نماد آخرین خبر

"دنباله‌رو" از حسن لطفی

منبع
اعتماد
بروزرسانی
"دنباله‌رو" از حسن لطفی

اعتماد/ سرباز بودم و زمانه، زمانه جنگ. من و چند تن ديگر را نگهبان توپ ضدهوايي گذاشته بودند تا نگذاريم هواپيماي دشمن برفرازش پرواز کند. يک شب بي آنکه آژيري به صدا درآيد، توپي که کمي آن‌طرف‌تر از ما بود شليک کرد. ما هم عجول و با دلهره پشت توپ نشستيم و به آسماني که هواپيمايي در آن ديده نمي‌شد شليک کرديم. بعدش نوبت توپ‌هاي ديگر بود. آسمان آن شهرک و شهرهاي دورو بر پر از گلوله‌هاي شد که در هوا مي‌ترکيدند و صداي وحشتناک اين ترکيدن مو را به تن مردم سيخ مي‌کرد.

صبح روز بعد قبل از آنکه از رختخواب بيرون بياييم، فرمانده گردان‌مان که سرگردي خوش قد و بالا، با شعور و مهربان بود، پيدايش شد. توي صورتش نشاني از لبخند هميشگي‌اش نبود. ما را که شش نفري بوديم به خط کرد و بي آنکه حرفي بزند در حال سان ديدن روي صورت هر کدام‌مان دقيقه‌اي مکث کرد. به آخرين نفر که رسيد به سمت من که سرباز ارشد و رييس توپ بودم برگشت و گفت: خب ! طوري گفت خب که قلبم به تپش افتاد. مي‌دانستم پي چه مي‌گردد. شروع به توجيه کارمان کردم. گفتم ديگران شليک کردن و ما فکر کرديم هواپيما توي آسمان است. ديگران هم به کمکم آمدند. اما همه ما مي‌دانستيم که فقط مي‌خواهيم از آن مخمصه رها شويم. گفته‌هاي ما که تمام شد

سرگرد دوباره رو به من کرد و گفت: مي‌داني فرق انسان با گوسفند چيه؟ توي ذهنم فرق‌هاي زيادي بود اما فرقي که سرگرد به دنبالش بود به ذهنم نرسيد. او مي‌خواست از دنباله‌روي بي چون و چرا و فکر نشده گوسفند‌ها بگويم. مي‌گفت يکي از گوسفندها که جلو مي‌رود اگر به دره‌اي بپرد بقيه هم مي‌پرند و....  راستش را بخواهيد بعضي وقت‌ها که توي گروه‌هاي مختلف تلگرامي و واتساپي چرخ مي‌زنم، احساس مي‌کنم اگر سرگرد عضو آن گروه بود و مي‌توانست همه اعضاي گروه يا خيلي‌ها را به خط مي‌کرد و از آنها در مورد تفاوت گوسفند و انسان مي‌پرسيد. البته بعد با ديدن عده‌اي مي‌گويم نه همه اين‌طور نيستند. بعضي‌ها براي کپي، پيست کردن مطلبي درنگ مي‌کنند. درست مثل سربازان تنها توپي که آن شب گلوله‌اي به سمت آسمان خالي شليک نکرد و در وحشت عمومي نقشي نداشت. 

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره