نماد آخرین خبر

ناگفته هایی از دکتر علی شریعتی به روایت محمدعلی نجفی

منبع
ايسنا
بروزرسانی
ناگفته هایی از دکتر علی شریعتی به روایت محمدعلی نجفی

ايسنا/ حسينيه ارشاد که کافه و دانشگاه نبود که در آن بتواني به آساني از سينماي روز جهان بگويي، تئاتر به صحنه ببري و شعرهاي فروغ و اخوان را دکلمه کني، بايد در آن دوره زندگي مي‌کردي تا درک کني گفتن اين سخنان آسان است ولي انجام دادنش در يک محيط مذهبي و در برابر سنت‌هاي جاافتاده، کارزاري است بزرگ.

ولي دکتر شريعتي چنين مردي بود با اين گونه تفکر و آن گونه شجاعت و جسارت.

به گزارش ايسنا، دوم آذر ماه سالروز تولد دکتر علي شريعتي است. مردي که با سحر کلامش، با انديشه نابش و با جادوي گفتارش، در ذهن و جان چندين نسل حضوري اثرگذار داشته است ولي ما امروز نمي‌خواهيم تنها از شريعتي اسلام‌شناس يا تئوريسين انقلابي سخن بگوييم. ما تلاش مي‌کنيم گرد و غبار ساليان سپري شده را کنار بزنيم و چهره کاملي از اين مرد ببينيم؛ شريعتي در هيات منتقد و البته مشوق فرهنگ و هنر. همو که جوانان آن دوره را به ساخت فيلم و اجراي تئاتر تشويق مي‌کرد، فيلم‌هاي جريان‌ساز سينماي جهان را برايشان تحليل مي‌کرد و با خواندن شعر شاعران معاصر، آنان را به شوق مي‌آورد.

نسل ما شايد آخرين نسلي است که در قفسه کتابخانه‌ها تشنگي خود را با نوشيدن واژگان او  در ميان سطور کتاب‌هاي افستي سيراب مي‌کرد، کلام او در ما قدرتي بيدار مي‌کرد و يادمان مي‌آورد که ما نوع انسان هستيم و در برابر جهان مسئول.

حالا ديگر روزهاي نوجواني ما طي شده و آن آرمان‌ها، رنگي ديگر به خود گرفته اما آنچه ما را وا مي‌دارد که باز هم در جست و جوي اين مرد باشيم، فقط يک بازي نوستالژيک نيست که او چنين چيزي را هرگز دوست نمي‌داشت. ما به دنبال اميد هستيم و ايجاد شوري ديگر در اين روزهاي دشواري که جهان، مبهوتِ هزار و يک مشکل است و فرهنگ و هنر به سبب ورود  اين مهمان پرمصيبت، در خوابي زمستاني فرو رفته و هنرمندان روزهايي نفس‌گير را مي‌گذرانند که اميدوار ماندن در آن، بسيار دشوار است . شايد امروز آن زماني است که بايد شريعتي را از نو بشناسيم؛ آن شريعتي که در ما شور زيستن را به جنبش در مي‌آورد.

و در اين جست و جو با محمدعلي نجفي فيلمساز، معمار و سازنده سريال به ياد ماندني «سربه‌داران» هم کلام مي‌شويم تا براي‌مان از آن شريعتي بگويد.

و اين هنرمند با روي گشاده و با صبوري بسيار، ما را مي‌برد به سال‌هاي دهه ۴۰ و ۵۰.

نجفي در آغاز گفت‌وگوي خود با ايسنا تاکيد مي‌کند: «ما دو تا شريعتي داريم؛ شريعتي اسلام‌شناس که من درباره اين وجه از شخصيت او سخني نمي‌گويم چون هم صلاحيتش را ندارم و هم ظلمي است به او و شريعتي ديگري که در حوزه فرهنگ و هنر صاحب انديشه بود.»

اين هنرمند که حالا موهايش به سپيدي ميل کرده، ما را مي‌برد به دهه پر تپش ۴۰، زماني که دانشجوي معماري بوده ولي مانند اغلب دانشجويان کنجکاو آن زمان به حوزه‌هاي ديگر هم سرک مي‌کشيده است.

دوره معماري را ۹ ساله تمام کردم!

او يادآوري مي‌کند: «دکتر شريعتي يکي از کساني بود که مرا بر آن داشت تا به سمت تئاتر و سينما کشيده شوم. البته که خودم هم علاقه‌مند بودم و کارهاي اين چنيني را در کنار رشته خودم انجام مي‌دادم ولي دکتر شريعتي بود که به من گفت اصل اين است! اين کار را درياب! و اين چنين بود که دوره فوق ليسانس معماري را که ۶ سال زمان مي‌برد، ۹ ساله تمام کردم!»

پاتوق اين دانشجويان مشتاق از رشته‌هاي مختلف، «تالار ۲۵ شهريور» سابق يا همان تماشاخانه «سنگلج» امروز بود. تالاري که در آن بزرگاني چون رکن‌الدين خسروي، بهرام بيضايي، علي نصيريان، عباس جوانمرد  و ... نمايش اجرا  مي‌کردند. اما اين ذوق فقط به تئاتر محدود نمي‌شد و آن دانشجويان پرشور در گالري‌ها و کانون‌هاي فيلم هم سرک مي‌کشيدند و هر کجا برنامه هنري بود، بسرعت خود را به آن مي‌رساندند. در فضاي دانشگاهي هم هنرمنداني چون حميد سمندريان، پري صابري، داريوش فرهنگ، دکتر محمد کوثر، سوسن تسليمي و ...نمايش اجرا مي‌کردند.

ايده «سربه‌داران» را دکتر شريعتي داد

دانشجوي کنجکاو و تشنه آن دوران، شريعتي را در دل اين برنامه‌ها شناخت و همين شريعتي بود که ايده اصلي نمايش «سربه‌داران» را داد که بعدها به سريالي ماندگار تبديل شد.

نجفي با به ياد آوردن آن روزها مي‌گويد: اگر دقت کنيد متوجه مي‌شويد، بيشتر صحنه‌هاي «سربداران» شبيه تئاتر است و همه بازيگران آن مجموعه هم بازيگران تئاتري هستند از آقاي نصيريان تا خانم سوسن تسليمي و آقاي فيروز بهجت محمدي که در آن دوره کمتر شناخته شده بود.

شما هم شهامت گناه کردن داريد؟

اما چه شد که شريعتي اين گروه از جوانان را اين چنين شيفته کرد که حتي فضاي کاري خود را تغيير مي‌دادند و معماري را به نفع سينما و تئاتر، به حاشيه مي‌بردند، نجفي درباره اين موضوع مي‌گويد: در دوره دانشجويي ما همه مقولات هنري در انحصار گروه‌هاي چپ بود. بهترين ترجمه‌ کتاب‌هاي روشنفکرانه و جامعه‌شناسي متعلق به آنان بود. اصولا بدنه روشنفکري در انحصار نيروهاي چپ بود چراکه مذهبي‌ها اصلا تئاتر و سينما را قبول نداشتند. ولي کار بزرگي که دکتر شريعتي در عرصه فرهنگ و هنر به انجام رساند، اين بود که سبب شد بچه‌هاي مذهبي مانند ما که انجمن اسلامي داشتيم، با جرات وارد حوزه فرهنگ و هنر شويم. خوب به ياد دارم روزي در مورد خود من مثالي زد و به هيات امناي حسينيه گفت اين جوان شهامت گناه کردن دارد! شما چنين جسارتي داريد؟! اوج اين تفکرات درباره موسيقي بود که اصلا آن را بر نمي‌تافتند  ولي ما دستگاه‌هاي موسيقي جاز را به حسينيه ارشاد برديم و موسيقي نمايش «سربه‌داران» را ساختيم. بعد از انقلاب هم کسي از موسيقي سخن نمي‌گفت و از اين حوزه با عنوان سرود و آهنگ‌هاي انقلابي نام مي‌بردند، گويي واژه موسيقي مشکل‌ داشت اما يکي از اتفاقاتي که در سريال «سربه‌داران» افتاد اين بود که در عنوان بندي مجموعه، واژه موسيقي به کار رفته بود و اين خودش اتفاقي بزرگ بود که نوشتيم: موسيقي: فرهاد فخرالديني و هنر او آن چنان فاخر بود که کسي نمي‌توانست اعتراضي بکند.»

اجراي تئاتر در محراب حسينيه ارشاد

 اين سينماگر يادآوري مي‌کند: «با اينکه رشته‌ام معماري بود، با بچه‌هاي هنرهاي زيبا که گروه تئاتر داشتند، در ارتباطي تنگاتنگ بودم. ما شيفته موج نو سينما بوديم و مشتاق آثار زفيرلي، پازوليني، دسيکا، فليني و من آن چنان مبهوت آنتونيوني بودم که در فيلم «جنگ اطهر» سخت تحت تاثير سينماي او قرار گرفتم. در چنين فضايي با استادي رو به رو شديم که بيش از ما سينما و تئاتر را مي‌شناخت. بدون اغراق بايد بگويم او سبب شد که من سينما را ادامه دهم. همچنانکه استاد مطهري مي‌گفت بر تو واجب است اين کار را ادامه دهي ولي ايشان به طور کلي بر اين موضوع اصرار داشت اما دکتر شريعتي بود که مرا وا داشت به عنوان متخصص در اين زمينه فعال شوم.»

محمد علي نجفي در همان دوران پر التهاب مديريت کانون  تئاتر حسينيه ارشاد  را بر عهده گرفت. براي اجراي هر نمايش محراب حسينيه را به صحنه تبديل مي‌کردند و دکور مي‌زدند. چندين نمايش به صحنه بردند.

از ابوذر تا سربه‌داران

نجفي درباره اين نمايش‌ها توضيح مي‌دهد: يکي از دانشجويان شريعتي در مشهد نمايشنامه « يک بار ديگر ابوذر» را بر اساس کتاب «ابوذر غفاري، مردي از ربذه» شريعتي نوشت و من اين نمايش را به صحنه بردم. نمايش ديگرمان «چون با ادب و تميز باشي، نزد همه کس عزيز باشي» را درباره مدرسه اجرا کرديم که نقش دانش‌آموز را امير اسفندياري بازي کرد  که بعدها مديريت بخش بين‌المللي بنياد سينمايي فارابي را بر عهده گرفت.

اوج نمايش‌هايمان هم «سربه‌داران» بود که فقط يک شب روي صحنه رفت و بعد از اجراي آن حسينيه بسته شد و دکتر شريعتي هم گرفتار.

زدن حرف‌هاي مگو در يک مکان مذهبي

نجفي کار بزرگي را که شريعتي به انجام رسانده، اين گونه تشريح مي‌کند: «کار مهم او در فضاي مذهبي رخ داد؛ وقتي مي‌گويم فضاي مذهب فکر نکنيد عنوان ساده‌اي است. در آن دوره اگر فردي مذهبي سينما مي‌رفت، ته ذهنش احساس گناه مي‌کرد و حال در اين فضا يک متخصص اسلام‌شناس آمده، پشت سرش محراب و کاشي کاري مذهبي و فيلم «عصر جديد» چارلي چاپلين را تحليل مي‌کند و چاپلين را نابغه مي‌نامد. بيان اين سخنان در دانشگاه يا کافه ساده بود ولي نه در فضاي مذهبي. حتي در قهوه‌خانه‌هاي جنوب شهر هم کسي جرات نمي‌کرد از بتهوون يا کازانتزاکيس نام ببرد، خيلي غريب بود.»

انتظار، مکتب اعتراض است

اما چرا ذهن بسياري از ما از شريعتيِ هنرشناس خالي است، چرا اغلب او را به عنوان دين شناس و تئوريسين انقلاب و منتقد اجتماعي مي‌شناسيم، چه شد که آن وجه هنرشناس پوشيده ماند، محمد علي نجفي در اين باره مي‌گويد: «متاسفانه بعد از انقلاب، گروهي، شخصيت شريعتي را سياسي کردند و عده‌اي هم در صدد بودند که نمره اسلام‌شناسي به او بدهند. من کاري به اينها ندارم بلکه از مردي سخن مي‌گويم که در فضاي مذهبي و سنتي، مدرنيته را پايه‌گذاري کرد. درست است که حالا همه براحتي از اين عبارات سخن مي‌گويند ولي بايد در فضاي مذهبي و سنتي آن دوره مي‌بوديد و مخاطبان تان هم افراد سنتي بودند، تا بتوانيد لمس کنيد در آن فضا صحبت از مدرنتيه يعني چه. حالا همه از سينما حرف مي‌زنند و همين محسن مخلباف که اوايل انقلاب مي‌گفت حاضر نيست در يک لانگ‌شات با هنرمندان قرار بگيرد، بعد از آشنايي با سينما دگرگون شد و بعدها هم که از آن ور بام افتاد و «آواز مورچه‌ها» را ساخت! ولي آن زمان جرم من اين بود که سريال «سربداران» را با بازيگران تئاتر ساخته بودم. هرچند که مصمم‌تر از اين حرف‌ها بودم چون شريعتي به ما ياد داده بود؛ انتظار، مکتب اعتراض است. اين يک جمله ساده نيست و اگر آن را نمي‌گفت، سربداران اين نمي‌شد.»

شريعتي به اميد رسيد

بخش بعدي صحبت‌هاي ما درباره اميد است؛ همان گمگشته‌اي که در جست و جويش هستيم و شايد حالا بيش از هر زمان ديگري، مشتاقش باشيم.

نجفي که شريعتي را عامل انقلاب در فضاي سنتي و مذهبي آن دوره مي‌داند، درباره اين مبحث مي‌گويد: بزودي شريعتي‌شناسي نويني آغاز خواهد شد. نسلي جديد دوباره او را خواهد شناخت؛ او کسي بود که اميد داشت.

او يادآوري مي‌کند: در فضايي که همه روشنفکران  درگير يک ياس فلسفي بودند، ناگهان کسي آمد که از مدرنيته گفت ولي نه با ياس فلسفي. او مي‌گفت مذهب دريچه‌اي است از دنيايي که بايد باشد و نيست و هنري پنجره‌اي است به اين دنيا. يعني مذهب و هنر را کنار هم مي‌گذاشت و باور داشت از هنر مي‌توان به مذهب رسيد.

نجفي حالا اشاره‌اي دارد به زمينه تحصيلي خودش و مي‌گويد: همانطور که در قرون وسطي نقاشي و معماري توانست به قدرت سياسي تبديل شود که تجسم آن در واتيکان است، اين اتفاق با شريعتي براي ما هم افتاد؛ اولين کار رنسانس، رويارويي با مذهب است.

او ادامه مي‌دهد: شريعتي به اميد رسيد. او دريچه‌اي به آينده و گشود و به نسل جوان اين نيرو را بخشيد که جلو برود و با حرف‌ها و حرکات مدرن، تحول ايجاد کند.

يک خاطره از رضا براهني

نجفي در ادامه، خاطره‌اي رضا براهني تعريف مي‌کند: اواخر دهه ۴۰ کلاس فوق‌ برنامه‌اي با آقاي براهني داشتيم و ايشان در باب ادبيات و شعر نو صحبت مي‌کرد. آخر کلاس ، کتاب اسلام شناسي دکتر شريعتي را به عنوان هديه به ايشان دادم. آن زمان رسم نبود کتاب را بنويسيم. يک سال بعد در کتابفروشي «زمان» در خيابان نادري (جمهوري فعلي) دنبال کتابي از جلا آل احمد بودم که صدايي آشنا شنيدم. برگشتم طرف چهار راه استانبول و ديدم کسي صدايم زد. دکتر براهني بود و به من توصيه کرد کتاب اسلام‌شناسي را بخوان! نه به عنوان يک کتاب مذهبي، بلکه به عنوان يک کتاب ضروري که هر کس در مشرق زمين است، بايد آن را بخواند و فرهنگ و زبان خود را دريابد. به دکتر براهني نگفتم که کتاب را خودم به او هديه داده‌ام ولي از حرفش خوشحال شدم!

حالا که پاسخ بخشي از کنجکاوي‌هايمان را گرفته‌ايم، مشتاق ديدن عکس‌ها يا پوسترهايي از آن دوره هستيم ولي پاسخي که مي‌شنويم، حسرت‌بار است.

دوره‌اي بدون عکس

نجفي مي‌گويد: نمي‌شد از آن دوره هيچ عکسي داشته باشيم. بعضي چيزها گويي ضرورت آن زمان است و اين نداشتن عکس هم چنين است. نبايد از آن دوره عکسي بر جاي مي‌ماند. ما فيلم زيرزميني مي‌ساختيم، پس دستگاه داشتيم و لي اينکه عکس نداشتيم، اينکه نمايش‌هاي ما بدون پوستر اجرا مي‌شد، همه نشانگر آن دوره تاريخي است.

محمدعلي نجفي سخن خود را اين گونه به پايان مي‌برد: خوب است شريعتي را با عينکي ببينيم که نه سياسي است و نه مذهبي و اين يک شريعتي تازه است که امروز دوباره به او نياز داريم.»

محمدعلي نجغي در سال‌هاي رفته

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar