2
6
330
آخرين خبر/ زاهدي مهمان پادشاهي بود. چون به طعام بنشستند کمتر از آن خورد که ارادت او بود و چون به نماز برخاستند بيش از آن کرد که عادت او، تا ظنّ صلاحيت در حق او زيادت کنند.
ترسم نرسي به کعبه، اي اعرابي
کاين ره که تو ميروي به ترکستان است
چون به مقام خويش آمد سفره خواست تا تناولي کند. پسري صاحب فراست داشت. گفت: اي پدر! باري به مجلس سلطان در طعام نخوردي؟ گفت: در نظر ايشان چيزي نخوردم که به کار آيد. گفت: نماز را هم قضا کن که چيزي نکردي که به کار آيد.
اي هنرها گرفته بر کف دست
عيبها بر گرفته زير بغل
تا چه خواهي خريدن اي مغرور
روز درماندگي به سيم دغل
قسمت قبل