نماد آخرین خبر

گفت‌وگو با اکبر اکسیر؛ پشت جلدهایی که آدم را به گریه می‌اندازد!

منبع
ايسنا
بروزرسانی
گفت‌وگو با اکبر اکسیر؛ پشت جلدهایی که آدم را به گریه می‌اندازد!

ايسنا/ اکبر اکسير با اشاره به قيمت کتاب مي‌گويد پشت جلد برخي از کتاب‌ها را که ديدم به گريه افتادم، آن‌چه مرا به گريه مي‌اندازد، قيمت پشت جلد کتاب است، نه خود کتاب!

اين شاعر و طنزپرداز متولد سال ۱۳۳۲ در آستارا که مجموعه شعرهاي «در سوگ سپيداران»، «بفرماييد بنشينيد صندلي عزيز»، «زنبورهاي عسل ديابت گرفته‌اند»، «پسته لال سکوت دندان‌شکن است»، «ملخ‌هاي حاصلخيز»، «ما کو تا اونا شيم» و «مارمولک‌هاي هاچ‌بک» را در کارنامه ادبي خود دارد، در گفت‌وگو با ايسنا درباره کتاب‌هايي که خوانده، مطالبي را گاه به طنز و گاه به جد بيان کرد.

مشروح اين گفت‌وگو در ادامه مي‌آيد:

آخرين کتابي که مطالعه کرده‌ايد، کدام کتاب بوده است؟

برخي از دوستان به من گفتند در عيد کتاب هديه بدهيد، من گفتم توراخدا تعطيلي عيد را با کتاب خراب نکنيد. اگر من بخواهم جدي بگويم، بحث کليشه‌اي مي‌شود. اجازه دهيد بگوييم در اين ايام کرونايي که مردم به خانه‌نشيني عادت کرده‌اند بايد اين فرهنگ جا بيفتد که مردان، به‌ويژه هنرمندان، نويسندگان و شاعران در خانه بنشينند و به همسر خود کمک کنند. زنان هنرمندان به ويژه شاعران و نويسندگان از مظلوم‌ترين قشر جامعه ما هستند  زيرا با يک مجسمه سروکار دارند. هيکلي که مي‌آيد غذايش را مي‌خورد و بعد باز مي‌رود مانند تکه گوشت در اتاق خود مي‌افتد به بنويس و بنويس. زماني هم که بيکار مي‌شود کتابي برمي‌دارد و مي‌خواند و گاه سه کتاب را با هم مي‌خواند. من در يک سال گذشته هيچ کتابي نخوانده‌ام و در خانه يا ظرف شسته‌ام يا به پياده‌روري رفته‌ام يا در کار خانه کمک کرده‌ام، مخصوصا در خانه‌تکاني امسال، واقعا زحمت کشيدم و خانه دسته‌گلي تحويل مليحه خانم دادم.

به شاعران مي‌گويم نعمت کرونا را دست‌کم نگيرند و شما که خانه‌نشين شده‌ايد و در حصر خانگي همراه با خانواده هستيد اين نعمت را از دست نداده و شکرگزار باشيد. به نظرم مي‌رسد حتي مأموران حق تير داشته باشند تا کساني را که به سفر يا شب‌نشيني مي‌روند با گلوله و يا نشد با نارنجک متلاشي کنند تا چشم همه بترسد و در خانه‌هاي‌شان بست بنشينند و بدانند لذت پدربزرگ بودن بودن، لذت در کنار خانواده بودن، لذت خواهر و برادر داشتن و لذت عمو و دايي بودن چيست و اين فرصت را با کتاب خواندن حرام نکنند. کتاب هم وقتي دارد، نوشتن هم وقتي دارد. من اين‌ها را تجربه کرده و ديده‌ام، در کنار مليحه‌خانم بيش از ۵۰ سال خوانده و نوشته‌ام و حالا در آستانه ۶۸  سالگي خود نمي‌خواهم اين کار را بکنم. دوستان به بهانه اين‌که اهل قلم هستند، و بايد به کافه بروند و پز زمان آل‌احمد و شاملو را بدهند، غرق در دود قليان مي‌شوند که چه بشود؟ بنشينيد در خانه‌هاي‌تان و حداکثر برنامه کتاب‌باز سروش صحت را ببينيد زيرا ظرفيت کتاب‌نخواني شما را پر مي‌کند. 

گاه برخي با خود مي‌گويند برويم با فلان شاعر و يا نويسنده عکس يادگاري بگيريم، در حالي که او آدمي نيست که تصور مي‌کنند، زيرا اين نويسنده و شاعر زندگي نکرده و فقط شبانه‌روز از ذهنش کار کشيده و مانند زنبور عسل فقط عسل توليد کرده که به درد ديگران مي‌خورد و خودش مانند زنبور است و نيش دارد.

مطالعه کتاب خوب است اما ماندن در کنار همسر و بودن در کنار خانواده، دورهمي با خانواده در عصر کرونا، نه دورهمي در کنار فاميل، مي‌تواند بهترين مطالعه اجتماع باشد. يکي از دوستان من قسم مي‌خورد زماني که وارد خانه مي‌شدم، بچه‌ها مي‌گفتند مامان مامان عمو دارد مي‌آيد. چون نديده بودند. شبانه‌روز در کافه‌ها و برنامه ادبي و شب‌هاي شعر مشغول بودم و نمي‌فهميدم زندگي يعني چه؟

در تعطيلات جز برخي مجلات ادبي و چند کتاب شعري که شاعران جوان برايم فرستاده بودند، مي‌توانم بگويم کار عمده‌اي نکرده‌ام. کار من بررسي شعر جوان است و تا آخرين لحظه سال ۱۳۹۹، به خواندن اين کتاب‌ها و نوشتن درباره‌شان مشغول بودم. اگر بخواهم از اين شاعران نام ببرم، ممکن است کسي از قلم بيفتد، پس از نام بردن کتاب‌ها معذورم.

کتاب کلاسيک يا معروفي هست که نخوانده باشيد؟

بله خيلي از کتاب‌ها هستند. کتاب‌ها آن‌قدر زياد است که واقعا نتوانسته‌ام بخوانم. من مدتي مرخصي گرفتم و کتاب‌هايي را که با ترجمه ذبيح‌الله منصوري بود، خواندم، زيرا اين کتاب‌ها از کتاب‌هاي شيرين و جذابي بودند که خيلي از فارسي‌زبانان را کتابخوان کردند. اما زماني که در مجامع روشنفکري نام ذبيح‌الله منصوري را بياوريد مسخره‌تان مي‌کنند يا رمان‌هاي آشپزخانه‌اي از نوع کتاب‌هاي فهيمه رحيمي که به عمد و تمسخر اين نام را بر آن‌ها گذاشته‌اند، بهترين پايه براي مطالعه است، کسي نبايد مطالعه اين نوع کتاب‌ها را مسخره کند. به نظرم هر کتابي به يک‌بار خواندنش مي‌ارزد. برخي از شاعران مي‌گويند من کتاب شعر نمي‌خوانم زيرا از تواتر و تداخل سوژه مي‌ترسم. خواندن کتاب براي اين نيست که شما موضوع ديگري را اقتباس کنيد، خواندن کتاب شعر فقط به‌ اين خاطر است که گفته‌هاي ديگران تکرار نشود، کسي که بداند فروغ فرخزاد گفته «دست‌هايم را در باغچه خواهم کاشت»، هيچ وقت تکرار نمي‌کند که «انگشتم را بر گودي خاک فرو خواهم برد». اين‌ها تکرار است. هر مطالعه‌اي خوب است براي درس گرفتن و راه‌هاي رفته را ديدن.

کتابي هست که از خواندنش پشيمان شده و نصفه رها کرده باشيد؟

 من هم همين‌طور بودم و شما هم همين‌طور هستيد. همه ما کتاب‌هاي درسي را نخوانده رها کرده‌ايم. دوران مدرسه پر بود از تقلب و شيرين‌ترين کار پرداختن به نوع جديدي از تقلب بود. در جواني تمام کتاب‌هاي درسي را نخوانده رها کرديم. من اهل رمان نيستم و در حوصله‌ام نيست که از ابتدا تا آخر بخوانم. اما مجموعه شعرهايي را براي نوشتن نقد به صورت دقيق مي‌خوانم و چون زمان حقيقت‌گويي نيست به طنز نظرم را مي‌گويم. شاعري به من گفت آقاي اکسير شعر من چطور بود؟ گفتم حرف نداشت. او خيال مي‌کند که خيلي خوب است در حالي که من مي‌گويم حرفي براي گفتن نداشت.

چه کتابي را دوست داشتيد که شما آن را مي‌نوشتيد و نام شما پاي آن بود؟

 تا به حال بدون راهنما بزرگ شده‌ام و شعر فرانو هم کوشش ۵۰ ساله خودم بوده است. آرزو داشتم به شعري عيني، کوتاه و طنزآميز برسم و به قول مولوي هرچه مي‌خواهد دل تنگم بگويم. من هيچ‌گاه آروز نداشتم که شاملو بشوم يا شعر نيما براي من بود يا شعر فروغ و نصرت. من فقط خواستم به شعري برسم که دلخواه خودم است.

همه ما گاه کتاب‌هايي داريم که در کتابخانه‌هاي‌مان در نوبت خوانده شدن هستند، کدام کتاب‌ها در کتابخانه شما چنين وضعيتي دارند؟

کتابخانه‌ام در کنار ميزم است و من اين سوال را بارها از خودم کرده‌ام، حتي در زمان خانه‌تکاني به مليحه گفتم من اين همه کتاب در اين‌جا دارم که برخي را باز هم نکرده‌ام. پايين کتابخانه‌ام دو رديف کتاب‌هاي مرجع هستند و هر وقت دلم بخواهد يا مورد نياز باشد، سراغ‌ فرهنگ برهان قاطع يا فرهنگ جهانگيري مي‌روم يا اگر بخواهم مثلي از «امثال و حکم» بيرون بکشم، سراغش مي‌روم. اکثر کتاب‌هاي مرجع سالي يک‌بار هم باز نمي‌شوند. يک‌سري از کتاب‌ها هم هستند که تقديم شده‌اند مثلا «رازهاي کشف سبزيجات»، اين کتاب به چه درد من مي‌خورد؟ يک‌سري کتاب‌ها هم هستند که جواني‌ام را با آن‌ها گذرانده‌ام و در رديف بالا مانده‌اند که نه چشمم سوي ديدن‌شان را دارد و نه دستم مي‌رسد. به نظرم ما خيلي از کتاب‌ها را زنداني مي‌کنيم و پز داشتن‌شان را به فاميل مي‌دهيم، کاش آن‌ها را زنداني نکنيم و به کتابخانه‌ها بدهيم. از تريبون شما اعلام مي‌کنم کتاب‌ها را زنداني نکنيم، کتابخانه‌هاي عمومي فراخواني بدهند و ما اين کتاب‌ها را تقديم کنيم. من کتابي داشتم که به من تقديم شده و به دردم نمي‌خورد، و من هم آن را به کتابخانه عمومي آستارا هديه کردم تا شايد يک دانشجوي عربي بخواهد از آن استفاده کند. شايد حدود ۵۰۰ کتاب داشته باشم که ۲۵۰ تايش به دردم نخورد و کاري به آن‌ها نداشته باشم، پس چه خوب است که آن‌ها را به کتابخانه‌هاي شهرستان‌ها و روستاها اهدا کنم.

دوست داريد کتاب‌هايي را بخوانيد که شما را به لحاظ احساسي درگير کند يا به لحاظ فکري؟

 اين سوال در هر سن و سالي يک جواب دارد. آن‌هايي که تازه شروع کرده‌اند مي‌توانند يک جواب بدهند و آن‌هايي که در حال شکل‌گيري هستند جواب ديگري و ما که تقويم عمرمان را پر کرده‌ايم و به آستانه هفتادسالگي رسيده‌ايم جواب ديگري. من بيشتر کتاب‌هايي را مي‌خوانم که مانند رعد و برق نامش مي‌آيد و تم اجتماعي دارد و درباره مسائل اجتماعي صحبت مي‌کند اما احساسي نه، حتي ممکن است رمان خوبي باشد. جديدا نوشته‌هاي مستشرقين و جهان‌گردان برايم جالب است. اخيرا کتابي به دستم رسيد از انتشارات ايلياي گيلان که سفرنامه‌اي بود به سواحل خزر. ديدم حدود ۱۸۰ سال قبل، آقايي به نام ويليام ريچارد هولمز به سواحل درياي خزر آمده و شبنم حجتي هم آن را ترجمه کرده است. توصيفي که از سواحل درياي خزر دارد، به رويايي که من از آستارا داشتم، نزديک است. هميشه دنبال کتابي بودم که ببينم سرگذشت شهر من از کجا آمده و مردم آستارا چه لباس‌هايي داشتند، چطور بودند، اين کتاب را خواندم و خوشم آمد. زمان‌هايي با کتاب نصرت رحماني و فروغ فرخزاد خوشحال مي‌شدم، رسيده بودم به سهراب سپهري و بال درآورده بودم، اما ديگر اين‌ها خوشحالم نمي‌کند،  الان سفرنامه‌نويسي‌ها برايم جذاب است.

 کتابي که احساسات شما را بيشتر از بقيه برانگيخته، کدام کتاب بوده است؟

 اکثر شعرهايي که من را خندانده، کتاب‌هاي خودم بوده است. شعرها را خواندم و مليحه خنديد و من از خنده او خنده‌ام گرفت. اما خواندن کتاب‌هايي بر من تأثيرات عميق داشته که از مادر صحبت مي‌کند، از  پريشاني مردم در جنگ جهاني مي‌گويد، از مشکلات مردم کوچه و بازار و از فقري که دارند حرف مي‌زند و به زجري که مردم حاشيه‌نشين دارند، اشاره مي‌کند. همچنين زندگي‌نامه رزمندگان و جانبازان شيميايي. اما کتابي که بخوانم و به گريه‌ام بيندازد، کتاب‌هايي بوده که پشت جلدشان را ديده‌ام، براي ۸۰ صفحه ۴۵ هزار تومان قيمت گذاشته بودند، در واقع قيمت پشت جلد کتاب‌ها من را به گريه‌ انداخته است.

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره