نماد آخرین خبر

«هرایی» روایتی از وفاداری انسان به نذر و عهد شخصی است

منبع
تسنيم
بروزرسانی
«هرایی» روایتی از وفاداری انسان به نذر و عهد شخصی است

تسنيم/سعيد تشکري با اشاره به رمان تازه منتشر شده‌اي مي‌گويد: کتاب «هرايي» روايتي از وفاداري انسان‌ها به نذر است؛ عهدي که عهد اجتماعي و کاري نيز با خود مي‌آورد.
سعيد تشکري از احياکنندگان مکتب ادبيات خراسان در سال‌هاي گذشته به شمار مي‌رود،‌ نويسنده‌اي که در آثار نمايشي و داستاني‌اش مي‌توان صلابت و عرفان ادبيات کهن خراسان را رديابي کرد؛ به ويژه اينکه تشکري در سال‌هاي اخير بيشترين تلاش خود را براي ترکيب هويت ديني اين خطه از کشور با سبک ادبي خودش کرده است.

هر چند که تشکري در اين سال‌هاي اخير رمان نويسي اجتماعي را نيز طبع‌آزمايي کرده است اما کماکان درخشان‌ترين آثار او رمان‌هاي ديني‌اش به شمار مي‌روند.

تشکري،‌ هنرمند متعهدي است که در سال‌هاي فعاليتش تلاش داشته تا چراغ هنر ديني را روشن نگاه دارد، که اگر اينگونه نبود نام نيک و هنر خلاقانه‌اش در هر جشنواره به عنوان برگزيده اعلام نمي‌شد. او همواره يکي از اولين گزينه‌ها براي روي صحنه رفتن يک نمايش ديني بود و چاپ آثاري باشکوه که در چهار دوره جايزه کتاب سال حاضر بودند و کسب جوايز بين المللي چون يونيسف و کسب نشان عالي رايو تنها چند خط از دفتر فرهنگي و پرافتخار اوست.

سعيد تشکري نويسنده خطه خراسان که قلمش از يک سو ريشه در تاريخ بلندقامت خراسان بزرگ و زبان فارسي دارد و از سوي ديگر در سوداي تاريخ است و کلام رايج و جاري در آن. بارها قلمش را در عرصه ادبيات ديني آزموده و هر بار سربلند‌تر از گذشته بيرون آمده است.


انتشارات کتاب نيستان از وي به تازگي رمان «هرايي» را منتشر کرده است،‌ به مناسبت انتشار اين کتاب با سعيد تشکري گفت‌وگويي به شرح ذيل منتشر ميکنيم:‌

* آقاي تشکري در همه رمان‌هاي شما حتي رمان‌هاي اجتماعي‌تان ردپاي ادبيات ديني به چشم مي‌خورد،‌ رمان «هرايي» نيز قاعدتاً بايد چنين باشد،‌ درباره اين رمان و موضوعي که تلاش کرديد از خلال اين رمان به آن بپردازيد بفرماييد؟

من حدود سال‌‌هاي 83 تا 86 مجموعه تلويزيوني «نگين نراق» را در دست توليد داشتم که لوکيشني در جنوب شهر اراک  داشت،‌ به همين دليل مدام در رفت و آمد به تهران،‌ قم و اراک بودم. در اين رفت‌ و آمدها با پزشکي آشنا شدم که در دارالشفاي قم کار مي‌کرد. من هم غروب‌ پيش او مي‌رفتم و کم‌کم با هم دوست شديم. در اين دوستي‌ها اين آقاي دکتر از سرگذشت و موقعيت خود براي من تعريف کرد و من متوجه شدم که او ايراني نيست و اصالتاً افغانستاني است و اين موضوع براي من شگفت‌انگيز بود.

 در همان دوران من مدام به اين فکر مي‌کردم که يک ايراني سال‌ها در ايران زندگي کند،‌ مدرک دکتراي خود را بگيرد و بعد متوجه شود که ايراني نيست و ريشه‌اش افغانستاني است. اين قصه شکل گرفت و دو سالي در ذهن من بود. آن سال‌ها دوره هجرت من از مشهد بود و من در تهران ساکن بودم و ديدم که ارتباط اين پزشک با قم يک ارتباط قلبي و روحي شده است. من از او عکس‌ها و فيلم‌هايي گرفتم تا اينکه بيماري‌ام اوج گرفت و تکلمم را از دست دادم. حس کردم بهترين زمان است براي نوشتن اين قصه؛ بنابراين رمان «هرايي» در دوران سکوت من نوشته شد. در حقيقت به نوعي گفتمان من بود با اين شخصيت. مانند رمان «هندوي شيدا» از شرايط امروز اجتماع استفاده کردم تا به گفتماني که مي‌خواستم دست يابم.

* «هرايي» هم رماني ديني است يا تنها در لوکيشني ديني مي‌گذرد؟

نه رماني ديني است‌، من مانند رمان «هندوي شيدا» از شرايط امروز اجتماع استفاده کردم تا به گفتماني که مي‌خواستم دست يابم. من در «هرايي» مي‌خواستم نشان دهم که انسان‌ها چقدر مي‌توانند پاي نذرشان بايستند، وقتي آرزويي دارند و نذري براي رسيدن به آن مي‌کنند و آن آرزو برآورده مي‌شود؛ چقدر و تا کجا به نذرشان وفادارند؟ وفاداري به عهد شخصي که اين عهد شخصي با خودش عهد کاري، اجتماعي و اخلاقي مي‌آورد. 

بنابراين رمان «هرايي» درباره اين فراز و نشيب و دوگانگي هويت و وفاي به عهد است.

*‌ در خلال نگارش رمان يا پس از آن نيز ارتباطي با قهرمان اصلي داستان يعني آن پزشک دارالشفاي قم داشتيد؟

 بله، من نسخه‌اي از کتاب را براي اين پزشک فرستادم و او آن نسخه را براي پدر اصلي‌اش در هرات فرستاد و بعد پدرش با من تماس گرفت و گفت‌، من خوشحالم که يک ايراني و يک هراتي در اين رمان در کنار يکديگر هستند. البته من در رمان «مفتون و فيروزه» نيز قصه آدم‌ها را مي‌نوشتم و بعد به آن‌ها نشان مي‌دادم و واکنش‌هايشان نسبت به قصه خودشان را ارزيابي مي‌کردم.

 *در «هرايي» تا چه اندازه به واقعيت وفادار بوديد و چه اندازه از تخيل بهره گرفته‌ايد؟

 اصولاً نويسنده در تخيل خود براي ترسيم يک شخصيت واقعي در رمان يک قبل و بعدي را متصور مي‌شود و قهرمان را درون داستان جديدي مي‌آورد،‌ من يک انسان را که درون دارالشفا کار مي‌کند،‌ را در ماجرايي آوردم تا بتوانم نکته اصلي واقعيت که همان نذر اين پزشک بود را بگويم. اين دکتر کاراکتر بسيار جذابي است که در همين دارالشفا که نذر ماندن در آن را کرده است،‌ پي به راز هويت خود مي‌برد و اين نقطه تراژيک داستان است.

*  عنوان کتاب به چه چيزي اشاره دارد؟ برگرفته از هراتي است يا به موضوع ديگري اشاره مي‌کند؟

خير‌، «هرايي» نوعي مقام موسيقي خراساني است و وقتي کسي را به صداي بلندي فرا بخوانيم استفاده مي‌شود،‌ اين واژه‌ها هم در بين دري‌زبان‌ها و هم خراساني‌ها کاربرد دارد.

* شما در «هرايي» نيز به مانند داستا‌ن‌هاي ديگرتان از خلال يک پديده اجتماعي موضوعي ديني را مطرح کرده‌ايد،‌ در ساير رمان‌هايتان نيز چنين بوده است،‌ دست روي موضوعاتي گذاشته‌ايد که هم خيلي دور هستند هم خيلي نزديک. همه ما در زندگي روزمره با آن‌ها سر و کار داريم اما گويي نمي‌بينيمشان يا درک عميقي از آن‌ها نداريم مثل همين سنت و آيين نذر. در اين ميان  برخي با توجه به شرايط امروز دنيا مي‌پرسند که نوشتن از آيين‌ها و سنت‌ها چه توجيهي دارد؟ نظر شما در اين زمينه چيست؟

اکثر دوستاني که سراغ اين نوع داستان‌نويسي مي‌روند، بيشتر به ابر داستان و ابر قهرمان اعتقاد دارند، ابر داستان مبحثي است که از خارج داستان وارد داستان مي‌شود، در حالي که داستان بايد طيف غيرمصنوع داشته باشد، قهرمانش باور زميني داشته باشد،‌ اين باور زميني بايد به گونه‌اي باشد که بتواند در کنار يک معصوم کارکرد داشته باشد‌، وظيفه ادبيات تشرف اصلاً همين است.

براي نمونه ما در رماني در خياباني راه مي‌رويم که يک بوطيقاي کلي دارد، اين بوطيقاي کلي حرم رضوي است،‌ آيا اين رمان قدسي نيست؟  حال يک سوال پيش مي‌آيد که چرا مخاطب علاقه‌مند به ادبيات تشرف مي‌شود؟ چون خودش را پيدا مي‌کند‌، وقتي خود را از ادبيات ديني حذف مي‌کنيم‌، مخاطب خود را گم مي‌کند.

نگاه ديگر اينکه‌، ادبيات فيزيکال است. ادبيات فيزيکال در حرکت به مفهوم جوهري رمان بافت دراماتيک پيدا مي‌کند، اما بيشتر بافت فيزيکال دارد. براي نمونه رمان در يک آپارتمان‌ در يک شهر رخ مي‌دهد‌، اصولاً‌ ادبيات معاصر در ميان ادبيات شهر مي‌تواند ادبياتي جهاني به وجود بياورد، اگر مسکو را از داستايوفسکي و پاريس را از هوگو بگيريم، چيزي مي‌ماند؟ براي همين بايد بگويم که «مشهد» براي سعيد تشکري همان جغرافيا است،‌ اين يک مدل و الگوي جهاني است،‌ اما برخي دوستان هنوز نسخه مي‌پيچند که چون به سمت مدرنيسم مي‌رويم‌، اگر از ادبيات ديني صحبت کنيم‌، سنتي است.

بحث بر سر تبديل چرتکه به ماشين‌حساب نيست،‌ ادبيات مفهومي است. نويسنده مي‌تواند با ارتباطات جديد خداوند را در بطن زندگي گسترش دهد‌، اين همان ادبيات تشرف است،‌ بسياري از نويسندگان بزرگ دنيا نيز چنين مي‌کنند. مشکل ما اين است که ساده، واضح و آگاهانه حرف نمي‌زنيم؛ آگاهي‌هاي ما آگاهي‌هاي شخصي است.

*بسياري از المان‌هاي مذهبي و ديني در کشور ما که محل رجوع و توجه مردمي است توسط بدنه داستان نويسي ايران مورد توجه و دستمايه براي نوشتن قرار نمي‌گيرد. در اين ميان برخي معتقدند که نويسندگان اين طيف نيز معمولاً آثاري که خلق مي‌کنند، اسم رمان ديني را يدک مي‌کشد نظر شما در اين زمينه چيست؟

دوستاني که اين را مي‌گويند،‌ به اين موضوع اشاره نمي‌کنند که خودشان در هيج حوزه‌اي با هم تفاهم ندارند، من بعد از انقلاب را اشاره نمي‌کنم،‌ اما از دوره مشروطه به اين طرف آيا ما رمان ديني نداشتيم؟ آيا همه آثار محمود گلابدره‌اي ديني نبود؟ آيا محمود حکيمي  که در اين حوزه کار کرد،‌ اثر ديني خلق نکرد؟ نادر ابراهيمي و جلال آل احمد و.. . اين‌ همه رمان‌هايي که در يک دوره بخش عظيمي از مخاطبان را به خود جذب کردند، اما نکته‌اي که بعد از انقلاب رخ مي‌دهد،‌ اين است که به دليل اينکه منقدان ادبي به سراغ نقد اين دست از آثار نرفتند،‌ ديگر کسي به عنوان ادبيات ديني به آن‌ها ننگريسته است؛ بنابراين بايد بگويم،‌ اتفاقاً خلق ادبيات ديني ممکن است و ما چهره‌ها و آثار مطرحي را در اين زمينه داشته و داريم.

«آفتاب در حجاب» سيد مهدي شجاعي را نگاه کنيد‌، ببينيد چه شمارگان حيرت‌آوري دارد. علي مؤذني و محمد حنيف چه مي‌کنند! دامنه آثار ادبيات  ديني ما بسيار است دوستاني که به واقع در حوزه ادبيات ديني کار مي‌کنند، ميل و گرايش به ادبيات کافه‌اي و جزيره اي ندارند و اصولاٌ با مردم در ارتباطند و مخاطب فرهيخته براي آن‌ها مهم است،‌ اين دسته از نويسندگان يک کار ايماني انجام مي‌دهند و به به اينگونه مسائل ورود نمي‌کنند، وگرنه در بحران نقد ادبي قبل از انقلاب، دعواي گلشيري و براهني در کجا به نفع ادبيات ما تمام شد؟ ما بعد از انقلاب هم همين کنش‌مندي را داريم. يک دعوايي داريم که تا يک گرايش غيربومي در آن طرف دنيا شکل مي‌گيرد و کتابي منتشر مي‌شود، بعد به وفور آثاري از اين دست در کشورمان به  وجود مي‌آيد، چون نقد ادبي نداريم. منتقد دانا نداريم،‌ در عوض محفل داريم.حتي جشنواره‌هاي ادبي مان هم سنت  محفلي دارد.

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره