نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
کتاب

داستانک/مکالمه؛ دوست دارم امشب که به خانه رسیدم به همسرم بگویم دوستت دارم  

منبع
اعتماد
بروزرسانی
داستانک/مکالمه؛ دوست دارم امشب که به خانه رسیدم به همسرم بگویم دوستت دارم  

اعتماد/ضبط مي‌شود سه دو يک. سال هزارو سيصدو هفتادو پنج. من ي ط هستم. من حکم گوش را دارم. هر روز بايد به تلفن‌هاي مردم گوش کنم. من آخر وقت دو نوار ضبط مي‌کنم.  نوار اول چيزهايي که بايد ضبط شود و نوار دوم، چيزهايي که مهم نيستند و نبايد ضبط شود ولي من ضبط مي‌کنم چون خيلي جالب هستند. نمي‌دانم روزي به کار مي‌آيند يا نه ولي براي من، هميشه بوي تازگي دارند. 
مکالمه بين عليرضا و عزت از همه جالب‌تر است. حرف‌هاي بين عليرضا و عزت را بارها شنيدم. عجيب است. هر روز ساعت ۴ بعدازظهر، عزت از باجه مخابرات به عليرضا زنگ مي‌زند. از صحبت‌هاي‌شان پيداست عليرضا براي ماموريت در مشهد به سر مي‌برد. از حرف‌هاي عليرضا و عزت مشهود است هر دو مويي سپيد کرده‌اند. من يک سالي است پاي صحبت‌هاي‌شان مي‌نشينم. مکالمه امروز را براي شما مي‌گذارم و بين صحبت‌ها با توجه به شناختم توضيحاتي مي‌دهم. خيلي دوست دارم اين نوارها به دست کسي برسد و پخش شود. 
عزت:«بهاري سلام. خوبي؟»
عليرضا:«سلام عباسي خودم. خودت خوبي؟ بچه‌ها خوبن؟»
اين زوج در مدرسه باهم آشنا شدند. از روي عادت گذشته و همکار بودن‌شان، همديگر را به اسم به فاميل صدا مي‌زنند. من با نام آنها در موقع خواندن اطلاعات واريز وجه که براي هم به دقت مي‌خواندند، آشنا شدم. 
عزت:«همه خوبن. مشهد خوش مي‌گذره که چند وقته نمياي. بهاري شده يک سال؟»
عليرضا:«ديگه آخرشه. بعد از ورشکست شدن نياز به اين ماموريت‌ها دارم. تازه دو ماه ديگه بازنشست مي‌شم هر روز کنارتم.»
عزت:«قلبت  چطوره؟»
عليرضا:«اِي... تيک تاکي مي‌کنه.»
عزت:«اين موقع سال مشهد هواي سردي داره.  خودت رو خوب مي‌پوشوني؟»
عليرضا:«بله خانوم. خيالت راحت باشه. قائمشهر هوا سرده تو هم مراقب خودت باش. دلم برات تنگ شده.»
عزت: «خب آقا... از من و شما گذشته. 
عليرضا: «بگو دوست دارم.»
عزت:«بهاري زشته. باجه‌هاي کناري مي‌شنون. برام آواز بخون. »
عليرضا: «اينجوريه؟ کارمندهاي بانک هم مي‌شنون. تازه صدام هم خوب نيست.»
عليرضا هر بار ناز مي‌کند ولي آخر سر مي‌خواند. در صدايش غم عجيبي موج مي‌زند؛ مثل ايرج  بسطامي. 
عليرضا:«بر گيسويت ‌اي جان کمتر زن شانه/  چون در چين و شکنش دارد دل من کاشانه... ».
عزت بغض کرده است ولي به روي خود نمي‌آورد. او محکم و مغرور است. 
عزت: «مراقب خودت باش. قرص قلبت رو هم بخور.»
عليرضا: «تو هم همين‌طور. قول دادي يادداشت‌هاي روزانتو برام بفرستي. من روزي چند بار اون‌ها رو مي‌خونم.  خدا نگهدار.»
پايان ضبط. من دوست دارم امشب که به خانه رسيدم به همسرم بگويم دوستت دارم. هر چند نمي‌دانم چه عمقي در آن نهفته است ولي دوست دارم بگويم. همين. اي کاش روزي اين نوار پخش شود. شايد بهانه‌اي باشد براي دوست داشتن. شايد. 

پيام بهاري

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar