نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
  2. برگزیده
کتاب

داستان شب/ شازده کوچولو (قسمت یازدهم)

منبع
آخرين خبر
بروزرسانی
داستان شب/ شازده کوچولو (قسمت یازدهم)

آخرين خبر/شازده کوچولو يا شاهزاده کوچولو (به فرانسوي: Le Petit Prince) داستاني اثر آنتوان دو سنت اگزوپري است که نخستين بار در سپتامبر سال ۱۹۴۳ در نيويورک منتشر شد.

اين کتاب به بيش از ۳۰۰ زبان و گويش ترجمه شده و با فروش بيش از ۲۰۰ ميليون نسخه، يکي از پرفروش‌ترين کتاب‌هاي تاريخ محسوب مي‌شود. کتاب شازده کوچولو «خوانده شده‌ترين» و «ترجمه شده‌ترين» کتاب فرانسوي‌زبان جهان است و به عنوان بهترين کتاب قرن ۲۰ در فرانسه انتخاب شده‌است. از اين کتاب به‌طور متوسط سالي ۱ ميليون نسخه در جهان به فروش مي‌رسد. اين کتاب در سال ۲۰۰۷ نيز به عنوان کتاب سال فرانسه برگزيده شد.

در اين داستان سنت اگزوپري به شيوه‌اي سوررئاليستي به بيان فلسفه خود از دوست داشتن و عشق و هستي مي‌پردازد. طي اين داستان سنت اگزوپري از ديدگاه يک کودک، که از سيارکي به نام ب۶۱۲ آمده، پرسشگر سؤالات بسياري از آدم‌ها و کارهايشان است.

ترجمه: احمد شاملو

فصل يازدهم:

اخترک دوم مسکن آدم خود پسندي بود.
خود پسند چشمش که به شهريار کوچولو افتاد از همان دور داد زد: -به‌به! اين هم يک ستايشگر که دارد مي‌آيد مرا ببيند!
آخر براي خودپسندها ديگران فقط يک مشت ستايش‌گرند.
شهريار کوچولو گفت: -سلام! چه کلاه عجيب غريبي سرتان گذاشته‌ايد!
خود پسند جواب داد: -مال اظهار تشکر است. منظورم موقعي است که هلهله‌ي ستايشگرهايم بلند مي‌شود. گيرم متاسفانه تنابنده‌اي گذارش به اين طرف‌ها نمي‌افتد.
شهريار کوچولو که چيزي حاليش نشده بود گفت:
-چي؟
خودپسند گفت: -دست‌هايت را بزن به هم ديگر.
شهريار کوچولو دست زد و خودپسند کلاهش را برداشت و متواضعانه از او تشکر کرد.
شهريار کوچولو با خودش گفت: «ديدنِ اين تفريحش خيلي بيش‌تر از ديدنِ پادشاه‌است». و دوباره بنا کرد دست‌زدن و خودپسند با برداشتن کلاه بنا کرد تشکر کردن.
پس از پنج دقيقه‌اي شهريار کوچولو که از اين بازي يک‌نواخت خسته شده بود پرسيد: -چه کار بايد کرد که کلاه از سرت بيفتد؟
اما خودپسند حرفش را نشنيد. آخر آن‌ها جز ستايش خودشان چيزي را نمي‌شنوند.
از شهريار کوچولو پرسيد: -تو راستي راستي به من با چشم ستايش و تحسين نگاه مي‌کني؟
-ستايش و تحسين يعني چه؟
-يعني قبول اين که من خوش‌قيافه‌ترين و خوش‌پوش‌ترين و ثروت‌مندترين و باهوش‌ترين مرد اين اخترکم.
-آخر روي اين اخترک که فقط خودتي و کلاهت.
-با وجود اين ستايشم کن. اين لطف را در حق من بکن.
شهريار کوچولو نيم‌چه شانه‌اي بالا انداخت و گفت: -خب، ستايشت کردم. اما آخر واقعا چيِ اين برايت جالب است؟
شهريار کوچولو به راه افتاد و همان طور که مي‌رفت تو دلش مي‌گفت: -اين آدم بزرگ‌ها راستي راستي چه‌قدر عجيبند!

قسمت قبل:



به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره