0
0
68
0
0
68
آخرين خبر/ در پشت چهارچرخه فرسوده کسي خطي نوشته بود:
«من گشتهام، نبود ... تو ديگر نگرد، نيست»
اين آيه ملال در من هزار مرتبه تکرار گشت و گشت
چشمم براي اين همه سرگشتگي گريست
چون دوست در برابر خود مينشاندمش:
در جستجوي آب حياتي؟
در بيکران اين ظلمات آيا؟!
در آرزوي رحم، عدالت؟
دنبال عشق؟! دوست؟
ما نيز گشتهايم
وآن شيخ با چراغ همي گشت
آيا تو نيز چون او انسانت آرزوست ؟
گر خستهاي بدان
و اگر خواستي بدان
ما را تمام لذت هستي به جستجوست
پويندگي، تمام معناي زندگيست
هرگز نگرد، نيست
سزاوار مرد نيست ...
مصطفي رحماندوست