
حسین فاطمی با شعری از فرخی یزدی جانش را تسلیم کرد

ايبنا/ 66 سال از مرگ سيدحسين فاطمي ميگذرد اما برخي از اصحاب مطبوعات بر اين باورند مانند فاطمي کمشمارند که قلمشان را در مسير اهداف والاي ملي و ميهني رام کنند. با وجودي که از زمان انتشار روزنامه باختر امروز فاصله زماني بسياري داريم همچنان سبک نگارش و ويژگيهاي روزنامهنگاري اين بزرگمرد مورد توجه بسياري از روزنامهنگاران است.
وي در يکي از سخنرانيهايش به تاثير مطبوعات در نهضت ملي کردن نفت اشاره کرده و اين چنين گفته است: «روزنامه پاسبان اجتماع است، همان طوري که پاسبان شبگرد حق ندارد چشم از مراقبت و مواظبت ببندد تا راهزن چشم به جان و مال مردم بدوزد، روزنامهنگار حق ندارد که در برابر زورمند، اجنبي و دشمن ملت سر تمکين فرود بياورد و خودي و بيگانه را ناديده انگارد. من دهها هزار خواننده باختر امروز را که در تهران و ولايات پراکندهاند به شهادت ميطلبم که يک سطر و يک جمله که تا به امروز در باختر امروز نوشتهام جز در رابطه و سعادت ايران نبوده و سهمي که در وطن مقدس به عهده من گذاشته بود بيش از حد توان به مافوق قدرت ادا کردهام زيرا هرگز بر اين عقيده ترديد نکردهام که سياست خانمان سوز اجنبي دو سه قرن است که جلوي تکامل ملت هوشمند ما را گرفته است و خيمه شب بازيهايش هرگز فرصت نداده که از نبوع سرشار ايراني به نفع سعادت و خوشبختي بهرهبرداري شود.»
فاطمي در يکي از سرمقالههاي باختر امروز نيز به علاقه روزنامهنگاري خود بيش از سياست پرداخته و نوشته است: «صرفنظر از همه اين حرفها، من از ميز روزنامه، از صندلي مجلس، و از قلم روزنامهنگاري خود بيش از هر مقام و رتبه اداري لذت ميبرم و هنوز فراموش نميکنم آن غربتي را که در روز اول ورود به کاخ ابيض درون خود حس کردم. تنها تسلي من در آن موقع اين بود که من معاون دکتر مصدق هستم نه معاون نخستوزير، يعني در حقيقت به کار دولتي که عليالرسم آزادي و ابتکار را از انسان ميگيرد چندان رغبتي ندارم ولي براي پيروي از دکتر مصدق و هدف جبهه ملي با کمال امتنان پست جديد را قبول ميکنم.»
معصومه ستوده، دانشجوي رشته علوم ارتباطات واحد علوم و تحقيقات دانشگاه آزاد اسلامي که تز پاياننامه خود را شناخت ويژگيهاي نگارش سيدحسين فاطمي بر اساس روزنامه باختر امروز قرار داده و با منصور فرهومند، خبرنگار اجتماعي روزنامه باختر امروز گفتوگو کرده به بيان فضاي حاکم بر روزنامه باختر امروز در دوران فعاليتش ميپردازد و ميگويد: «در آن ايام دکتر فاطمي به واسطه مشغله سياسي خود کمتر در روزنامه حضور پيدا ميکرد، اما همواره تعيين سياستهاي کلي باختر امروز توسط خودشان به سردبيري ابلاغ ميشد البته اين هم بايد گفته شود که در اين مورد معمولا اختلافنظري ميان سياستهاي ابلاغ شده از سوي دکتر با تحريريه وجود نداشت. همين همگامي تحريريه و سياست کلي روزنامه موجب ميشد سانسور مطالب به حداقل رسد و تقريبا مطالب و اخبار به طور کامل منتشر شود. يکي از سياستهاي حاکم بر روزنامه باختر امروز تبادل اخبار با روزنامه اطلاعات بود که اين فعاليت توسط سردبيري در ساعات پاياني فرصت کاري هر روز صورت ميگرفت، که در تعيين مسير خبررساني نقش مؤثري داشت.»
محمود تربتيسنجابي روزنامهنگار سالهاي دور و از پرورشيافتگان موسسه مطبوعاتي اطلاعات در اواسط دهه ۱۳۳۰ از سوي دايي خود استاد محمدجواد تربتي، مدير نشريه چپگراي پولاد به روزنامه اطلاعات راه يافته و با سردبيران پيشکسوتي نظير مجيد دوامي، تورج فرازمند، علياصغر صدر حاج سيدجوادي، مهندس کردبچه، مهدي بهرهمند، سيروس پرهام، منوچهر سعيد وزيري، انور خامهاي، غلامحسين صالحيار، ارونقي کرماني و... همکاري داشته است. تربتي در سالهاي روزنامهنگاري مصاحبههاي متعددي با سياستمداراني چون سيد حسن تقيزاده، اميرعباس هويدا، بديعالزمان فروزانفر و ثريا اسفندياري بختياري همسر دوم محمدرضا شاه داشته و تاليفات و آثاري چون «حکومتهاي محلي در انگلستان»، «قربانيان باور به احزاب سياسي ايران»، «کودتا سازان»، «پنج گلوله براي شاه»، «سه مرد در برابر فريب تاريخ»، «666 روز با مصدق»، «زندگي و مرگ يک نخست وزير»، «ايران هرگز نميميرد»، «مشروطيت از زبان تقيزاده» و... در کارنامه وي وجود دارد.
تربتيسنجابي در يکي از مصاحبههايش به خاطرهاي از اعدام حسين فاطمي اشاره ميکند که اين روايت را در زير ميخوانيد: «هنگامي که در دبيرستان مشغول به تحصيل بودم داييام روزنامهاي به نام پولاد داشت که من هر روز از دبيرستان به روزنامه ميرفتم. در آن زمان احمد شاملو سردبير آن بود و نجفقلي پسيان نيز با شاملو همکاري ميکرد، دکتر ستاري نيز پژوهنده معروفي بود که به روزنامه پولاد ميآمد. آنها وقتي با هم درباره تاريخ صحبت ميکردند من کم کم به تاريخ و روزنامه علاقهمند شدم.
اصل رفتن من به روزنامه اطلاعات داستان جالبي داشت و منوط ميشد به جريان اعدام حسين فاطمي. روزي از مدرسهاي که در خيابان نادري کوچه شيرواني واقع شده بود ميخواستم به روزنامه پولاد بروم در راه به پرويز پيشوازاده برخورد کردم که يکي از نويسندگان روزنامه پولاد بود و سال ششم دانشکده پزشکي درس ميخواند و همزمان خبرنگار حوادث شهري روزنامه اطلاعات هم بود. به من گفت که ديگر فرصت ندارم که کار حوادث روزنامه اطلاعات را پيگيري کنم و پيشنهاد داد که من هر روز به پزشکي قانوني بروم و گواهي فوتها را ببينم و از برخي از آنها يادداشتبرداري کنم که چرا و به چه دليل فوت کردهاند؟ و همچنين گفت که من 120 تومان حقوق ميگيرم و 40 تومان را به شما (تربتيسنجابي) ميدهم. در آن روزگار 40 تومان پول زيادي بود و من قبول کردم که اين کار را انجام بدهم.
روزي که گزارش فوتشدگان را به روزنامه اطلاعات ميبردم آقاي زرين که معاون سردبير روزنامه بود به من گفت امروز از فرماندار نظامي اطلاع دادند که فردا حسين فاطمي را اعدام ميکنند ما خبرنگار حوادث نيست شما به عنوان خبرنگار برو و جزييات اعدام حسين فاطمي را گزارش بنويس. گفتم من که خبرنگار حوادث نيستم گفت هر آنچه ميبيني يادداشت کن و نامهاي براي سرتيپ کياني نوشت و 20 تومان هم براي کرايه به من ماشين داد.
فردا صبح بايد به ميدان تير لشکر دو زرهي واقع در پادگان قصر ميرفتم و شاهد مراسم اعدام دکتر فاطمي ميشدم! خيلي سخت بود ديدن اين واقعه اما خوشبختانه تاکسي خراب شد و تا راننده لاستيک ماشين را عوض کند و من دير به مراسم رسيدم و حسين فاطمي اعدام شده بود. من به سرتيپ کياني گفتم که تازه در روزنامه اطلاعات استخدام شدم و اگر دست خالي به روزنامه بروم براي من بد ميشود. گفت ميتواني پزشک تيمسار ژاندارمري که پيش از اعدام مورد معاينه وي قرار گرفته ببيني و جزئيات اعدام را جويا شوي و نتبرداري کني.
پزشک تيمسار گفت به شما نيز نصيحتي ميکنم که الان در اين باره چيزي ننويسي و روزي که صلاح شد اين داستان را روايت کن. پيش از اينکه فاطمي را اعدام کنند اعتصاب غذا کرده بود و من را فرستادند که معاينهاش کنم به فاطمي گفتم که من روزي که براي کار يکي از بستگانم به وزارت امور خارجه آمده بودم شما را ديدهام. وقتي شما از پلههاي وزارت خارجه پايين ميآمديد سرلشکر کوپال، رئيس شهرباني آن چنان پاي خود را خبردار به زمين کوبيد که گرد قالي بلند شد. سياست بي پدر و مادر است يک روز در آن جايگاه بودي و اکنون محکوم به اعدام شدهاي. براي فاطمي ناهار آودند اما او لب به غذا نزد به او گفتم اگر سر نخ شما به جايي بند است اين ناهار را نخور اگر به جايي بند نيست بخور که ديگر چارهاي جز اين نيست. حسين فاطمي قسم خورد که به هيج جا بند نيستم. پزشک تيمسار جزئيات معاينه فاطمي هنگام اعدام را نيز شرح داد که هيچ مشکل بيماري نداشت و در هنگام اعدامش شعري از فرخي يزدي خواند:
«هرگز دل ما ز خصم در بيم نشد / در بيم ز صاحبان ديهيم نشد
اي جان به فداي آنکه پيش دشمن / تسليم نمود جان و تسليم نشد»
حسين فاطمي در آخرين شماره باختر امروز سرمقالهاي با نام «شرکت سابق و روزنامههاي محافظهکار لندن ديروز عزادار بودند» نوشته بود که با بيتي از اشعار سعدي «عاقبت گرگزاده گرگ شود، گرچه با آدمي بزرگ شود» حيات مطبوعاتياش به پايان رسيد. تيتر روزنامههاي ۱۹ آبان ۱۳۳۳ اين بود: «حسين فاطمي به جوخه اعدام سپرده شد» وي در آخرين جلسه دادگاه و در آخرين سخنش در مقابل سپهبد آزموده دادستان نظامي چنين گفت: «من از مرگ ابايي ندارم، آن هم چنين مرگ پرافتخاري، من ميميرم که نسل جوان ايران از مرگ من درس عبرتي گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارد و جاسوسان اجنبي بر اين کشور حکومت نمايند. من درهاي سفارت انگليس را بستم غافل از آنکه تا دربار هست انگلستان سفارت لازم ندارد.»