وحشی بافقی؛ «هیشکی منو دوست نداره»ترین شاعر فارسی!
جام جم/ وحشي بافقي احساس ميکرد هيچ زني هرگز با او ازدواج نخواهد کرد
تاريخ ادبياتمان را غربيها و بهخصوص انگليسيها برايمان نوشتهاند، پس سالمرگ وحشي بافقي را امروز که ششم مهر ماه مصادف با 27 سپتامبر است در نظر ميگيريم و به همين بهانه نگاهي داريم به غمگينترين شاعر فارسي که اگر در زمانه ما متولد شده بود، لابد به جاي شعرهاي سوزناک، اين کليشهايترين گلايه نسل امروز ورد زبانش ميشد که «هيشکي منو دوست نداره». وقتي از وحشي بافقي حرف ميزنيم، به شاعري تنها و تهيدست اشاره ميکنيم که تولدش، تخلصش، شعر و مرگ و آرامگاهش ماجراهايي خواندني و شنيدني است، اما پر از سوز دل و آب چشم. براي اثبات تنهايي وحشي بافقي همين بس که نامش براي بسياري از ما يادآور درس پرجزئيات تاريخ ادبيات است با انبوه نامها که باعث سرگيجه ميشوند و اجازه نميدهند به ياد بياوريم از وحشي بافقي هم شعرهاي زيبا شنيدهايم و چه بسا از بر باشيم. براي رفع دلتنگي از شاعر نامدار يزدي، بد نيست اين گزارش از احوالات شاعر را بخوانيم و يادي کنيم از يکي از شعرهاي معروفش که محسن چاوشي در سال 1391 و در ششمين آلبوم رسمي خود در قطعه «رميديم» ابياتي از اين غزل را به زيبايي اجرا کرد: ما چون ز دري پاي کشيديم، کشيديم/ اميد ز هر کس که بريديم، بريديم/ دل نيست کبوتر که چو برخاست نشيند/ از گوشه بامي که پريديم، پريديم.
وحشي از نگاه تاريخ ادبيات
نامش کمالالدين محمد بود و در سده دهم يعني سال 939 هجري قمري در شهر بافق از توابع يزد چشم به جهان گشود. دوران زندگي او با پادشاهي شاه طهماسب صفوي و شاه اسماعيل دوم و شاه محمد خدابنده همزمان بود.
درسش را در بافق تمام کرد و بعد به يزد رفت که شاگرد دانشمندان و سخنگويان بزرگ شهر بشود. دوره شاگردي در يزد که تمام شد، سر از کاشان درآورد و مکتبدار شد. بسياري از اشعار وحشي در کاشان سروده شدهاند. او غزلسراي بزرگي بود و کليات وحشي متجاوز از 9 هزار بيت و شامل قصيده، ترکيببند و ترجيعبند، غزل، قطعه، رباعي و مثنوي است.
مثنوي «فرهاد و شيرين» که به تقليد از خسروشيرين نظامي سروده شده، از يادگارهاي وحشي بافقي است، اما بر شرح پريشاني او اين درد مضاعف است که عمر شاعر کفاف نداد که مثنوي فرهاد و شيرين را تمام کند. البته وصال شيرازي پس از ۵۲۰ سال ۱۲۵۱بيت به اين مثنوي اضافه و آن را کامل کرد. بعد از آن نيز صابر شيرازي ۳۰۴بيت ديگر براي اين مثنوي سروده و براي نسل ما همين بس که اين مثنوي يکي از زيباترين آثار شعر فارسي و از کمنظيرترين عاشقانههاست.
وحشي تمام عمر يعني تا سال 991 هجري قمري و تا 27 سپتامبر در کاشان زندگي کرد به جز سفرهايي که به بندر هرمز و هندوستان داشت. البته روايتي هست که بعد از اين سفرها به کرمان رفته و آنجا دار فاني را وداع گفته اما در هر صورت، انبوه آن همه غم به شاعر فرصتي نداد که بيشتر از يکسال و 5 دهه زندگي کند. گويا علت مرگ وحشي، تب سوزان بوده که جز اين مرگ، هيچ چيز نميتوانست آن زندگي پر آه را تکميل کند.
غمگينترين شاعر وحشي
به چشمهاي وحشي بافقي در اين سرديس که در بوستان وحشي بافقي يزد نصب است، نگاه کنيد، اندوه جهان در آن موج ميزند و تنهايي عظيم شاعر در دايره اين چشمهاي سنگي پهنا گرفته است.
وحشي بافقي شعرش را متمايل به سبک هندي ميسروده و از شاعران مکتب وقوع بوده اما غزلهايش بيشتر از هر چيز داستان عشقهاي نافرجام، زندگي سخت و مصائب و مشکلات شاعر اندوهگين است. او احساس ميکرد هيچ زني به ازدواج با او در نخواهد آمد و شعرهايش همه شرح پريشاني اوست، بعلاوه کمي مدح و کمي سفرنامه و مابقي هر چه هست از عشق است و عشق.
يکي از غزلهاي وحشي که از يک شکست سنگين عشقي حکايت دارد، اينطور شروع ميشود: دوستان شرح پريشاني من گوش کنيد/ داستان غم پنهاني من گوش کنيد/قصه بيسروساماني من گوش کنيد/ گفتوگوي من و حيراني من گوش کنيد/ شرح اين آتش جانسوز نگفتن تا کي؟/ سوختم سوختم اين راز نهفتن تا کي؟
همين يک غزل کافي است که بدانيم چرا وحشي بافقي در تاريخ چنين جايگاهي دارد و درد عشقش هيچ قابل قياس نيست با دردهاي بيعمق و رمق عاشقان امروزي.
چرا وحشي؟
روزي روزگاري حاکم کاشان، شاعر را ديده و نگاهي انداخته به ظاهر پريشان و احوالات شوريدهاش و گفته: اين وحشي، شعر ميتواند گفت؟
از همين نقطه بود که زندگي شاعر به دو قسمت تقسيم شد. او که پيش از اظهارات حاکم کاشان، کمالالدين ناميده ميشد يا حتي شمسالدين به خواست و اراده خود شاعر، معروف شد به وحشي بافقي. اين تخلص از قريحه شاعر و اشعارش چنان قدرت گرفت که در تاريخ ماندگار شد و رسيد به امروز شايد که کنجکاو شويم و شرح پريشانيهاي اين وحشي شوريده را بيشتر بخوانيم.
مقبرهاي در يک پيادهرو
براي تکميل شرح پريشاني بايد اضافه کنيد که امروز مزار مرد شاعر در يک پيادهروست؛ يعني تقدير براي شاعر شوريده حتي يک مقبره باشکوه و زيبا هم روا نديده که بعد از مرگ در آن آرام بگيرد.
وحشي را در زادگاهش به خاک سپردهاند و حالا پيکر او در محله پيرو برج روبهروي شاهزاده فاضل در محلي که اکنون به کوچه آروک (اَهرُک) معروف است، قرار گرفته. نقل شده وحشي در زير سنگي مرمري منقش به يکي از سرودههاي سوزناکش دفن شده بود. در زمان آخرين پادشاهان صفويه به همت محمدعلي بيگناظر، بيوتات يزد اولين آرامگاه وحشي بنا نهاده شد و پس از آن براي آرامگاهش يک گنبد هم ساخته شد که تا سال ۱۰۸۲ قمري که مورخ معروف مستوفي بافقي آن ساختمان را ديده و شرح داده، برقرار بود. در سال ۱۳۱۲ شمسي که خوانين بختياري مورد قهر و غضب رضاشاه واقع شدند و حکومت آن زمان يزد نيز به دست مدبر نوري بود، او براي خوشخدمتي به دولت، مقبره وحشي را ويران و سنگقبرش را به جهودان يزد فروخت.
مقبره وحشي بافقي از بين رفت و مدفن آن درگذر زمان فراموش شد تا سال 1393 که خواهرزاده 95 ساله فرخي يزدي، از محل اقامتش در آمريکا به يزد آمد تا خانه بهجاي مانده از دايياش را احيا و به مکاني براي يادبود او تبديل کند. او در اين سفر معماي مدفن فرخي يزدي را حل کرد و توضيح داد پيکر وحشي بافقي درست در ابتداي خياباني که خانه فرخي يزدي در آن بوده، قرار داشت اما در زمان پهلوي اول اين قسمت خيابانکشي شده بود و قبر شاعر مانده بود زير پيادهرو.
مسؤولان ميراث فرهنگي و شهرداري يزد با توجه به اطلاعات خواهرزاده فرخي يزدي محل حدودي اين آرامگاه در پيادهروي خيابان امام خميني(ره) يزد را حفاري کرده و به بقاياي قبر اين شاعر بزرگ دست پيدا ميکنند. حالا مدفن شاعر در اين پيادهرو مانده تا شرح پريشاني شاعر کامل شود و نقطه پايان اين غمنامه، خانه شاعر و تنها يادبود اوست که براثر بيتوجهي ويرانشده و هيچ از آن نمانده است.
سال ۱۳۵۶ بناي يادبودي در محله پير و برج- که خانه شاعر آنجا بوده- به نام وحشي بافقي پيريزي و در سال ۱۳۵۸ به پايان رسيد و سرديس شاعر هم همانجا نصبشده است.
ما و وحشي
باريتعالي در تقدير وحشي جز اندوه، چيزهايي مقرر کرده که زياد دربارهاش نميدانيم. اگر درد اين عاشق، قلبي را به درد آورده همين بس که نگاهي کنيم به کليات آثارش. براي اين نگاه اجمالي قرار نيست راه دوري برويد، ميتوانيد در گام اول چند قطعه از علي زند وکيلي را بشنويد و اگر چسبيد، سري به گنجور در اينترنت بزنيد و اگر هنوز سيراب نشديد از شاعرانگي وحشي، قدم رنجه کنيد و از اولين فروشگاه اينترنتي کلياتش را بخريد و حالش را ببريد.
بنابراين لازم است بدانيد قطعه «من ندانستم» از آلبوم قمارباز، «همخواب» اولين قطعه اجراشده براي سريال شهرزاد، «غلط کردم، غلط» و «رميدم» از آلبوم من خود آن سيزدهم که همه با صداي محسن چاوشي اجراشدهاند و نيز «نامآشنا» از علي همايون، «پريشاني» با صداي امير بهمنش و «عبور از مه» به خوانندگي علي زند وکيلي از سرودههاي وحشي بافقي هستند.