گذشته خود را تعريف مي‌کرد. خاطره‌هايي که همه بارها آنها را شنيده بودند...»
 
دو کتاب خواندني ، هر کدام در سويي، اما در يک جهت: ادبيات، و نقطه مشترک هر دو، بخش‌هاي نسبتاً کوتاه و جذاب و خواندني، از نقد ادبي، تا قصه و داستان، آن هم براي آدم‌هاي پرحوصله، در روزگاري که حوصله‌داشتن حکم کيميا را پيدا کرده است.
 

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar