شعر خوانی زیبایی از مصطفی رحماندوست
آخرین خبر/ در پشت چهارچرخه فرسوده کسی خطی نوشته بود:
«من گشتهام، نبود ... تو دیگر نگرد، نیست»
این آیه ملال در من هزار مرتبه تکرار گشت و گشت
چشمم برای این همه سرگشتگی گریست
چون دوست در برابر خود مینشاندمش:
در جستجوی آب حیاتی؟
در بیکران این ظلمات آیا؟!
در آرزوی رحم، عدالت؟
دنبال عشق؟! دوست؟
ما نیز گشتهایم
وآن شیخ با چراغ همی گشت
آیا تو نیز چون او انسانت آرزوست ؟
گر خستهای بدان
و اگر خواستی بدان
ما را تمام لذت هستی به جستجوست
پویندگی، تمام معنای زندگیست
هرگز نگرد، نیست
سزاوار مرد نیست ...
مصطفی رحماندوست