شعر خوانی زیبایی از محمد علی بهمنی
آخرين خبر/ من شاعر معاصرقرني نديده ام
قرني در تخيل خود آفريده ام
قرن حواس هايي رباتي،که واقفند
بر بوده هاي هوش و حواس پريده ام
شايد که ذهن نيمه گمگشته من است-
تازه ترين ربات که امشب خريده ام
مات و مبهوت که چرا چند لحظه پيش
در لحن او صداي خود را شنيده ام
حتا هنوز روي لبم داغ بسته است
طعمي که از کنايه تلخش شنيده ام:
-در من و تو دو همروزگار نيست
من بارها به تو هم تنيده ام
وقتي که رو به روي زني ايستاده ام
وقتي به فهم ديگري از او رسيده ام
اما من ربات که ((حافظ)) نخوانده ام
برگي هم از طبيعت نيما نچيده ام
راهي که سال ها در آن پرسه مبزني
هم بي زمان تر از تو، به آني، دويده ام
هم يافتم تفاوت ما ريشه اي تر است
تو تن سپرده اي و من از تن بريده ام
دانسته ام که عشق همان درک ((مولوي))ست
از ني که خون هفت رگش را چکيده ام
فهميده ام که شعر مسيحاي ديگري ست
حيفا،که مثل تو به صليبش کشيده ام.
شاعر:محمدعلي بهمني