نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
  2. برگزیده
کتاب

جعلیاتی که به نام قیصر امین‌پور منتشر می‌کنند

منبع
ايسنا
بروزرسانی
جعلیاتی که به نام قیصر امین‌پور منتشر می‌کنند

ايسنا/ آن‌قدر در فضاي مجازي دست به دست شده‌اند که انگار به راستي يکي از سروده‌هاي قيصر امين‌پور هستند؛ جعليات آشنايي که نام اين شاعر را انگار به نفع سودجوياني به دوش مي‌کشند.
 به قول اسماعيل اميني - شاعر و مدرس دانشگاه -، «کتاب نخوانيد! جعليات بخوانيد»؛ «جعليات، به شما مي‌گويند که شاعران و نويسندگان و متفکران بزرگ هم، مانند شما عوامانه فکر مي‌کنند و شعر و داستانِ عوامانه مي‌نويسند»؛ «قيصر امين‌پورِ جعلي، جوانکي است احساساتي و درون‌گرا، که از بس شکست عشقي و عاطفي تحمل کرده، تن به جبر تقدير داده و شعرهاي گاهي مي‌شود و گاهي نمي‌شود و زود مي‌شود و دير مي‌شود، مي‌سازد با غلط وزني و قافيه‌اي و حتي املايي».

شايد براي همين است که عده‌اي نوشته‌هايي را که خودشان دوست دارند به نام بزرگان منتشر مي‌کنند و الباقي هم اين‌ها را به روزمره خود نزديک مي‌بينند و مدام بازنشر مي‌کنند، تا پستي که با شعر جعلي گذاشته‌اند بيشتر لايک بخورد!

در اين‌جا نگاهي داريم به برخي از متن‌هاي جعلي‌اي که به نام قيصر امين‌پور منتشر مي‌شوند: 

(از اين شعر جعلي، دکلمه و ويديو هم ساخته شده است)

«ياد دارم در غروبي سرد سرد/ مي‌گذشت از کوچه ما دوره‌گرد
داد مي‌زد: "کهنه قالي مي‌خرم/ دست دوم، جنس عالي مي‌خرم
کوزه و ظرف سفالي مي‌خرم/ گر نداري، شيشه خالي مي‌خرم"
اشک در چشمان بابا حلقه بست/ عاقبت آهي کشيد، بغضش شکست
اول ماه است و نان در سفره نيست/ اي خدا شکرت، ولي اين زندگي است؟!

سوختم، ديدم که بابا پير بود/ بدتر از او، خواهرم دلگير بود
بوي نان تازه هوشش برده بود/ اتفاقا مادرم هم، روزه بود
صورتش ديدم که لک برداشته/ دست خوش‌رنگش، ترک برداشته
باز هم بانگ درشت پيرمرد/ پرده انديشه‌ام را پاره کرد...
"دوره‌گردم، کهنه قالي مي‌خرم/ دست دوم، جنس عالي مي‌خرم
کوزه و ظرف سفالي مي‌خرم/ گر نداري، شيشه خالي مي‌خرم"
خواهرم بي‌روسري بيرون دويد/ گفت: "آقا، سفره خالي مي‌خريد؟!"»

همچنين نمونه‌اي از نثرواره‌هايي که با تقطيع شعرگونه به نام قيصر امين‌پور در فضاي مجازي دست به دست مي‌شود:

«آدم‌هايي هستند در زندگي‌تان؛
نمي‌گويم خوبند يا بد...
چگالي وجودشان بالاست...
افکار،
حرف زدن،
رفتار،
محبت داشتن‌شان
و هر جزئي از وجودشان امضادار است...
يادت نمي‌رود
"هستن‌هاي‌شان را..."
بس که حضورشان پررنگ است.
ردپا حک مي‌کنند، اين‌ها روي دل و جانت...
بس که بلدند "باشند"...
اين آدم‌ها را، بايد قدر بداني...
وگرنه دنيا پر است از آن ديگر
بي‌امضاهايي که شيب منحني حضورشان، هميشه ثابت است...
بعضي از آدم‌ها ترجمه شده‌اند
بعضي از آدم‌ها فتوکپي آدم‌هاي ديگرند
بعضي از آدم‌ها با چند درصد تخفيف به فروش مي‌رسند
بعضي از آدم‌ها فقط جدول و سرگرمي دارند
بعضي از آدم‌ها خط‌خوردگي دارند
بعضي از آدم‌ها را چندبار بايد بخوانيم تا معني آن‌ها را بفهميم
بعضي از آدم‌ها را بايد نخوانده کنار گذاشت
از روي بعضي آدم‌ها بايد مشق نوشت
از روي بعضي آدم‌ها جريمه!!!
نياز نيست انسان بزرگي باشيم
انسان بودن خود نهايت بزرگي‌ست
مي‌توان ساده بود ولي انسان بود
به همين سادگي»

و اين مورد:

«ديرگاهي‌ست که افتاده‌ام از خويش به دور! شايد اين عيد به ديدار خودم هم بروم»

مصرع دوم بيت بالا شبيه يکي مصرع‌هاي شعر قيصر امين‌پور است که چنين است: «گفتم اين عيد به ديدار خودم هم بروم/ دلم از ديدن اين آينه ترسيد چرا؟»

و يک متن جعلي ديگر که به نام قيصر امين‌پور منتشر مي‌شود:

«من پاييز را جارو مي‌کنم

زمستان را پارو مي‌کنم

تابستان را مي‌شويم

تا هميشه بهار باشد 

من رفتگرم

آفتاب و آب و باد

همکاران من هستند

اما کاش مي‌توانستم

دل‌هاي مردم را هم آب و جارو کنم»

از کتاب «حرف آخر عشق»

اما بخشي از يک شعر قيصر امين‌پور:

«چرا عاقلان را نصيحت کنيم؟
بياييد از عشق صحبت کنيم

تمام عبادات ما عادت است
به بي‌عادتي کاش عادت کنيم

چه اشکال دارد پس از هر نماز
دو رکعت گلي را عبادت کنيم؟

به هنگام نيّت براي نماز
به آلاله‌ها قصد قربت کنيم

چه اشکال دارد که در هر قنوت
دمي بشنو از ني حکايت کنيم؟

چه اشکال دارد در آيينه‌ها
جمال خدا را زيارت کنيم؟

مگر موج دريا ز دريا جداست؟
چرا بر «يکي» حکم «کثرت» کنيم؟

پراکندگي حاصل کثرت است
بياييد تمرين وحدت کنيم

«وجود» تو چون عين «ماهيت» است
چرا باز بحث «اصالت» کنيم؟

اگر عشق خود علت اصلي است
چرا بحث «معلول» و «علت» کنيم؟

بيا جيب احساس و انديشه را
پر از نُقل مهر و محبت کنيم

پر از «گلشن راز» ، از «عقل سرخ»
پر از «کيمياي سعادت» کنيم

بياييد تا عينِ «عين القضات»
ميان دل و دين قضاوت کنيم

اگر سنت اوست نوآوري
نگاهي هم از نو به سنت کنيم

مگو کهنه شد رسم عهد الست
بياييد تجديد بيعت کنيم

برادر چه شد رسم اخوانيه؟
بيا ياد عهد اخوت کنيم

بگو قافيه سست يا نادرست
همين بس که ما ساده صحبت کنيم»
 

قيصر امين‌پور دوم ارديبهشت‌ماه سال ۱۳۳۸ در گتوند خوزستان متولد شد. او که تجربه‌ تدريس در مقطع راهنمايي را در فاصله‌ سال‌هاي ۶۰ تا ۶۲ در کارنامه‌ خود داشت، از سال ۶۷ به تدريس در دانشگاه الزهرا (س) پرداخت. اما شروع تدريس او در دانشگاه تهران به سال ۷۰ برمي‌گردد. همچنين از فعاليت‌هاي مطبوعاتي امين‌پور، به دبيري شعر هفته‌نامه‌ «سروش» در فاصله‌ سال‌هاي ۶۰ تا ۷۱ و سردبيري ماهنامه‌ ادبي - هنري «سروش نوجوان» مي‌توان اشاره کرد. او عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسي نيز بود. از آثار اين شاعر مي‌توان به «تنفس صبح»، «در کوچه‌ آفتاب» (۱۳۶۳)، «آينه‌هاي ناگهان» (۱۳۷۲)، «گل‌ها همه آفتابگردانند» (۱۳۸۰)، «دستور زبان عشق» (۱۳۸۶)، «توفان در پرانتز» (نثر ادبي)، «منظومه‌ ظهر روز دهم» (براي نوجوانان) (۱۳۶۵)، «مثل چشمه، مثل رود» (براي نوجوانان) (۱۳۶۸)، «بي‌بال پريدن» (نثر ادبي براي نوجوانان) و ... اشاره کرد. 

قيصر امين‌پور در هشتم آبان‌ماه ۱۳۸۶ درگذشت.

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar