نماد آخرین خبر

کتاب پایه‌ی روایت‌شناسی/ بوطیقای ارسطو سنگ‌بنای تاریخ تئوری ادبیات است

منبع
بروزرسانی
کتاب پایه‌ی روایت‌شناسی/ بوطیقای ارسطو سنگ‌بنای تاریخ تئوری ادبیات است

وينش/خواننده ممکن است بپرسد اصولاً چرا بايد بوطيقا را بخواند که متني از دوران باستان است. بوطيقاي ارسطو، سنگ‌بناي تاريخ تئوري ادبيات است و ارسطو نخستين کسي است که در ادبيات اهميت پي‌رنگ را فراتر از زبان دانسته است. علاوه بر اين، جذابيت کتاب مورد بحث ما و به طور خاص مقدمه‌اش اين است که ما را به انديشيدن درباره‌ي سرنوشت يک متن در طي قرون و اعصار و به زبان‌هاي گوناگون برمي‌انگيزد. اين يادداشت همچنين به ترجمه‌ي جديد اين کتاب پرداخته و دلايل بهتر بودن آن نسبت به کار مترجمان دهه‌هاي پيشين -که در فارسي‌داني‌شان شک نيست- را برمي‌شمارد.


اگر بگويم مهم‌ترين مانع فهم کتاب بوطيقا‌ي ارسطو عنوان آن است، اغراق نکرده‌ام. عنوان انگليسي کتاب Poetics است مشتق از poetry به معني شعر و طبيعتاً آدم فکر مي‌کند با کتابي سروکار دارد درباره‌ي شعر، کما اين‌که ترجمه‌هاي قبلي اين کتاب به فارسي با عنوان‌هايي چون فن شعر و هنر شاعري به طبع رسيده‌اند. اما بوطيقاي ارسطو درباره‌ي شعر نيست. درباره‌ي روايت و انواع آن است. براي همين هم فکر مي‌کنم خوب است که اين بار کتاب تحت عنوان بوطيقا ترجمه و منتشر شده است. همين جا اضافه کنم که بيش از نصف کتاب هم درباره‌ي تراژدي است. با سعيد هنرمند مترجم کتاب موافقم که «… اگر عنوان اين کتاب از نخست فن داستان‌نويسي ترجمه شده بود، احتمال داشت که بسياري از اين هم‌پوشاني‌هاي معنايي و خلط مبحث‌ها روي ندهد.» (ص ۳۲)

کتاب حاضر از سه قسمت تشکيل شده است.


بخش نخست مقدمه‌اي است شصت صفحه‌اي درباره‌ي ترجمه‌هاي قبلي کتاب، دلايل نارسا بودن ترجمه‌هاي قبلي، و ضرورت ترجمه‌اي جديد از اين اثر. در مورد ضرورت استفاده‌ از معادل‌هاي امروزي‌تر براي اصطلاحات به کار رفته در بوطيقا هم توضيحاتي داده شده است.

مترجم از چهار ترجمه پيشين نام مي‌برد: ترجمه‌ي سهيل افنان تحت عنوان درباره‌ي هنر شعر که در سال ۱۳۲۵ در لندن چاپ شده، ترجمه‌ي فتح‌الله مجتبايي با عنوان هنر شاعري که در سال ۱۳۳۶ منتشر شده، و ترجمه‌ي عبدالحسين زرين‌کوب که در سال ۱۳۳۷ به طبع رسيده است. از ترجمه‌ي جديد توسط رضا شيرمرز هم نام مي‌برد که از روي متن يوناني انجام گرفته اما به نظر هنرمند ترجمه‌ي مرغوبي نيست. اين ترجمه‌ها همه دشوارفهم هستند. من شخصاً خواندن ترجمه‌ي زرين‌کوب را چند بار شروع کردم و هر بار نيمه‌کاره رها کردم. يکي از دلايلش دست کم براي من اين بود که در نوشته دنبال مطالبي درباره‌ي شعر مي‌گشتم و پيدا نمي‌کردم. اما قطعاً دلايل اين نامفهوم بودن به اين موضوع ختم نمي‌شود. هنرمند که زماني هم نقدي بر ترجمه‌ي زرين‌کوب نوشته توضيح روشنگري در اين زمينه دارد:

«… در آن نقد خرده‌گيري‌هاي من متوجه ترجمه‌ي زرين‌کوب بود، چون مي‌پنداشتم متني نادرست به دست خوانندگان فارسي‌زبان داده بود. دليل آن را هم ناتواني‌اش در وضع معادل‌هاي درست براي کليدواژه‌هاي مهمي چون «پلات» (که براي آن «افسانه» آورده بود و من «پي‌ساخت») يا «کاراکتر» (که «سيرت» ترجمه کرده بود و من «شخصيت») ارزيابي کردم. ترجمه‌ي او همچنان نارسا و ديرفهم است، اما امروز نارسايي‌هاي آن را از زاويه تئوريک مي‌نگرم و به اين دليل او را چندان مقصر نمي‌يابم.» (ص ۱۷)

و اين اتفاق فرخنده‌اي است. مترجم اثري که بارها ترجمه شده، آن هم توسط کساني که در فارسي‌داني و سواد ادبي‌شان ترديدي نيست، به جاي کوبيدن آن مترجمان، قصد کرده است دليل نارسايي آن ترجمه‌ها را دريابد.

نخستين دليل اين نارسايي‌ها به زعم او اين است که مترجمان رساله‌ي بوطيقا را که درباره‌ي ساختار و انواع روايت است، در چارچوب علم بلاغت فهميده و ترجمه کرده‌اند، علمي که اساساً در به کار بردن نيکوي زبان بحث مي‌کند و در فرهنگ ايراني-اسلامي ريشه‌هاي عميقي دارد. زرين‌کوب و ديگر مترجمان درکي از علم روايت نداشته‌اند و در نتيجه واژگاني را که امروز ما با توجه به آشنايي‌مان با انواع خودآموزهاي داستان‌نويسي و فيلمنامه‌نويسي و نقد ادبي به خوبي درک مي‌کنيم، در قالب واژگاني غريب ترجمه کرده‌اند. دو نمونه‌ي چشمگيرش پلات و شخصيت مي‌باشد که در نقل قول بالا به آن اشاره شد.

(براي رعايت انصاف اين را هم بگوييم که در زبان اصلي يوناني و ترجمه‌هاي انگليسي هم اين واژگان آن قدر سرراست نيستند. ارسطو براي آن‌چه در برخي ترجمه‌هاي زبان‌هاي اروپايي به پلات ترجمه شده، لفظ mythos را به کار برده که امروز براي ما معناي اسطوره را مي‌دهد. در واقع از فحواي کلام او و در چارچوب کليت متن است که ما مي‌فهميم منظور او از ميتوس همان چيزي است که ما امروز به آن پلات مي‌گوييم.)


دليل ديگر اشکالات ترجمه‌هاي قبلي اما ناآشنايي ما (از جمله مترجمان) با آثار ادبي‌اي است که ارسطو به وفور در متن خود به آن‌ها اشاره مي‌کند. آشکارا نمايشنامه به معنايي که در يونان باستان رايج بوده و انواع آن مثل تراژدي و کمدي در تمدن‌هاي ديگر از جمله تمدن ايراني وجود نداشته و طبعاً در سنت ادبيات نظري اين تمدن‌ها هم که آبشخور دانش ادبي زرين‌کوب و ديگران بوده، درباره‌ي آن بحثي وجود ندارد. اصطلاحات و طبقه‌بندي آثار ادبي هم به آن شيوه که در بوطيقا هست، مثلاً تقسيم آثار ادبي به انواع تراژدي و کمدي و حماسه و ليريک (شعر به معنايي که ما مي‌فهميم) نيز ناآشنا بوده. طبعاً اين امر مانع فهم متن منبع و انتقال درست آن به زبان فارسي مي‌شده است.

در بخشي تحت عنوان «تاريخ خوانش و بازخوانش‌هاي بوطيقا» هنرمند تاکيد خاصي دارد که ارسطو نگاهي کل‌گرا به ادبيات دارد و اين امر باعث شده در سده‌ي نوزدهم «مفهوم ارسطو از کل و کليت پيوند بخورد به مفهوم سازه (ماشين و دستگاه)، ساختار و سيستم در پديده‌هاي انساني و اجتماعي» (ص ۳۷). به نظر او به همين دليل وقتي مفهوم سيستم در سده‌ي بيستم به ديگر دانش‌هاي انساني نيز وارد مي‌شود، به ويژه زبان و روانشناسي زبان، تئوري زبان‌شناسي عمومي سوسور از نظريه‌ي سيستم‌ها براي توضيح معنا و … » (ص ۳۸)، بوطيقا بار ديگر مورد توجه قرار مي‌گيرد. به گفته‌ي او «ادامه‌ي بحث‌هاي بوطيقا را حتي در روايت‌شناسي اخير در سنت تحليل منطقي انگليسي-آمريکايي نيز مي‌يابيم.» (ص ۳۸)

اين تاکيد مترجم بر وجه سيستمي نگرش ارسطو در اين نقل قول هم آشکار است:

ارسطو در بوطيقا نشان مي‌دهد که درک او از «کل» در معناي يک مجموعه‌ي به‌هم‌پيوسته شامل سيستم‌هاي برابر، موزون و ناموزون است. …. گرچه وي براي ادبيات نام دقيقي در اختيار ندارد و به اين موضوع نيز اشاره مي‌کند، آن را يک کل مي‌بيند که اصول خاص خود را در ژانرهاي مختلف آفريده و سپس در واحدهاي اجرا شده (داستان‌ها) به کار گرفته است.» (ص ۳۸)

نکته‌ي جالب اين جاست که ارسطو هرچند نامي براي «ادبيات» نداشته، به عبارت ديگر در آن زمان کليتي به نام ادبيات از ديگر هنرها و ديگر پديده‌هاي متمايز و تعريف نشده بود، اما عملاً نوشته‌‌اش درباره‌ي همه‌ي هنرهايي (همه‌ي تقليدها يا بازنمايي‌هايي) است که مادّه‌ خام‌شان زبان است.

به همين اندازه درباره‌ي مقدمه اکتفا مي‌کنم و به خواننده اطمينان مي‌دهم که بعد از خواندن دقيق مقدمه در شرايط خيلي بهتري خواهد بود براي شروع خواندن متن اصلي که ۶۰ صفحه‌ي دوم کتاب را تشکيل مي‌دهد.

اين ترجمه اکنون خيلي مفهوم‌تر است. دليلش را هم از مقدمه مي‌دانيم: ما امروز با نظريه‌ي روايت آشناتريم و چون از ابتدا هم اين هشدار به ما داده شده که در اين اثر دنبال نظريه‌ي شعر نگرديم، خيلي چيزها روشن‌تر است. بخصوص که مترجم هم مثل ما با بهره‌گيري از همين آشنايي‌ها، از اصطلاحاتي استفاده کرده است که براي علاقه‌مند ادبيات قابل‌فهم است. اما مشکلات ديگر همچنان به جاي خود باقي‌ است. اشارات ارسطو به بسياري از متن‌هاي دوره‌ي خود براي خواننده معمولي غيرقابل‌فهم است. و مي‌دانيم او اين شاهد مثال‌ها را براي اين مي‌آورد که مطلب خود را روشن‌تر گرداند و ما از فهم بخش قابل‌توجهي از آن محروميم. علاوه بر اين، همه‌ي مترجم‌ها در جاهايي اشاره کرده‌اند که اين جمله يا عبارت ارسطو معلوم نيست به چه اشاره دارد يا مبهم است. اين‌ها هم بخشي از مساله است. به هر رو اکنون با متني روبه‌رو هستيم که با وجود ابهام قسمت‌هايي از آن، در مجموع براي‌مان قابل‌فهم است. اين را هم اضافه کنم که بسياري از صاحب‌نظران بر اين گمان‌اند که آن‌چه به عنوان بوطيقا به دست ما رسيده در اصل يادداشت‌هايي بوده‌اند که ارسطو مي‌خواسته بعداً بسط بدهد و کتاب اصلي را بنويسد. يا شايد بخش نخست کتابي بوده که در اين زمينه مي‌نوشته است. اين‌که درباره‌ي برخي مسائلي که در کتاب به آن‌ها اشاره شده، مطلب خيلي کمي در کتاب کنوني وجود دارد (مثلاً درباره‌ي کمدي) يکي ديگر از دلايلي است که محتمل است بوطيقايي که ما مي‌خوانيم صرفاً يادداشت‌هايي باشند که قرار بوده بعداً ارسطو روي آن‌ها کار کند و کتاب اصلي‌اش را بنويسد.

باقي کتاب که ۷۵ صفحه است در واقع شرح کتاب است که به فهم بهتر آن کمک شاياني مي‌کند. بخصوص به فهم دو اصطلاح پرکاربرد در بوطيقا که بعدها نيز در تئوري ادبي به حيات خود ادامه دادند: mimesis که به عربي و متون قديمي فارسي به محاکات ترجمه شده، بعد به تقليد و امروز گاهي حتي به بازنمايي و catharsis که به تزکيه و پالايش ترجمه شده و اشاره دارد به تاثير تراژدي بر مخاطبش که همانا برانگيختن ترس و شفقت در اوست (هرمند اين تاثير را به «تخليه‌ي حسي» ترجمه کرده است). در اين شرح مفصل همين طور به اهميت نگاه کل‌گراي ارسطو، ضرورت توجه به جايگاه بوطيقا در جهان‌بيني عمومي ارسطو، نگاه او به زبان، اهميتي که به ساختن پلات اثر ادبي مي‌دهد و مفهوم لذت نزد او پرداخته شده است.

خواننده ممکن است بپرسد اصولاً چرا بايد بوطيقا را بخواند. اميدوارم همين مختصر تا حدودي جواب او را داده باشد. نخست اين‌که اگر به تاريخ تئوري ادبيات علاقه‌مند است، بوطيقا سنگ بناي اين شاخه از دانش بشري است. هنوز که هنوز است در بحث از رشته‌ي مدرني چون فيلمنامه‌نويسي به مباحثي از بوطيقا اشاره مي‌شود. از بوطيقاي موسيقي و بوطيقاي سينما صحبت مي‌شود و منظور نگاهي به اين هنرهاست که در آن‌ها تحليل ساختاري مقدم بر تفسير باشد. مفهوم پلات (پي‌‌ساخت به ترجمه‌ي کتاب مورد بحث ما) در مباحث قصه‌نويسي و روايت‌شناسي همچنان موردبحث است و ارسطو نخستين کسي است که در ادبيات اهميت پي‌رنگ را فراتر از زبان دانسته و اساساً شاعر (قصه‌نويس، هنرمند، نمايشنامه‌نويس، فيلمنامه‌نويس) را سازنده‌ي پي‌ساخت مي‌داند. اين‌که در سده‌ي بيستم با مکتبي در نقد ادبي روبه‌رو مي‌شويم که خود را «ارسطوييان نو» مي‌نامند باز حاکي از تاثير ديرپاي اين متن دارد. مي‌گويند به انگليسي دست کم پانزده ترجمه از بوطيقا وجود دارد.

علاوه بر اين، جذابيت کتاب مورد بحث ما و به طور خاص مقدمه‌اش اين است که ما را به انديشيدن درباره‌ي سرنوشت يک متن در طي قرون و اعصار و به زبان‌هاي گوناگون برمي‌انگيزد. و سرانجام نمونه‌اي است از نبوغ ارسطو که بيهوده نيست در فرهنگ اسلامي به «معلم اول» شناخته شده است. کسي که بوطيقا را نوشته همان کسي است که بنيان دانش‌هاي منطق، اقتصاد، سياست، اخلاق را هم گذاشته است. مارکس در سرمايه تفکيک ارزش مبادله و ارزش مصرف را که زيربناي همه‌ي تئوري‌هاي او و همين طور نظريه‌هاي آدام اسميت است، کار ارسطو مي‌داند. تدوين تئوري علم اخلاق با تکيه بر ميانه‌روي، کار ارسطوست و رد آن را در بوطيقا هم مي‌توان يافت. حظّي که از قدرت تحليل و خلاقيت چنين متفکري مي‌بريم، دليلي است افزون‌تر براي خواندن اين کتاب.

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره