شاعرانه/"رنجها بردیم و آسایش نبود اندر جهان" از سعدی
آخرين خبر
بروزرسانی

آخرين خبر/ ما به روي دوستان از بوستان آسودهايم
گر بهار آيد وگر باد خزان آسودهايم
سروبالايي که مقصود است اگر حاصل شود
سرو اگر هرگز نباشد در جهان آسودهايم
گر به صحرا ديگران از بهر عشرت ميروند
ما به خلوت با تو اي آرام جان آسودهايم
هر چه در دنيا و عقبي راحت و آسايش است
گر تو با ما خوش درآيي ما از آن آسودهايم
برق نوروزي گر آتش ميزند در شاخسار
ور گل افشان ميکند در بوستان آسودهايم
باغبان را گو اگر در گلستان آلالهايست
ديگري را ده که ما با دلستان آسودهايم
گر سياست ميکند سلطان و قاضي حاکمند
ور ملامت ميکند پير و جوان آسودهايم
موج اگر کشتي برآرد تا به اوج آفتاب
يا به قعر اندر برد ما بر کران آسودهايم
رنجها برديم و آسايش نبود اندر جهان
ترک آسايش گرفتيم اين زمان آسودهايم
سعديا سرمايهداران از خلل ترسند و ما
گر بر آيد بانگ دزد از کاروان آسودهايم