
تحریف تاریخ؛ از برخی هیئتها تا «اخراجیها»

ايسنا/اسماعيل اميني با اشاره به دست بردن در وقايع تاريخي؛ از شعرهايي که در برخي هيئتها خوانده ميشود گرفته تا فيلم «اخراجيها»، در عين حال از اينکه اغراق و مبالغهاي که از زبان شعر ميشنويم تحريف نيست، ميگويد.
اين شاعر و مدرس دانشگاه درباره حدود استفاده از اغراق در ادبيات به ويژه در شعر و نيز تحريف تاريخ در آثار ادبي اظهار کرد: وقتي از آثار ادبي صحبت ميکنيم، به دو دسته نثر و نظم تقسيم ميشود؛ نثرها (مثل حکايتها) منطق روايتي دارند و منطق روايتي مثل علم تاريخ نيست، مولف واقعه را بازآفريني و بازسازي ميکند، بنابراين طبعا جنبه روايي به آن ميدهد و ممکن است که از تخيل خودش و از بعضي جاذبههاي داستاني هم در کارش استفاده کند؛ اين رايج است.
او سپس گفت: حتي گاهي کساني از روي آثار ادبي اقتباس ديگري ميکنند، مثلا فيلمنامه مينويسند يا تئاتر درست ميکنند، اينها هم مجددا تغييراتي در آثار ميدهند تا خط روايت جديدي در آنها ايجاد کنند. کسي هم که داستان يا حکايت ميخواند اين را ميداند که روايت علمي نيست و داستان است، مثل کسي که به ديدن تئاتر ميرود و ميداند که اين تئاتر بازگويي نقطه به نقطه تاريخ نيست. ديگر اينکه اساسا زبان شعر با زبان داستان فرق ميکند، زبان شعر عاطفيتر است، يعني گزارههاي آن عاطفي هستند، به نحوي که نميتوان گفت صحيح يا غلط است، بايد گفت زيباست يا نازيباست. وقتي شعر ميخوانيد طبعا ميدانيد که با زبان شعر مواجه هستيد و بنابراين اصلا توقع نميرود که زبان شعر بيانگر عيني وقايع باشد.
اسماعيل اميني همچنين درخصوص آثار ادبياي که براساس سنتها نوشته ميشوند بيان کرد: شعرهايي که در پشت آنها سنت (چه سنت مربوط به سيره ائمه اطهار، شخصيتهاي ديني، رخدادهاي مربوط به دين و ...) هست، در اين موارد کسي نميتواند در بنيانهاي حکايت دست ببرد. در اينجا ممکن است که شاعر از هنروريهاي شاعرانه استفاده کند، مثلا محتشم که در مورد امام حسين(ع) ميگويد: «اين ماهي فتاده به درياي خون که هست/ زخم ستاره بر تنش افزون حسين توست»؛ غلو است اما غلوي که مناسب فضاي عاطفي است و حرف علمياي نزده.
او سپس با بيان اينکه وقتي شعر ميخوانيم ميدانيم با متن عاطفي مواجه هستيم و نه متن علمي و تحليلي گفت: اما اگر کسي رخدادها را تحريف کند يا اصلا با وقايع آشنا نباشد، اين اشکال دارد. برخي مقاتل و کتابهاي تاريخ را نخواندهاند و به اين ترتيب در رخدادها دست ميبرند. و اين فقط به رخدادهاي مذهبي هم مربوط نيست، اساسا در مورد هر گونه از شعري که سنت پشت سر آن باشد، همينطور است. مثلا فردوسي «شاهنامه» را از روي متون نثر مثل شاهنامه ابومنصوري نوشته است، اين درحالي است که ممکن است توصيفات را گسترش داده و جزئيات بيشتري بيان کرده باشد اما در وقايع دست نبرده. صرفا جزئيات و توصيفات را به اقتضاي کار داستان توسعه داده و هنروري خودش را نشان داده است اما در اصل وقايع دست نبرده.
نويسنده کتاب «جلسه شعر» افزود: در اصل کسي در وقايعي که سنت پشت آنهاست، دست نميبرد، اگر هم ببرد، نشاندهنده بيذوقي يا بياطلاعي اوست؛ مثل شعرهاي جديدي که در بعضي هيئتها ميخوانند. بعضيها چون به کتابها و مقاتل معتبر مراجعه نميکنند، همين چيزهايي را که از ديگران شنيدهاند تکرار ميکنند و هر سال هم چيزهايي به آنها اضافه ميشود. اما مسئله اين است که اين فقط درباره وقايع خيلي دور هم نيست، درباره وقايع نزديک مثل جنگ تحميلي هم اتفاق ميافتد که نقش يکي را کمرنگتر، نقش ديگري را پررنگتر و اسم عدهاي را هم اصلا حذف ميکنند. براي مثال فيلم «اخراجيها» که من در جلسه نقد آن حضور داشتم، وقتي به آقاي دهنمکي، کارگردان آن گفتم که آدمهايي که در اين فيلم نشان دادهايد اصلا به اين شکل نبوده و رزمندهها اينطور نبودند و اصلا مناسبات به اين شکل نبوده و شما يک مشت شوخي و جکهاي بهروز را از اينترنت به آدمهاي دهه ۶۰ نسبت داديد، گفت که من اين کار را کردم که جذاب شود و نسل جديد خوشش بيايد! هر سال هم در تلويزيون با همين مشکلات مواجه هستيم، هر سال درباره تاريخ انقلاب، نيروهاي موثر در سرنگوني سلطنت و رخدادهاي بعد از آن يک روايت عجيب و غريب جديد ارائه ميدهند که اساسا هيچ نسبتي با واقعيت ندارد.
او سپس بار ديگر به تفاوت بيان از زبان شعر اشاره و اظهار کرد: البته وقتي ما اغراق را از زبان شعر ميشنويم، فرق ميکند. اغراق و مبالغهاي که در شعر ميشنويم، تحريف نيست. اگر کسي بگويد که من هزار سال چشم به راهت مينشينم، غيرمنطقي است ولي چون حرفي عاطفي است، آن را در شعر ميپذيريم. البته مخلوط کردن اينها هم غلط است؛ اخيرا ديدهام عدهاي بيذوق که ادعاي دانش ادبي هم دارند و بعضا دکتراي ادبيات هستند درباره شعر از اين پرتوپلاها ميگويند، مثلا ميگويند که معشوق را قد سرو تصور کنيد، اينکه هيولا ميشود! معلوم است که او اصلا زبان شعر را نميشناسد و آدم بيذوقي است. اتفاقا بازار اينها هم الان داغ است، از اين چيزها در اينترنت ميگذارند و خيلي هم مشتري دارند چون حرف عجيب و غريب، سادهلوحانه و ابلهانه معمولا خيلي مشتري دارد.
اميني در ادامه به اقسام اغراق اشاره کرد و گفت: قديميها مبالغه، اغراق و غلو را دستهبندي دقيقي کردهاند، مثلا گفتهاند که مجموع اينها کم و زياد کردن واقعيت است و اگر در حدي باشد که عادي و عقلاني باشد (مثلا «ده بار به تو گفتم»، يک مرتبه است و مرتبه ديگر اين است که عقل بپذيرد ولي عادي نباشد (مثلا «صدبار به تو گفتم»)، مرتبه ديگري هم هست که هم غيرعقلي و هم غيرعادي باشد (مثلا «زبانم مو درآورد»)؛ هر سه از نظر هنري پذيرفته است چون مسئله عاطفي است. ضمن اينکه اغراق و غلو جزء ابزارهاي برجستهسازي در شعر است، منتها اينکه چقدر با ظرافت و هنرمندي و متناسب با موضوع به کار برده شود، مهم است.
اين منتقد ادبي در پايان با ارائه توضيحي در خصوص کاربرد غلو در ادبيات و مسائل شرعي بيان کرد: غلو اصطلاحي است که بين بلاغت و مسائل شرعي و فقهي مشترک است؛ ولي دو حوزه مختلف است. در بلاغت (فنون ادبي) يک چيز پذيرفتهشده است ولي در مسائل شرعي به معني اين است که ما از محدوده آموزهها و فرهنگ توحيدي خارج شويم که همه صورتهاي آن حرام و خلاف شرع است. (مثلا خدا دانستن حضرت علي(ع)) در دورههاي مختلف هم افرادي به نام «غالي» بودهاند که غلو ميکردهاند. اين نوع غلو بعضا در شعرهاي مذهبي و آييني هم اتفاق ميافتد که از ادب توحيدي خارج ميشود.