
معرفی یک داستان کاراگاهی و معمایی

آخرين خبر/مگره هنوز هاج و واج مانده بود، بيش از همه به خاطر چهرهٔ مردي که روي آن تخت فلزيِ قراضه افتاده بود. سبيل و ريش مرد آنقدر مرتب بود که حتماً بتازگي، حداکثر يک روز قبل، زير دست سلماني نشسته بوده است. به خاطر دستهاي مانيکور شده و ناخنهاي برقانداختهاش نميشد تصور کرد زبالهگرد باشد. با اين حال، مرد حتماً مدت زيادي به اين کار مشغول بوده است. چون کلّ اتاق را اشيايي پر کرده بود که با هيچ منطقي نميشد کنار هم جمعشان کرد. تقريباً همه هم شکسته بودند. يک قهوهخردکن قديمي، چند پارچ لعابي لبپَر، چند سطل درب و داغانِ سوراخ، يک چراغ نفتي بدون فتيله و نفت، و کپهاي لنگه کفش. همانطور که مگره انتظار داشت، آب قطع شده بود؛ برق و گاز هم همينطور: رويهاي معمول براي تمام ساختمانهايي که در فهرست تخريب قرار ميگيرند.
دربارهٔ کتاب:
کتاب مگره و مرد تنها که در سال ۱۹۷۱ منتشر شد داستان کارآگاه مگره را روايت ميکند که در آپارتمانش روزهاي کسالتباري را ميگذارند. سربازرس گزارش قتلي عجيب را ميدهد و او را براي بررسيهاي بيشتر به دفترش دعوت ميکند. جنازهٔ مردي پيدا شده و با اينکه از لباسهاي تنش کاملاً مشخص است که دورهگرد است، ولي ناخنهايش مرتب و مانيکور شده است.
کتاب مگره و مرد تنها
نوشتهٔ ژرژ سيمنون
ترجمهٔ شهريار وقفيپور
چاپ دوم ۱۳۹۹ جلد شوميز ۱۸۲صفحه قيمت ۳۰هزارتومان
برگرفته از اينستاگرام hermesbooks