پنج کتاب تاریخی ارمنیان از روزگار کهن

وينش/ارمنيان از نخستين مللي بودند که تاريخ نوشتند. الفباي ارمني در سال 401 ميلادي به وجود آمد و نخستين مورخان ارمني مانند آگاتانگغوس و پاوستوس بوزند تاريخ دوران کمي قبل از خود را به رشته تحرير درآوردند. اين پنج کتاب تاريخي که مقارن با دوران اشکانيان، ساسانيان، سلجوقيان و مغول در ايران نوشته شدهاند، هم متنهايي هستند از دوران کهن، هم اسنادي مهم درباره حکومتهاي مختلف ارمني و هم بخشهايي از تاريخ ايران را ميتوان به وسيله آنها بازخواند. اين پنج کتاب به همت گارون سرکيسيان و انتشارات نائيري حالا به فارسي هم ترجمه شدهاند و با سروشکل مخاطبپسندي چاپ شدهاند.
تاريخ ارمنيان
نوشتهي آگاتانگغوس ترجمهي گارون سرکيسيان
تاريخ ارمنيان نوشته آگاتانگغوس نخستين کتاب تاريخ ارمنيان است که در سدههاي ميانه به زبانهاي بسياري ترجمه شده بود. مورخان بعدي دوران کهن، همگي اين کتاب را خواندهاند. از جمله «پاوستوس بوزند» که بدون آنکه از اين کتاب نام ببرد عنوان ميکند که شرح حال گريگور قديس و تيرداد شاه پيش از اين نوشته شده است و کتابش را از دفتر سوم شروع ميکند. در دوران باستان وقتي تاريخ دوراني نوشته شده بود مورخ بعدي خود را موظف به تکرار آن يا نوشتن از زاويه جديد نميدانست و اگر مندرجات آن کتاب قبلي را قبول داشت از پايان کار کتاب قبلي شروع ميکرد. به نظرشان ميآمد يک کتاب کافي است.
در سال 301 ميلادي بود که در پي موعظهها و فداکاريهاي گريگور قديس، تيرداد شاه مسيحيت را پذيرفت و ارمنستانِ اشکاني نخستين کشوري در دنيا شد که مسيحيت را دين رسمي خود دانسته است. اين دوراني است که آگاتانگغوس در کتاب خود روايت ميکند. اما اشکانيان ارمني چه کساني بودند؟ بعد از برافتادن پادشاهي آرتاشسيان ارمني در مقارن تولد مسيح، سلسله نبردهايي بين ايران و روم بر سر تصاحب اين ناحيه که مرز غربي ايران اشکاني و مرز شرقي روم بود درگرفت. در سال 52 ميلادي نيروهاي متحد ايران و ارمنستان توانستند روميها را شکست دهند و به اين شکل شاخهاي از پارتيان، شاهان ارمنستان شدند که به اشکانيان ارمني معروفند. آنها تا زمان تاسيس سلسله ساساني در 226 ميلادي به طور مطلق روي کار بودند و بارها با روم وارد جنگ شدند و ارمنستان بين اين دو امپراتوري دست به دست شد.
تاريخ آگاتانگغوس شامل يک پيشگفتار و سه بخش است. بخش اول به برافتادن اشکانيان و سلطنت اردشير ساساني و آمدن گريگور قديس از مسيحيان اوليه به دربار ارمنستان پرداخته و بخش دوم موعظه گريگور است که در واقع خلاصهاي است از کتاب مقدس و در بيشتر ترجمههاي اين اثر (از جمله ترجمه فارسي) حذف شده است و بخش سوم بخش اصلي کتاب است که اطلاعاتي درباره دين ارمنيان پيش از مسيحيت، ايزدهاي آنها و خاندانهاي اشرافي دارد. ترجمه يوناني اين کتاب به سراسر دنيا راه يافت و به زبانهاي مختلفي از جمله عربي ترجمه شد. حدود سي نسخه دستنويس از کتاب به زمان ما رسيده که بيست نسخه آن در موزهاي در ايروان نگهداري ميشود. نخستين نسخه چاپي آن هم در سال 1709 (مقارن با حکومت شاه سلطان حسين صفوي) در استانبول چاپ شد و کتاب حاضر از روي نسخه به زبان ارمني نوين ترجمه شده است که ترجمه آن از ارمني کهن به ارمني نوين را آرام ترغونديان صورت داده است.
تاريخ ارمنيان
نوشته: پاوستوس بورزند ترجمهي گارون سرکيسيان
اين يکي دومين کتاب تاريخي است که ارامنه مينويسند. پاوستوس بوزند گزارش رويدادها را از حدود سال 330 ميلادي آغاز ميکند و تا زمان تقسيم ارمنستان به دو بخش ايراني و رومي در سال 387 ميلادي (که يعني 234 سال قبل از هجرت پيامبر اسلام) ادامه ميدهد. بيشتر کارشناسان معتقدند پاوستوس در قرن پنجم ميلادي زندگي ميکرده و شاهد عيني اتفاقات کتابش نبوده است. کتاب او منبع مهمي هم درباره تاريخ ايران و ساسانيان به خصوص دوران حکومت شاپور دوم ساساني است و عادت کتابت ارامنه باعث حفظ بسياري از تاريخ ساساني هم شده است و از مينورسکي روس تا کريستينسن شرقشناسان مشهور به اهميت فوقالعاده آن اذعان دارند.
کتاب تاريخ ارمنيان بوزند چهارمين کتاب نوشته شده به خط ارمني است. سه کتاب قبلي اينها هستند: ترجمه ارمني «کتاب مقدس»، «زندگي مسروپ ماشتوس» و تاريخ ارمنيان آگاتانگغوس که از آن صحبت کرديم. کتاب داراي چهار دفتر است که پاوستوس هر يک را دبيري مينامد. اما کتاب از دبيري سوم شروع و به دبيري ششم ختم شده است. بعضي عقيده دارند دو دبيري اول در طول زمان گم شده است اما بيشتر پژوهشگران به اين نتيجه رسيدهاند که چون پاوستوس خود را ادامهدهنده راه آگاتانگغوس ميدانسته دو دبيري اول را کتاب سلف خود محسوب کرده و خودش از پايان کار او کار خودش را شروع کرده است. در متون کهن بعد از او گاه به اين کتاب انتقادات زيادي وارد شده بود اما آلفرد گوتشميد آلماني معتقد است اين کتاب مهمترين منبع رويدادهاي آن روزگار است، به شرطي که تعصب و مبالغههاي جانبدارانه آن را کنار نهيم چون پاوستوس به عنوان يک هوادار روحانيت، تعصب خاصي ضد پادشاهان دارد.
پاوستوس رويدادهاي دوران شش پادشاه ارمنستان از خسرو دوم تا آرشاک سوم را شرح ميدهد. نمونهاي از نثر کتاب: «چنان شد که روزي از روزها آرشاک براي گردش به يکي از اسبستانهاي شاه پارس رفت. آخوربد پادشاه درون اسبستان نشسته بود. او چون پادشاه را ديد، اعتنا نکرد و هيچ ارج و احترامي ننهاد. حتي او را به ريشخند گرفته بيحرمتي کرد و به زبان پارسي گفت: «اي شاه بزها! بيا بر اين بافه علف بنشين» واساک ماميگونيان، سپاهبد و سردار بزرگ ارمن، چون اين را شنيد سخت تافته و خشمگين گشت و شمشير آويخته از کمر را کشيد، سر آخوربد شاه پارس را در همان اسبستان از تن جدا کرد… اما شاپور چون اين را شنيد، از دلاوري و بيباکي او به شگفت آمد و واساک را بسيار سپاس گفت..»
تاريخ ارمنيان و نامه به واهان ماميکونيان
نوشتهي غازار پارپتسي ترجمهي گارون سرکيسيان
اين يکي «تاريخ ارمنيان» سومين کتاب تاريخي ارامنه است که غازار پارپتسي (غازار اهل روستاي پارپي) نوشته و او هم کار خود از جايي آغاز ميکند که نفر قبلي يعني پاوستوس بوزند پايان داده، يعني از تقسيم ارمنستان به دو بخش غربي تحت زعامت روم و شرقي تحت استقلال نسبي و حاکميت ايران ساساني.
از تاريخنگاران قديم معمولاً اطلاع در دست نيست. در دوران باستان به سادگي خود را کاتب ميناميدند و معماران اسمي از خود به جا نميگذاردند. اما از قضا از غازار پارپتسي اطلاعات خوبي به جا مانده. و اين ناشي از نامهاي است که او به واهان ماميکونيان نوشته و احوال خود را شرح داده است. اين نامه بخش دوم همين کتاب است.
ناخارار واژهاي است پهلوي برابر با رييس دودمان. چيزي مشابه فئودال در فرهنگ اروپايي. اين ناخارارها هرکدام در قلمرو خود حاکمي به شمار ميآمدند و خانداني اشرافي بودند که به حکومت خراج ميدادند و هنگام جنگ موظف به فرستادن شمار مشخصي سپاه براي شاه بودند که اين مقدار مشخص در جدولي به نام زورنامک ثبت بود. ارمنستان باستان چيزي حدود چهارصد خاندان ناخارار داشت و ماميکونيانها از مشهورترينشان بودند.
يزدگرد دوم، شاه ساساني، از بزرگان ارمنستان و ايبري و آغوانک که مسيحي بودند خواست زردشتي شوند وگرنه آنها را به قتل ميرساند. بزرگان مجبور شدند تظاهر به تغيير دين کنند اما در بازگشت گروهي که به دين مسيحي پايبند ميخواستند بمانند عليه يزدگرد شورش کردند و در دشتي به نام آواراير با او جنگيدند. مينياتوري از همين جنگ عکس اصلي اين مقاله است. سپاه ارمني مضمحل شد و سپاه ساساني هم آنقدر تلفات داد که جنگ را رها کرد. يزدگرد دست از تغيير دين ارمنيان برداشت ولي سه پسر سپهبد کشتهشدهي ماميکونيان از جمله واهان ماميکونيان را به عنوان گروگان به تيسفون برد. غازار در اين زمان کودک بود و شاهد اين جنگ. نميدانيم چرا رعيتي مثل غازار در کنار واهان بزرگ شد اما تحصيل کرد، جامه روحانيان پوشيد و به بيزانتيون (استانبول بعدي) مرکز مسيحيت و روم شرقي رفت و سي سال بعد برگشت و در شورش بعدي در کنار واهان بود. واهان که از سوي شاه ساساني بالاخره مرزبان ارمنستان شده بود او را سرپرست کليساي اجمياتسين کرد و مقام داد.
اما بدخواهان عليه غازار توطئه کردند و او از بيم جان به آمِد (دياربکر امروزي) رفت و از آنجا به واهان نامهاي تظلمخواهانه نوشت که بخش دوم اين کتاب است. واهان با خواندن اين نامه دوست دوران کودکي را به ارمنستان فراخواند و مامور کرد تاريخ پائوستوس را ادامه دهد و وقايع صدسال از تاريخ ارمنستان (387 تا 485) را بنويسد. آرتور کريستنسن معتقد است غازار اين کتاب را در 504 ميلادي (حدود 70 سال قبل از تولد پيامبر اسلام) به پايان برد. مدت کوتاهي بعد هم از دنيا رفت.
تاريخ آريستاکِس
(حملهي ترکان سلجوقي به ارمنستان و جنگ منازکرد)
نوشته آريستاکِس لاستيورتسي ترجمه گارون سرکيسيان
اين کتاب که «تاريخ وارداپت آريستاکس لاستيورتسي درباره آنچه از اقوام بيگانه پيرامون بر ما فرود آمد» نام دارد، وقايع قرن يازدهم ميلادي را پوشش ميدهد. قرني خونبار براي ارامنه. رويدادهاي مهم اين دوره تاريخي در کتاب عبارتند از: برافتادن حکومت مستقل ارمنستان به دست بيزانس (1045 ميلادي)، حمله ترکان سلجوقي به ارمنستان و ورود ترکان به آسياي صغير (1048 ميلادي) و جنگ سرنوشتساز سلطان آلپ ارسلان سلجوقي با امپراتور روم شرقي ديوژنوس (1071 ميلادي)
آريستاکس خود در اين دوره زماني زيسته و اتفاقات تاريخي را تجربه کرده است. درباره او در قرن نوزدهم گفتهاند: «آريستاکس قلمي بيهمتا دارد، با زباني ساده و برازنده مينويسد، کمگو است و به جزئيات نميپردازد، فردي ميهنپرست و زودرنج است که بسيار ميگريد و ميگرياند.» علاوه بر اينها او مسيحي معتقدي است و نيروي محرکه تاريخ را مشيت الهي ميداند و هدفش از نوشتن کتاب را اينطور شرح داده است: «اين همه را بهر آن ارائه کرديم که بخوانيد و بدانيد که جمله بلاهايي که بر ما روي داد از گناهان ما بود، تا ما را بنگريد و از خداوند بهراسيد و بترسيد، از هيبت نيرويش بلرزيد و پيشاپيش با اعتراف و توبه بلاها را باز داريد، نه آن که پس از آمدنش به رويارويي برخيزيد»
کتاب آريستاکس علاوه بر ارزش آن به عنوان يک کتاب تاريخ، از ارزش ادبي بالايي هم در نثر ارمني کهن برخوردار است. اين کتاب اولين بار در 1844 در ونيز به همت انجمن مخيتاريان به چاپ رسيد و نسخههاي خطي متعددي از آن باقي مانده است.
تاريخ تاتارها (قوم تيرافکن سده سيزدهم ميلادي)
نوشته گريگور آکنرتسي ترجمه گارون سرکيسيان
مغولان کابوس بزرگ سدههاي ميانه در آسيا بودند. همانطور که طاعون کابوس بزرگ قرون وسطي در اروپا بود. مثل سيل، اول بر چين و ماچين و بعد بر خوارزم و مرزهاي شرقي ايران روانه شدند و هجوم آنان با قتل و غارت و سوختن همراه بود «آمدند و کشتند و بردند و سوختند». هجوم مغول تا پادشاهي ارمنستان و سرزمين سلاجقه روم ادامه يافت. گروه ديگري از مغولان نيز از بالاي درياي خزر راهي روسيه شدند و آنجا را نيز ويران کردند. مورخان کهني ارمني نيز مانند روسها مغولان را بيشتر «تاتار» ميخواندند و چون سلاح اصلي آنان تير و کمان بود، آنان را «قوم تيرافکن» ناميدند. گريگور آکنرتسي راهبي از دير آکنر بود (پسوند تسي نقشي مانند ي نسبت در فارسي دارد و آکنرتسي يعني اهل آکنر) که وقايع اين دوران از سال 1220 تا 1273 ميلادي را روي کاغذ ثبت کرد.
دوران سلطه تاتار در ارمنستان از تاريکترين روزگار ارمنيان است. مغولان حتي فراتر از استانداردهاي دوران باستان، وحشي و بيرحم بودند. مورخان ارمني زيادي از اين دوران نوشتهاند. در يکي از اين يادنامهها آمده: «اکنون که سال 756 تقويم ماست (سال 1307 ميلادي) در پي کاهش دادگري و افزايش بيداد ما، خشم قوم تيرافکن از قوم مسيحي ما افزايش يافت و پليدي ايشان شديدتر شد. زيرا مردي کمسنوسال و يک چشم از خراسان برخاست، همانند دجال، به نام خربنده [منظور الجايتو ملقب به سلطان خدابنده است] آمد. او بر آن بود تا مسيحيت را از سرزمين ارمنيان و گرجيان برچيند و به سراسر قلمرو حکومت خود فرمان داد که بر مسيحيان نشاني تحقيرآميز برنهند.»
شهرت تاتارها به قساوت به حدي بود که به اروپا هم رسيده بود و مردم به زمينهاي غربتر مهاجرت ميکردند. حتي درمورد قيافههاي تاتارها در همين کتاب آمده: «آن نخستين تاتارها که به سرزمين برين آمدند، مانند انسان نبودند. رخساري هراسانگيز و تحمل ناپذير داشتند. سرشان بزرگ بود مانند گاوميش، چشمانشان تنگ چونان جوجه، بينيشان کوتاه مانند گربه، پوزهشان بيرون جهيده مانند سگ، کمرشان باريک مانند مورچه، پاهايشان کوتاه مانند خوک، و ريش هيچ نداشتند. قدرت شير داشتند و صدايشان مانند جيغ عقاب بود و به ناگهان حاضر ميشدند.»
گريگور آکنرتسي هم مانند خيلي ديگر از مورخان مومن مسيحي ارمني ظهور مغولان را ناشي از گناه مردمان ميدانست. عقوبتي که خدا نازل کرده است. «بدين سان آن قوم بدمنظر و ددمنش، بهر گناهان فراوان و گوناگون ما، نه جام، که دُرد تلخ به ما داد، زيرا خداوند آفريدگار را با کارمان هميشه خشمگين ميکنيم.»
يکي از بخشهاي مهم اين کتاب شرح حمله هلاکوخان مغول به بغداد و کشتن مستعصم آخرين خليفه عباسي است.