
ماجرای پَرهای حاشیهساز سیمرغ چیست؟

ايسنا/پس از انتشار متني جعلي درباره «پَر سوم» در «شاهنامه» منسوب به اميرهوشنگ ابتهاج (هــ.ا.سايه) و بحثها و واکنشهاي کاربران فضاي مجازي نسبت به صحت آن و تاکيد دوباره فرزند اين شاعر نسبت به جعلي بودن اين متن، حالا مسعود خيام از ماجراي هر يک از پرهاي سيمرغ در «شاهنامه» ميگويد.
چند ماهي ميشود که بحثهايي درباره «پر سوم» سيمرغ در «شاهنامه» در فضاي مجازي پا گرفته است. در واقع آغاز ماجرا به انتشار متني جعلي منسوب به «سايه» برميگردد که بخشي از آن به شرح زير است: «در شاهنامه فردوسي روايت عجيبي وجود دارد.داستان از اين قرار است که: وقتي زال ميخواست از سيمرغ خداحافظي کند و او را ترک کند، سيمرغ سه پَر از پَرهاي خود را به زال ميدهد و به او ميگويد: «هر وقت در تنگنا و تيرهروزي قرار گرفتي پرها را به آتش بکش تا من ظاهر شوم و به ياريات بشتابم.»سالها ميگذرد... رودابه، همسرِ زال، رستم را آبستن ميشود و ناتوان از وضعحمل در بستر مرگ ميافتد. زال هراسان اولين پر سيمرغ را به آتش ميکشد. سيمرغ به ياري همسر و فرزندش ميآيد و از مرگ ميرهاندشان... زال در اواخر عمر و قبل از مرگش دو پر ديگر را به رستم ميدهد تا در تنگنا آنها را به آتش بکشد...سالها ميگذرد و رستم در جنگ با پهلواني به نام اسفنديار دچار زخمهاي فراوان ميشود و مستاصل از شکست او... رستم پر دوم را به آتش ميکشد. سيمرغ آشکار ميشود. رستم را درمان ميکند و راز شکست اسفنديار را برملا ميکند. رستم پيروز ميشود...اما راز سر به مُهري که فردوسي قرنهاست آن را پنهان کرده، اينجاست. فردوسي تکليف پر سوم را مشخص نکرده است. در هيچ جاي شاهنامه نشان و خبري از پر سوم نيست. سرنوشت پر سوم در پرده معماست. حتي هنگامي که رستم در هفتخان، در نبرد ديو سياه و سپيد گرفتار ميشود، و يا در رزم اول از سهراب شکست ميخورد، پر سوم را به آتش نميکشد. يا هنگامي که در چاه شغاد نابرادر به تيرهاي زهرگون گرفتار ميآيد، کشته ميشود، ولي پر سوم را به آتش نميکشد. چه چيز باارزشتر از جانش که مرگ را ميپذيرد، ولي پر سوم را نگاه ميدارد؟ چرا؟ رستم پر سوم را به چه کسي سپرده است؟ پر سوم بايد به دست چه کسي برسد؟ و در چه زماني به آتش کشيده شود؟ ادبيات اساطيري ايران شعلهگاهِ ديرندهاي از اشارات و کنايهها و نشانههاي ژرف و رازآلود است. اشاراتي که خاستگاهش، همان تجسمِ آمال و آرزوهاي ساکنان فلات ايران است...ايران خانه سيمرغ است و ما نوادگان رستم و زاليم...»
پس از اينکه اين متن جعلي به عنوان مقالهاي منسوب به «سايه» منتشر شد، فرزند او با انتشار پستي خواستار اين شد که «با نام و عکس سايه تجارت نکنيد!» و در آن پيام صراحتا اعلام کرد که اين متن جعلي است. با اين حال اما باز هم دست به دست شدن اين متن و گمانهزنيها درباره صحت آن و ماجراي «پر سوم» ادامه يافت و با واکنشهايي همراه بود، عدهاي در پي راستيآزمايي اين مطلب در فضاي مجازي پرسشهايي را مطرح ميکردند و برخي از کابران نيز درباره اين متنِ درواقع جعلي انتقادهايي را به اين شاعر پيشکسوت وارد کردند.

در پي بازانتشار اين متن جعلي و بحثهاي مربوط به آن، بار ديگر فرزند ابتهاج در واکنشي نوشت: «اين روزها دائما بايد جواب پيامهاي مشابهي را بدهم که چند ماه پيش هم دست به دست ميشد و اجبارا اينجا و در صفحات مجازيام مطلبي نوشتم. عدهاي بيکار و بيمار ظاهرا هر از چندي دست به اين کار ميزنند و باعث زحمت ديگران ميشوند. رسم روزگار ماست که اين افراد به عمد مطالب جعلي را با اهداف مشخصي در صفحات مجازي منتشر ميکنند که قصد و هدف مشخص در پس اين کارها بهخوبي ديده ميشود. من به سهم خودم بارها به جعلي بودن اين مطالب اشاره کردهام. بخصوص مطالبي که از جانب سايه و همچنين درباره سايه منتشر ميشود. همانطور که بارها توضيح نوشتهام آثار و گفتههاي ايشان تنها در کتابهايشان و فيلمهاي شب شعرهايشان انتشار يافته است. يک بار ديگر اينجا يادآوري ميکنم: مطلبي که درباره پر سوم و فردوسي دست به دست ميشود جعلي است!»

حالا پس از بحثهاي پيشآمده درباره «پر سوم» سيمرغ، مسعود خيام، نويسنده و پژوهشگر يادداشتي را درباره پرهاي سيمرغ در «شاهنامه» نوشته و آن را در اختيار ايسنا قرار داده است که در ادامه ميآيد: «موقعي که سيمرغ ميخواهد فرزند معنوياش زال را به پدر جسمانياش سام بدهد و زال ناراضي است، به زال «پر» ميدهد تا هر وقت به او نياز داشت پر را آتش بزند.
ابا خويشتن بر يکي پَرّ من/ همي باش در سايه فرّ من
گرت هيچ سختي به روي آورند/ ز نيک و ز بد گفتوگوي آورند
بر آتش برافکن يکي پرّ من/ ببيني هم اندر زمان فرّ من
يعني هر وقت واقعا دلت سوخت و به من احتياج داشتي من در خدمتم. اين پر معناي عام دارد.
موقع زاده شدن رستم که به عمل سزارين يا «رستمزايي» نياز ميافتد، زال پر را ميسوزاند و سيمرغ به کمک ميآيد.
همان پرّ سيمرغش آمد به ياد/ بخنديد و سيندخت را مژده داد
يکي مِجمَر آورد و آتش فروخت/ وزان پرّ سيمرغ لختي بسوخت
هم اندر زمان تيرهگون شد هوا/ پديد آمد آن مرغ فرمانروا
پس از عمل سزارين، سيمرغ دستورات بهداشتي به زال داد و يک پر ديگر از بال خود کند و داد. اين پر دوم است.
بگفت و يکي پر ز بازو بکند/ فکند و به پرواز بر شد بلند
بشد زال و آن پرّ او برگرفت/ برفت و بکرد آنچه گفت اي شگفت
در جنگ رستم و اسفنديار يعني اواخر بخش اسطوره و حماسه در شاهنامه، رستم و رخش زخمي و خونين و مالين به اردوگاه آمدهاند. زال به بالابلندي ميرود و با خود منقل آتش ميبرد و آنجا پر دوم را آتش ميزند.
«فسونگر چو بر تيغ بالا رسيد/ ز ديبا يکي پر به بيرون کشيد
به مجمر يکي آتشي برفروخت/ بر آتش از آن پَرْش لختي بسوخت
سيمرغ ميآيد. زخمهاي رخش و رستم را ميبيند. تيرها را بيرون ميکشد و با پر خود روي زخمها ميمالد تا خوب شود. اين پر سوم است.
به منقار از آن خستگي خون کشيد/ وزو هشت پيکان به بيرون کشيد
بر آن خستگيهاش ماليد پر/ هم اندر زمان گشت با زور و فر
اکنون سيمرغ ميخواهد برود. يک پر ديگر به رستم ميدهد.
يکي پرّ من تر بگردان به شير/ بمال اندر آن خستگيهاي تير
احتمالا اينجا صحبت از پر چهارم است اما اين هنوز همه داستان نيست.
سيمرغ آدرس درخت باستاني را به رستم ميدهد تا از چوب آن براي کشتن اسفنديار استفاده کند. سيمرغ ميگويد وقتي از چوب گز تير درست کردي...
به آتش بر اين چوب را راست کن/ يکي نغز پيکان نگه کن کُهُن
سه پرّ و دو پيکان بدو در نشان/ نمودم تُرا از گزندش نشان
يعني سواي آن سه يا چهار پر که قبلا داده، سه پر جديد براي تيري که بايد به سوي اسفنديار پرتاب کند به رستم ميدهد.
اين پرها مربوط به اواخر کار است و در جنگهاي قبلي به کار نميآمدهاند.»